در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران، هفتم مهرماه، روز بزرگداشت شمس تبریزی نامگذاری شده است. بر این اساس و بهمنظور شناخت بیشتر این شخصیت و چگونگی تأثیرگذاری عمیق او بر افکار، اندیشه و روح و روان ملای رومی، یادداشت پیش رو تقدیم خوانندگان میشود.
مهمترین و معتبرترین سند در خصوص زندگی شمس تبریزی، اثری به نام مقالات شمس است که چاپ و نشر آن در سال ۱۳۶۹ شمسی صورت گرفت. برخی از ادیبان مقالات را زندگینامه خودنوشت شمس تبریزی دانستهاند که از طریق آنها میتوان با شخصیت واقعی مردی که تحولاتی شگفت در زندگی مولانا پدید آورد، مواجه شد؛ اما گروه اندک دیگری بر این باورند که مقالات را شمس ننوشته؛ چراکه بسیاری از امثال و قصص مقالات در مثنوی نیز درج شده است.
علاوه بر این، آنها چنین میپندارند که از گسستگی و انقطاع مطالب و حتی عبارات در مقالات شمس میتوان این نتیجه را گرفت که خود او این کتاب را تألیف نکرده است؛ چراکه شمس خود چنین میگوید: «من عادت نبشتن نداشتهام هرگز؛ سخن را چون نمینویسم، در من میماند و هر لحظه مرا روی دگر میدهد.» اما به هر روی، چه خود شمس این کتاب را تألیف کرده باشد و چه مریدان مولوی بلخی، محتوای این کتاب مشتمل بر معتبرترین اطلاعات درباره زندگی شمس تبریزی است.
کتاب مقالات شمس شامل گفتهها، سخنان و حکایات ارزشمندی است که از مجالس شمس تبریزی در دوره اقامتش در قونیه در قرن هفتم هجری گردآوری شده و پس از او، مریدان و رهروان مولانا جلالالدین محمد بلخی در قالب یادداشتهایی پراکنده تدوین کردهاند.
در این کتاب، شمس تبریزی به کلام عرفای بزرگ معاصر و قبل از خودش، اشارات قابل توجهی داشته است. منصور حلاج، ابن عربی، بایزید بسطامی، شیخ اشراق، شبلی، جنید و حتی خود مولانا از جمله عرفایی هستند که نشانی از آنها در این کتاب یافت میشود. در مقالات شمس مباحث متعددی مطرح شده است؛ از قبیل رابطه مولانا با شمس، زندگی خود شمس و شخصیت وی، خاطرات بزرگان، قصهها، حکایتها و آموزههای اخلاقی.
همانطور که ذکر شد، برای واکاوی و بررسی بیشتر زندگی و رفتار شمس تبریزی، بهترین منبع همان کتاب مقالات شمس است. هرچند در این کتاب اشاره مستقیم به شرح احوال و گذشته شمس نشده، اما میتوان از میان توصیفها و خاطرات، او را بهتر شناخت؛ برای مثال شمس پدر و مادر خود را در مقالات مهربان و نازکدل توصیف میکند: «دو سخن گفتی، آبش از محاسن فرو آمدی، الا عاشق نبود. مرد نیکو دیگر است و عاشق دیگر.»
حالات خاص و استثنایی شمس از همان ابتدای کودکی، خاطر پدر را مشوش میکرد و این حالات او در دوران بلوغ، شدت و بروز بیشتری پیدا کرد، هرچند شمس احوالات خود را از پدر و مادر پنهان میکرد. او هر چه بزرگتر میشد، خود را تنهاتر مییافت. بالاخره روزی، شمس جوان دل از خانواده، خانه و دیار شست و راهی سفر شد. او قبل از سفر فقه خوانده و «التنبیه فی فروع الشافعیه»، یکی از پنج کتاب مهم و معتبر در فقه شافعی را نیز مطالعه کرده بود. علاوه بر این، با رسم و رسوم تصوف نیز بیگانه نبود.
اما پس از سفر، احساس دلزدگی از علوم رسمی و کشش به سوی معنویات را بیشتر در خود احساس میکرد. به همین دلیل، تحصیل فقه را رها کرد، چراکه آن را دانشی فاقد اصالت میدانست که بیشتر به انجام امور نامعقول افراد خاطی اجتماع میپردازد و میگفت: «اگر جاهلان نبودند، این همه رنج و این همه علمها در آن نبایستی کردن و جستن. اگر این مردک نگفتی زن را که تو مادر و خواهر منی، این هیچ عاقلی گوید الا جاه.» (اشاره به حکم ظهار، عملی در عصر جاهلیت است. در آن زمان، اعراب جاهلی زنان خود را بر مبنای ظهار طلاق میدادند و برای همیشه ازدواج با آنان را بر خود حرام میشمردند.)
شمس مشکل دیگر علوم رسمی را آن میدانست که اشتغال به این علوم، نوعی رضایت خاطر کاذب ایجاد میکند که انسان را از توجه به خود، تکمیل و تهذیب نفس بازمیدارد. در این حالت ممکن است عجب، غرور و خودنمایی چون پرده و حجاب بر گرد آدمی تنیده شود و او را از آنچه شمس «گشادی درون» میخواند، باز دارد.
شمس با گذشت زمان، از هر دو گروه اهل مدرسه و اصحاب خانقاه بیزاری جست. در سفرها از منزلکردن در مدرسه و خانقاه خودداری میکرد و میگفت: «طعام حرام از گلوی من پایین نمیرود.» وی در سفرهایی که اقامت طولانیمدت داشت، به مکتبداری و تعلیم کودکان میپرداخت و به زهد و قناعت روزگار میگذراند.
محمد بن علی بن ملکداد، درویش بینام و نشانی بود که در روز ۲۶ جمادیالآخر سال ۶۴۲ قمری به قونیه آمد و مولانا جلالالدین محمد بلخی را که عالم مدرسه و واعظی مبرز و برجسته بود، مجذوب خود ساخت و توانست تحولات عظیمی در احوال و افکار او پدید آورد.
شمس تبریزی در آن زمان مردی ۶۰ ساله و مولانا بیش از یک نیمه عمر خود را سپری کرده بود. تألیف انبوهی از آثار منظوم و منثور از سوی مولانا، مربوط به دوران پس از آشنایی با شمس تبریزی است. مولانا در تمام آثار خود، به جز مجالس سبعه، از شمس تبریزی سخن گفته؛ برای نمونه، جایجای دیوان کبیر او بهمثابه مناقبنامه شمس تبریزی است؛ از همین روست که به نام دیوان شمس شهرت یافت. مولوی در دو اثر منثور خود، یعنی «فیه ما فیه» و مکتوبات نیز به دفعات از شمس تبریزی یاد کرده است. در مثنوی معنوی هم که محصول اواخر عمر شریف اوست، هرجا که نام شمس تبریزی ذکر شده، شور و وجد خاصی در مولانا تجدید میشود.
وقتی شمس به قونیه آمد، مولانا در میان مردم شخصیت نامآوری محسوب میشد، مریدان و شاگردان زیادی داشت و از موقعیت اجتماعی مطلوبی برخوردار بود. پیداشدن درویشی بینامونشان که مولانا را شیفته و ربوده خود کرده بود، بر مریدان مولوی گران آمد و شروع به بهانهگیری کردند؛ اما اندکاندک این ناخرسندیها به تعصب و غوغا انجامید. به همین دلیل شمس چند بار از قونیه به شام رفت و در نهایت در سال ۶۴۵ چنان ناپدید شد که کسی ندانست او به کجا رفته است.
مولانا خود، شمس را چنین به تصویر میکشد که شمس صاعقهای بود که بر او فرود آمد و آتشی در جان او انداخت و او را از موقعیت اجتماعی برجسته و پررونقی که داشت، بیزار کرد: «سجادهنشین باوقاری بودم/ بازیچه کودکان کویم کردی.»
سیره زندگی مولانا تا قبل از ملاقات با شمس به مشایخ مکتب بغداد نزدیک و با وعظ، پارسایی، زهد و ذکر مأنوس بود؛ اما شمس، مولانا را عاشق کرد. انسان وقتی عاشق شود، همهچیز را فدای معشوق میکند: «پیر من و مراد من، درد من و دوای من/ فاش بگفتم این سخن، شمس من و خدای من.»
مولانا شمس را بهواسطه نزدیکی او به پروردگار، همچون خدای خود بر زمین میدانست و به تعبیر استاد شفیعی کدکنی، «شمس، رب شخصی مولانا» بود.
علاقه وافر مولانا به شمس به حدی بود که آنگاه که شمس ترک مولانا کرد و مولانا موفق به بازگرداندن و دلجویی از او شد، آنچنان به شوق آمد که آن روز را بین تمام مریدانش عید اعلام کرد و چنین سرود: «معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا/ کفرش همه ایمان شد تا باد چنین بادا/ عید آمد و عید آمد یاری که رمید آمد/ عیدانه فراوان شد تا باد چنین بادا/ شمس الحق تبریزی از بس که درآمیزی/ تبریز خراسان شد تا باد چنین بادا.»
غروب شمس هم مانند طلوعش، نامنتظر و رازآلود بود. او پس از ترک قونیه، راهی زادگاه خود تبریز شد و اندکی پس از رسیدن به مقصد، در سال ۶۴۵ هجری در شهر ری وفات یافت. محمدامین ریاحی، پژوهشگر حوزه زبان و ادبیات فارسی و از شاگردان ملکالشعرای بهار با پژوهشهای بسیار ثابت کرد که مدفن شمس تبریزی در خوی قرار دارد. او در سال ۱۳۷۵ با نگارش مقالهای، بهطور مستند وجود مدفن شمس تبریزی در ایران، شهرستان خوی و محلی معروف به مناره شمس را ثابت کرد.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام