کد خبر: 4260224
تاریخ انتشار : ۲۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۱۹
یادداشت

زینب(س)؛ حماسه‌ای در دل اندوه

نام زینب(س) در تاریخ انسانیت، با فاجعه‌ای دردناک همراه است؛ فاجعه‌ کربلا و او بانویی بود که مقتدرانه و با صلابت علوی، از خاموشی پیام شاه شهیدان جلوگیری کرد و سبب جاودانگی نهضت حسینی در جهان شد.

بارگاه حضرت زینب(س)شخصیت اصلی نوشتار پیش رو، بانویی‌ست که دست قضا او را در سال‌های زندگانی به دوران پرحادثه و پرآشوبی وارد کرد تا بتواند بر صحنه جامعه اسلامی به خوبی نقش‌آفرینی کند و ارجمندی بیافریند. 

نام این بانو در تاریخ ما و تاریخ انسانیت، با فاجعه‌ای دردناک همراه است؛ فاجعه‌ کربلا و او بانویی بود که مقتدرانه و با صلابت علوی، از خاموش‌ماندن پیام شاه شهیدان جلوگیری کرد و سبب جاودانه‌ماندن نهضت حسینی در جهان شد. او در مدت کوتاه حیات پس‌ از این واقعه (حدود یک‌ سال و نیم) توانست در جان شیعیان چنان آتش حزنی برافروزد که شراره‌های آن تا امروز هم روشن باشد و هیچ‌گاه خاموش نشود. 

سایه‌های اندوه بر گهواره 

زینب(س) در سال ششم هجرت، سال صلح حدیبیه، سالی که کار اسلام استوار شده و ایام محنت به سر آمده بود، متولد شد. بنی‌هاشم از شکفتن این گل که رنگ‌وبوی پدران و نیاکان خود را داشت، شادمان بودند؛ اما این شادمانی با شنیدن خبری از پیامبر گرامی(ص)، گرد حزن و اندوه به خود گرفت. هنگام ولادت زینب(س)، خبر فاجعه کربلا و مصیبتی که این نوزاد خواهد دید، دهان به دهان می‌گشت. چنین مشهور شده بود که علی‌ بن‌ ابیطالب(ع) به سلمان فارسی که برای تبریک این تولد نزد امام آمده بود، ماجرای کربلا را گفت و اینچنین خبر حادثه کربلا، نیم‌قرن پیش‌ از وقوع آن در خاندان پیغمبر(ص) بیان شد.

روایت است که جبرئیل پیغمبر(ص) را از شهادت حسین(ع) مطلع کرد. پیامبر(ص) مشتی خاک از تربت امام حسین(ع) به ام‌سلمه داد و فرمود: «هرگاه این خاک به خون تبدیل شود، حسین کشته شده‌ است» و آن خاک، روز عاشورا به خون تبدیل شد. 

اخبار واقعه کربلا سایه‌هایی از حزن و اندوه را بر گهواره‌ این نوزاد افکند و عمیق‌ترین عواطف را نسبت‌ به او برانگیخت. 

بستر‌های بی‌نظیر برای پرورش زینب(س) 

به هر روی، زینب(س) در خانواده‌ای شریف، ایام طفولیت را زیر سایه سرپرستی جد بزرگوار خود سپری کرد و از محبت سرشار افراد خانواده خویش برخوردار بود. هنگامی‌ که طفلی شیرین‌زبان بود، درس زندگی را از مادر مهربان خود فرا گرفت. همین‌ که دوران شیرخوارگی را به پایان رسانید، گروهی از نخبه‌ترین معلمان درس زندگی که جزیرةالعرب به خود دیده بود، معلم او شدند: جد بزرگوارش، پدر گرامی‌اش و دانشمندان و فقیهان دیگری از صحابه پیامبر(ص). او از فضائل و کمالات آن‌ها بهره‌ها برد. در میان همسالان زینب(س)، کس دیگری در چنین محیط شریف و مقدسی پرورش نیافت.

اجتماع این‌همه عوامل سعادت و بالندگی، خاطر او را خرسند می‌کرد؛ اما هنوز پنجمین سال زندگی را تمام نکرده بود که جد بزرگوار خود را از دست داد و در مقابل دیدگانش، پیکر پاک او را به خاک سپردند. این طفل از آن زمان که پدربزرگش مکه را فتح کرده، خانه خدا را از بتان پاکیزه ساخته و مردمان را گروه گروه به دین خدا کشانیده بود، تا به امروز، منظره‌ای چنین دلخراش به چشم ندیده بود.

حرکت پیکر جد و به خاک سپردن ایشان از نظرش می‌گذشت. زینب(س) برای فرار از بیم حاصل از این صحنه، به آغوش مادر پناه می‌برد؛ ولی مادر، خود گرفتار انبوه اندوه بود؛ اندوهی که خاطر او را سخت آزرده و آرامش را از وی سلب کرده بود. دختر از آغوش مادر به دامان پدر پناهنده شد؛ ولی او را نیز غصه‌دار و حزن‌آلود یافت؛ از یک‌سو دردمند از غصب حقوق خود و درهم شکستن وصیت پیامبر(ص) و از سوی دیگر، همسر مصیبت‌زده‌ای را می‌‌دید که مرگ پدر و ستمکاری اصحاب و غصب حقوق او، خاطرش را آزرده بود. 

نظاره‌گر اندوه و غربت مادر 

از این به بعد، زینب مادری را می‌دید که شبانه از خانه بیرون می‌رفت، یک‌ به‌ یک، خانه‌های مهاجر و انصار را می‌گشت و آنان را به یاری همسر خود فرامی‌خواند؛ ولی آن‌ها در پاسخ او می‌گفتند: «دختر پیغمبر! ما با ابوبکر بیعت کردیم و اگر علی پیش‌دستی می‌کرد، بیعت او را می‌پذیرفتیم.»

زینب(س) همه این حوادث را می‌دید، حتی آن روزی را که عمر به نام جلوگیری از «اختلاف کلمه» به خانه‌ آن‌ها حمله برد تا علی(ع) را به بیعت ابوبکر وادارد، هرگز از یاد نبرد. بعد از این واقعه و پس‌ از مدت کوتاهی، مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) به پدر پیوست و صحنه‌ فجیع دیگری در برابر زینب(س) پدید آمد. بدن مادرش را نیز در خاک نهادند.

زینت خانه پدری 

پس از شهادت فاطمه(س)، زنان دیگری به خانه‌ علی آمدند؛ ام‌البنین، اسماء، لیلی و...؛ ولی جای زهرا(س) همچنان برای همیشه در آن خانه و در دل حسن(ع)، حسین(ع)، زینب(س) و ام‌کلثوم خالی بود. 

اما زینب(س) در میان برادران و خواهران به وصیتی مخصوص از جانب مادر ممتاز بود. مادر وصیت کرده بود که او سرپرست برادران و خواهران باشد و همین امر سبب شد که چهره درخشان دیگری از زینب(س) آشکار شود. او در خانه پدر، وظایفی مافوق سن خود به عهده گرفت و حوادث روزگار او را چنان پرورش داد که توانست جای مادر را در خانه بگیرد و برای حسن(ع)، حسین(ع) و ام‌کلثوم مادر شود و آن خانه را از عاطفه و مهربانی پر کند. این در حالی بود که او کمتر از ۱۰ سال داشت. 

پیوند با عبدالله 

هنگامی که موسم ازدواج زینب(س) شد، علی(ع) کسی را که در حسب و نسب همدوش او باشد، برایش اختیار کرد. هرچند گروهی از نجیب‌زادگان و ثروتمندان بنی‌هاشم طالب زناشویی با زینب(س) بودند؛ ولی از دید علی‌ بن‌ ابیطالب(ع)، عبدالله بن جعفر از همه سزاوارتر بود. 

پدر عبدالله، جعفر، برادر علی(ع) و دوست پیغمبر(ص) بود که به ذوالجناحین ملقب شده و به او پدر مستمندان نیز می‌گفتند. ابوهریره درباره جعفر گفت: «پس‌ از پیغمبر، مردی فاضل‌تر از جعفر یافت نمی‌شود.»

پس از فروکش‌کردن آزار بر مسلمانان صدر اسلام، آن‌ها از حبشه به مدینه بازگشتند. اتفاقاً روز بازگشت آن‌ها مصادف با روز فتح خیبر بود. جعفر هم که همراه مسلمانان بازگشته بود، خدمت پیامبر(ص) رسید. ایشان جعفر را دربر گرفت، پیشانی او را بوسید و گفت: «نمی‌دانم به کدام‌یک از این دو بیشتر خرسند باشم؟ فتح خیبر یا مراجعت جعفر؟» و ادامه داد: «مردم بار درختان گوناگون‌اند؛ ولی من و جعفر، بار یک درخت هستیم.» 

پسرش عبدالله نیز در حبشه متولد شد. او نخستین مسلمان بود که در آن سرزمین تولد یافت. پیامبر(ص) در حق او فرمود: «عبدالله در خوی و سرشت، همانند من است» و همچنین فرمود: «من در دنیا و آخرت، ولی ایشان هستم.» 

عبدالله، سیدی شجاع‌، بزرگوار و پارسا بود. او را قطب سخا می‌گفتند. هیچ‌گاه مستمندی را محروم نکرد و هیچ کار نیکی را به‌‌دلیل پاداش انجام نمی‌داد. 

میوه‌ ازدواج مبارک زینب(س) با عبدالله، چهار پسر بود؛ علی، محمد، عون اکبر و عباس و همچنین دو دختر. ازدواج زینب(س) و عبدالله میان او و پدر و برادرانش جدایی نیفکند و این زن و شوهر همچنان با علی(ع) بودند. هنگامی که علی(ع) کوفه را مقر خلافت خود انتخاب کرد، آن‌ها هم در آن شهر سکونت گزیدند و علی‌ بن‌ ابیطالب(ع) ایشان را سخت گرامی می‌داشت. عبدالله در جنگ‌های امام علی(ع) همواره شرکت می‌کرد و در صفین، یکی از امیران لشکر او بود. 

عقیله‌ بنی‌هاشم 

در بعضی از روایات چنین بیان شده است که زینب(س) مجلس علمی برگزار می‌کرد و زنان به قصد آموختن احکام دین نزد او می‌رفتند. او که در لطافت و مهربانی، همانند مادر و در دانش و پارسایی همانند پدر بود، چنان در بین زنان معاصر خود بی‌همتا بود که او را عقیله‌ بنی‌هاشم می‌گفتند. ابن‌عباس از زینب(س) نقل حدیث می‌کرد و می‌گفت: «عقیله‌ ما زینب، دختر علی حدیث کرد» و این لقب بر او ماند، چنانکه به عقیله معروف شد و فرزندان وی را بنی‌عقیله گفتند.

زینب(س) پس از واقعه کربلا و تحمل آن‌همه رنج و مصیبت عظیم عمر چندانی نداشت. او مایل بود که در آخر عمر شریف خود در جوار حرم جدش زندگی کند؛ ولی بنی‌امیه راضی نمی‌شد؛ چرا که زینب(س) مردم را از ستمکاری‌های سپاه یزید و جنایات فجیعی که بر حسین(ع) و یارانش روا داشتند، آگاه می‌کرد. توقف زینب(س) در مدینه خود کافی بود که آتش انتقام در سینه شیعیان برافروخته شود و مردم علیه دربار یزید تهییج شوند؛ بنابراین یزید فرمان داد که خاندان حسین(ع) را در شهرها پراکنده کنند و در نتیجه، حاکم مدینه به آن‌ها دستور خروج از شهر را داد. 

مسافری غریب 

زینب(س) به ناچار از مدینه بیرون رفت و از آن پس دیگر مدینه او را ندید. بنا به روایتی، زینب(س) از مدینه به مصر رفت. کاروان او از سرزمین حجاز، وطن آبا و اجدادی و مهد پرورش کودکی گذشت و به وادی نیل رسید. سرزمینی که نه وطنی بود، نه خویشی. البته مردم مصر از این قافله استقبال کردند و چون چشم ایشان به زینب(س) افتاد، به شدت گریستند و بر اندوه‌های بی‌پایان او اشک ریختند.

زینب(س) بنا به روایتی، نزدیک یک‌ سال در آن دیار اقامت گزید و در این مدت جز با زنان پارسا و از جان گذشته ملاقات نکرد؛ اما در شام پانزدهم رجب، زندگی را بدرود گفت و دیدگانی را که قتلگاه کربلا را مشاهده کرده بود، بر هم نهاد. اینچنین هنگام آسودگی پیکری رسید که خستگی‌های طاقت‌فرسایی متحمل شد و رنج‌های فراوان کشید. 

برگرفته از کتاب «شیرزن کربلا»، نوشته عایشه بنت‌الشاطی، با اندکی دخل و تصرف

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha