کد خبر: 4230774
تاریخ انتشار : ۱۸ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۵

نگاهی به روایت‌های داستانی از زندگی شهدای مدافع حرم

روایت زندگی شهدای مدافع حرم، ادای دینی به ساحت این شهیدان است تا نقش بی‌بدیل و انکارناپذیر آنها در دفع خطر تروریسم تکفیری بیشتر نمایان شود.

کتاب «خاتون و قوماندان»شهادت شهید محسن حججی در تاریخ ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ به دست گروه تکفیری داعش در سوریه، بازتاب زیادی در رسانه‌ها پیدا کرد. انتشار فیلم‌ها و تصاویر نحوه شهادت او آنچنان قلوب ایرانیان را به درد آورد که همگان در این لحظات بود که متوجه دفاع جانانه شهدای مدافع حرم در طول چهار سال قبل شدند، همان‌طور که رهبر معظم انقلاب فرمود، به‌واقع شهید حججی خود حجت خدا برای مردم شد تا همگان به شدت جنایات و بی‌رحمی‌ تکفیری‌های داعش پی ببرند؛ از این‌رو شورای عالی انقلاب فرهنگی روز ۱۸ مرداد، مصادف با شهادت شهید محسن حججی را روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم نامگذاری و در تقویم جمهوری اسلامی ایران ثبت کرد.

بر این اساس، خبرگزاری ایکنا بر مبنای رسالت رسانه‌ای خود به معرفی کتبی ویژه بزرگداشت شهدای مدافع حرم می‌پردازد تا با مطالعه این کتاب‌ها، ویژگی‌ها و امتیازات شخصیتی این شهدا بیشتر نمایان و نقش مؤثر آنها در دفع خطر داعش شفاف‌تر شود. 

«یادت باشد» نوشته محمدرسول ملاحسنی، درباره‌ زندگی شهید مدافع حرم، حمید سیاهکالی مرادی و روایت عاشقانه همسر شهید از زندگی مشترک‌شان است. این کتاب که در حوزه کتاب‌های دفاع مقدس و در زیرمجموعه کتاب‌های جبهه مقاومت دسته‌بندی شده، رمانی عاشقانه درباره شهید مدافع حرمی است که در پاییز ۱۳۸۹ به کربلا رفت، پاییز ۱۳۹۱ ازدواج کرد و در پاییز ۱۳۹۴ به شهادت رسید. شهید حمید سیاهکالی مرادی، جوانی ۲۶ ساله و اهل قزوین بود. وی مدرک کارشناسی ارشد مهندسی نرم‌افزار و دان دوی کاراته داشت و از پاسداران تیپ ۸۲ سپاه حضرت صاحب‌الامر(عج) بود. 

«یادت باشد»، عاشقانه‌ای بی‌نظیر از زندگی مشترک این شهید مدافع حرم به روایت همسر اوست. کتابی که می‌شود با آن ساعت‌ها خندید و مدت‌ها اشک ریخت. کتاب را که ورق می‌زنی، انگار تصویر همه شهدا برایت مجسم می‌شود و تازه می‌فهمی که فدائیان حضرت زینب(س) چقدر شبیه هم هستند. 

لازم به ذکر است که مقام معظم رهبری خواندن کتاب «یادت باشد» را به مجلس خبرگان رهبری توصیه کرده‌اند. 

«خاتون و قوماندان» یکی از بهترین کتاب‌ها در خصوص شهدای مدافع حرم به‌شمار می‌رود که روایت زندگی ام‌البنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی، فرمانده لشکر فاطمیون است. نویسنده این کتاب، مریم قربان‌زاده و ناشر آن، نشر ستاره‌هاست که با مشارکت مرکز رسانه‌ای فاطمیون و دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های مشارکت زنان در دفاع مقدس منتشر و روانه بازار کتاب شده است. 

معنی قوماندان در زبان فارسی دری و به لهجه‌ افغانستانی، فرمانده است و واژه خاتون عنوانی بوده که شهید علیرضا توسلی، همسر خود را با آن خطاب می‌کرده است. 

خانم حسینی، همسر شهید در یادداشتی در ابتدای کتاب «خاتون و قوماندان» چنین آورده است: «این کتاب، حاصل ساعت‌ها گفت‌وگو و نشست و برخاست من با دوست خوبم، نویسنده توانمند، خانم مریم قربان‌زاده است و امیدوارم افتخاری برای آیندگان و برگ زرینی از غیرت و شجاعت فاطمیون در تاریخ پر فراز و نشیب شیعیان باشد.» 

کتاب با قلمی دلنشین و ساده چنان به نقل روایت می‌پردازد که قطعاً می‌تواند تغییری اساسی در دیدگاه و نگرش ما به مردم افغانستان ایجاد کند تا دیگر آنها را صرفاً به چشم مردمانی جنگ‌زده که به کشور ما پناه آورده‌‌اند، نبینیم. 

 رهبر معظم انقلاب نیز تقریظی با این مضمون بر این کتاب نگاشته‌اند:

«بسمه تعالی

سلام خدا بر شهید عزیز، علیرضا توسلی، مجاهد مخلص فداکار و بر همسر پرگذشت و صبور و فرزانه‌ او، خانم ام‌البنین.

حوادث مربوط به مهاجران افغانستانی را که در این کتاب آمده است، از هیچ منبع دیگری که به این اندازه بتوان به آن اطمینان داشت، دریافت نکرده‌ام. بعضی از آنها جدا تأثرانگیز است؛ ولی از سوی دیگر، حرکت جهادی فاطمیون افتخاری برای آنها و همه‌ افغانستانی‌هاست. دی ۱۴۰۱»

«صبح واقعه» اثر ابراهیم حسن‌بیگی در انتشارت خط مقدم منتشر شده است. این کتاب زندگی شهید مدافع حرم، محسن حججی را روایت می‌کند که به‌صورت داستانی برای مخاطب نوجوان نوشته شده است. نقاشی جلد این اثر را حسن روح‌الامین و طراحی را محمد روح‌الامین انجام داده‌اند. 

برشی از کتاب صبح واقعه: 

«بعد از آن، از هنرستان که می‌آمدم، ناهارم را هول هولکی می‌خوردم و می‌رفتم کتابخانه. توی آن ساعت روز، همه‌جا خلوت بود؛ اما کتابخانه، شلوغ و پر از کتاب؛ کتاب‌هایی که جان می‌داد بنشینی و بخوانی‌شان. راستش توی کتابخانه، حال خوبی داشتم؛ حال آدمی با یک عالمه رفیق شفیق. عکس بزرگی از شهید کاظمی داخل کتابخانه بود که وقتی می‌دیدمش، حس خوبی بهم دست می‌داد؛ حسی که می‌گفت: محسن، بخون. کتاب بخون. تو هم می‌تونی. می‌تونی مثل همین حاج‌ احمد، آدم خوبی بشی. بنده‌ ناز خدا بشی و دیگه گناه نکنی.» 

کتاب «آخرین بار که دیدمت» را زهرا طباطبایی تألیف و نشر حماسه یاران منتشر کرده است. این کتاب ماجرای مردی به نام مجتبی صبوری را روایت می‌کند که گویا مدافع حرم و از نزدیک شاهد جنایات داعش بوده و اکنون در پیاده‌روی اربعین، با مرور گذشته جهادی خود، آماده زیارت اباعبدالله(ع) می‌شود. 

برشی از کتاب: 

«دلت می‌لرزد، وقتی می‌شنوی نام مجتبی صبوری در هیچ یک از لیست‌های مسافران اهواز نبوده است. تلفن بی‌سیم را در آغوش قاصدک‌های بی‌جان تختت رها می‌کنی؛ دور اتاق می‌چرخی و طبق معمول، بدترین حالت ممکن، اولین فکری‌ست که به ذهنت می‌رسد: نکند در بین راه خانه تا فرودگاه...؟! کاش کوتاه نمی‌آمدی و تا فرودگاه همراهی‌اش می‌کردی. نکند مثل همکلاسی‌ات تنها و بی‌کس گوشه بیمارستان افتاده باشد و تو از حال او بی‌خبر باشی؟! فکر سر زدن به بیمارستان‌ها و پزشکی قانونی معده‌ات را سوراخ می‌کند. روسری ساتن هفت رنگی را که هفته پیش، مجتبی به خاطر برد در بازی منچ، برایت خریده بود، برمی‌داری و به کنار آینه می‌روی... .» 

کتاب «بهتر از تو نداشتم» را محمدجواد رحیمی تدوین و انتشارات راه‌یار چاپ و روانه بازار نشر کرده است. کتاب روایتی مستند از زندگی شهید مدافع حرم، سیدجواد سجادی و با تحقیق و مصاحبه عبدالرسول محمدی و زهرا‌سادات هاشمی است. 

سیدجواد سجادی، از افغانستانی‌های مقیم شیراز بود که در ۲۲ سالگی برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) خود را به سوریه رساند و در تاریخ ۲۰ فروردین ۱۳۹۳ در درگیری با تروریست‌های تکفیری داعش به شهادت رسید.

کتاب «شیرمرد شمالی» را زهرا مؤمنی موحد تألیف و انتشارات شهید کاظمی برای گروه سنی نوجوان منتشر کرده و زندگی‌نامه شهید مدافع حرم، علی عابدینی است. 

علی علی‌بیگی کتاب «کنعان» را تألیف و نشر خط مقدم به چاپ و انتشار آن اقدام کرده است. این کتاب روایتی از عشق و دلدادگی شهید مدافع حرم، سیدعلی زنجانی است. نویسنده برای تألیف این اثر و انجام مصاحبه با دوستان شهید، به حلب سوریه سفر و روزهای پرفراز و نشیبی در آنجا تجربه کرده است. 

کتاب «نذر آب» را نیز انتشارات خط مقدم چاپ و روانه بازار نشر کرده است. این کتاب اثر کبری خدابخشی دهقی و روایت زندگی شهید مدافع حرم، عباس آبیاری است. کتاب روایتی جذاب و خواندنی از مواجهه یک جوان دهه هفتادی با وقایع جنگ سوریه به دست می‌دهد. 

برشی از کتاب: 

«یکی‌یکی اسم‌ها را می‌خواند و می‌گفت: «مامان! اینا با عباس اعزام‌ شده بودن!» سر جایم میخکوب شده بودم. چشمم فقط به دهان عاطفه بود. ۱۲ تا اسم خوانده بود. با چشمانی منتظر زل زده بودم به عاطفه. توی نگاهش حالت خاصی بود؛ انگار می‌خواست به من دلداری بدهد یا اینکه بفهماند می‌خواهد اسم عباس را بخواند. کلمات در ذهنم گم شده بود. اصلاً یادم رفت که چه می‌خواستم بگویم؛ فقط منتظر بودم بگوید: «شهید عباس آبیاری» ... .»

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha