کد خبر: 4270147
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۷:۴۲
گلچین قرآن در بهار قرآن/ ۵

نگاه هوشمندانه قرآن در توجه ویژه به حقوق زنان

توجه ویژه‌ قرآن به حقوق زنان، حمایت از دختران یتیم و زنان بی‌سرپرست و... مبتنی بر نگاه متمدنانه و هوشمندانه قرآن است.

زن و مردبنا بر نظر مفسران، در آیات قرآن کریم از روزه با سه تعبیر «صیام» (۱۸۳ بقره)، «صبر» (۴۵ بقره) و «سیاحت» (توبه، ۱۱۲) یاد شده است. روایات اهل بیت(ع) حاکی از آن است که منظور از سیاحت در ماه مبارک رمضان، سیر در آیات قرآن کریم و تدبر و تعمق در آن‌ است. بر این اساس، با هدف نگاهی عمیق‌تر به آیات الهی در این ماه مبارک، به سراغ علیرضا فرهنگ، مدرس دانشگاه و پژوهشگر ادیان و عرفان رفتیم تا به تبیین گلچینی از آیات منتخب هر جزء بپردازد. آنچه در ادامه می‌خوانیم، تفسیر آیات منتخب از جزء پنجم قرآن کریم است.

جزء پنجم قرآن کریم شامل بخش عمده‌ای از سوره نساء است که به موضوعات مرتبط با حقوق زنان، احکام خانواده و عدالت اجتماعی می‌پردازد. این سوره با تأکید بر وحدت انسان‌ها و رعایت عدالت در روابط اجتماعی، به‌ویژه در حوزه‌ خانواده و حقوق زنان، راهنمایی‌های ارزشمندی ارائه می‌دهد. 


بیشتر بخوانید:

قرآن تصدیق‌کننده تورات و انجیل است

تکلیف انسان به اندازه توان اوست

روزه؛ منسکی برای فاصله‌ گرفتن از دنیا

هبوط از بهشت؛ سرنوشت انسان تا همیشه تاریخ


در ابتدای سوره نساء، خداوند می‌فرماید که همه‌ انسان‌ها از نفسی واحد آفریده شده‌اند. این مفهوم، برابری ذاتی زن و مرد را نشان می‌دهد و تأکید می‌کند که هیچ‌یک از آن‌ها بر دیگری برتری ندارد. واژه‌های «نفس» و «واحده» مؤنث و نشان‌دهنده‌ آن است که وحدت نخستین به تأنیث و زایندگی میل داشته است. درواقع می‌توان چنین گفت، آدمی که خداوند خلق و اسماء را به او یاد داد، نه جنسیت زن داشت و نه جنسیت مرد؛ چرا که بشر اولیه به‌‌دلیل آفرینش اکمل، باید دارای ویژگی‌های هم مردانه و هم زنانه باشد؛ اما در هنگام تکثیر، این یگانه باید به دوگانه تبدیل شود. 

نظام حقوق زن در قرآن 

خداوند در آیات بعدی این سوره، حقوق زنان را به‌طور ویژه مورد توجه قرار داده و از مردان خواسته است که عدالت و انصاف را در برخورد با زنان رعایت کنند. هرچند در دنیای امروز، جنبش فمینیسم به دنبال احقاق حقوق زنان و برابری جنسیتی است، اما بعضی از گرایش‌های افراطی این جنبش به جای رساندن زنان به حقیقت وجودی خود، سعی در تغییر ماهیت زنانه و تقلید از مردان دارند و معتقدند که زنان از لحاظ اقتدار اجتماعی باید همانند مردان باشند. درواقع آن‌ها زنان را از طبیعت خود خارج می‌کنند؛ اما قرآن با در نظر گرفتن طبیعت زنانه و نقش ویژه‌ زنان در خانواده و جامعه، راه‌‌حل‌های متعادل و عادلانه‌ای ارائه می‌دهد.

قرآن بر رعایت عدالت و انصاف در روابط زن و مرد تأکید می‌کند و از مردان می‌خواهد که از هرگونه ستم به زنان خودداری کنند؛ چراکه همواره در طول تاریخ و در جوامع گوناگون ستم مرد بر زنان بیش‌ از ستم زنان بر مردان بوده‌ است؛ بنابراین در آیات سوره نساء خداوند برای حمایت از زنان، نسبت به بستر اجتماعی شدیداً مردانه عصر بعثت، از حقوق و جایگاه اجتماعی، اقتصادی و انسانی آن‌ها دفاع کرده است. 

ازدواج با کنیزان برای بهبود شرایط آنان 

یکی از موضوعات مهم در سوره نساء، مسئله‌ چندهمسری است. خداوند در آیه سوم این سوره، به مردان اجازه می‌دهد که در شرایط خاص و با رعایت عدالت، بیش از یک همسر اختیار کنند. 

در این آیات به مردان اجازه داده شده که با کنیزان نیز ازدواج کنند. شاید در نگاه اول این حکم با حقوق زنان در منافات باشد؛ اما باید دانست که نظام برده‌داری در زمان عصر نزول به‌مثابه استخدام کارگر در زمان کنونی بود، با این تفاوت که کارفرما موظف به تأمین تمام نیازهای برده، از جمله مسکن، غذا و حتی ازدواج و تأمین خانواده‌ او نیز بوده است. نظام برده‌داری اگرچه با استانداردهای امروزی متفاوت است، اما در زمان خود و در صورت اجرای منصفانه کارایی داشته و حتی از بسیاری جنبه‌ها از نظام کارگری امروزی و یا به تعبیر دقیق‌تر، برده‌داری نوین عادلانه‌تر بود؛ ولی اگر کارفرما منصف و عادل نبود، امکان ستم بر برده زیاد بود؛ بنابراین اسلام برای رفع تبعیض، آمیختن افراد آزاد با بردگان را مجاز کرد و نیز با تشویق به آزادکردن بردگان به‌مثابه کفاره یا انفاق، گامی به سوی کاهش و حذف تدریجی برده‌داری برداشت.

در آیات متعدد، آزادکردن بردگان، عملی نیک و پسندیده شمرده شده است. حذف برده‌داری از جمله هنجارها و قوانین بدیهی اجتماعی بود که رفع آن به‌یک‌باره امکان‌پذیر نبود؛ بنابراین قرآن به رفع تبعیض و بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی بردگان پرداخته است.

قرآن به تک‌همسری تمایل بیشتری دارد 

قرآن در آیه سوم سوره نساء مجوز تعدد زوجات را به شرط رعایت اعتدال مجاز دانسته؛ اما این نکته قابل تأمل است که در آیه ۱۲۹ تصریح شده که حتی اگر مردان تلاش کنند، هرگز نمی‌توانند عدالت کامل را بین همسران خود برقرار کنند. تطبیق این آیات نشان‌دهنده‌ تمایل قرآن به تک‌همسری‌ست و چندهمسری را فقط در شرایط ضروری مجاز می‌داند. درواقع، چندهمسری در قرآن برای حمایت از زنان بی‌سرپرست، بیوه و یتیم در نظر گرفته شده است، نه آنچنانکه ذهن لذت‌گرای بشر مدرن، التذاذ جنسی تصور می‌کند. درواقع چندهمسری در وهله نخست نه یک حق، بلکه نوعی مسئولیت برای مردان جامعه بوده است.

در جامعه عربستان در زمان نزول قرآن، زنان یتیم و بی‌سرپرست از یک سو در معرض آسیب‌های اجتماعی و اقتصادی قرار داشتند و از سوی دیگر، عاملی در گسترش نا‌امنی‌های اخلاقی محسوب می‌شدند؛ بنابراین خداوند به مردان اجازه می‌دهد که در صورت رعایت عدالت، با دختران یتیم، کنیزان، زنان بیوه و بی‌سرپرست ازدواج کنند تا از آن‌ها حمایت مالی و اجتماعی شود. 

چندهمسری به‌مثابه یک نظام تأمین اجتماعی 

چندهمسری در قرآن نوعی نظام تأمین اجتماعی در نظر گرفته شده است. در جوامع قدیم، به‌ویژه در عربستان پیش از اسلام، زنان بی‌سرپرست و یتیمان در معرض خطرات اجتماعی و اقتصادی قرار داشتند. زنان بی‌سرپرست با وجود توان جسمی و بدنی کمتر از مردان، در رقابت برای کسب موقعیت‌های تأمین اقتصادی و کسب روزی ناتوان بودند؛ بنابراین قرآن با اجازه‌ چندهمسری به شرط رعایت عدالت، راه‌حلی برای حمایت از این زنان ارائه می‌دهد. این حکم درواقع پاسخ به نیازهای اجتماعی و اقتصادی آن زمان بوده است.

از سوی دیگر در جوامع قدیم و خصوصاً در محیط‌های خشن طبیعی و اجتماعی، هرچند میزان تولد نوزادان دختر و پسر مساوی بوده، اما به مرور زمان جمعیت مردان به‌ سبب شرکت در نبرد، مواجهه با آسیب‌های کاری، درگیری بیشتر با بیماری‌ها به علت حضور در جامعه و... از جمعیت زنان کمتر می‌شده است. منطقا اگر تعداد زنان و مردان برابر بود، آن‌گاه امکان چندهمسری بسیار محدود می‌شد، نه آنچنانکه تقریباً تمامی اعراب در عصر نزول همسران متعدد داشتند که نشان از فزونی زنان در مقایسه با مردان داشت و یکی دیگر از دلایل تشریع حکم چندهمسری، بی‌سرپرست‌نماندن زنان آن جامعه بود. 

به‌مثابه مثالی از جامعه‌ای مشابه، در دین تورات قانونی وجود دارد که براساس آن، اگر مردی فوت کند، برادر او موظف است همسر او را به عقد خود درآورد تا وی و فرزندانش را سرپرستی کند. این قوانین نشان‌دهنده‌ توجه ادیان به تأمین اجتماعی زنان بی‌سرپرست است؛ پس با نگاه امروزی و نگاه لذت‌جویانه‌ معاصر نمی‌توان شرایط جوامع گذشته را قضاوت کرد و صدور قوانین و احکام دینی را ناقض حقوق زنان دانست. 

حقوق زنان در ارث و طلاق 

در سوره نساء، خداوند در آیه ۲۰ به حقوق زنان در ارث و طلاق اشاره می‌کند. در جوامع پیش از اسلام، زنان از حقوق ارث محروم بودند و در صورت طلاق، زیر فشارهای مالی قرار می‌گرفتند. قرآن با تعیین سهم ارث برای زنان و الزام مردان به تأمین مالی زنان پس از طلاق، گامی به سوی بهبود شرایط آنان برداشته است. در آیه‌ای از سوره نساء، خداوند می‌فرماید: «يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ» و بیان می‌کند که سهم زنان از ارث، نصف سهم مردان است؛ زیرا مردان موظف به تأمین مالی خانواده هستند. این حکم با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی آن زمان تنظیم شده است و امروزه با تغییر نقش اقتصادی زنان در جامعه، مثل به عهده گرفتن سرپرستی خانواده در فقدان همسر، نیاز به بازنگری در این احکام احساس می‌شود. 

آسیب بیشتر زنان در دوستی‌های پنهانی 

موضوع دیگری که در آیه ۲۵ سوره نساء مطرح‌ شده، پرهیز از دوستی پنهان زنان و مردان با یکدیگر است: «...وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ... .» موضوعی که آسیب‌ها و معضلات آن اکنون در جوامع غربی به‌وضوح قابل رؤیت و متأسفانه به سرعت در حال سرایت به جامعه ماست؛ اما دستور خداوند مبنی بر ترک این دوستی پنهان در راستای حفظ و حراست از حقوق زنان است؛ چرا که زنان بسیار بیشتر از مردان در این روابط آسیب می‌بینند و به‌دلیل داشتن خلوص، وفاداری و دل مهربان‌تر در مقایسه با مردان، بیشتر در معرض فریب از سوی جنس مخالف هستند. البته این حکم شامل روابط دختران و پسران در شرف ازدواج نیست که برای کسب آشنایی بیشتر با یکدیگر، تحت نظارت والدین ارتباط دارند. 

پس می‌توان چنین نتیجه گرفت که توجه ویژه‌ قرآن به حقوق زنان، حمایت از دختران یتیم و زنان بی‌سرپرست و... مبتنی بر نگاه متمدنانه و هوشمندانه قرآن است. چندهمسری در قرآن فقط در شرایط ضروری و با رعایت عدالت، مجاز شمرده شده و تمایل قرآن به تک‌همسری به‌وضوح قابل مشاهده است؛ همچنین قرآن با ارائه‌ احکام مربوط به بردگان و کنیزان، گامی به سوی بهبود شرایط اجتماعی و اقتصادی آن‌ها برداشته است. این دیدگاه نه تنها در زمان نزول قرآن، بلکه در دنیای امروز نیز کاربردی است و می‌تواند به‌مثابه راهنمایی برای ایجاد جامعه‌ای عادل و متعادل مورد توجه جدی قرار گیرد.

مدیریت خانواده و نقش زن و مرد

آیه چالش‌برانگیز سوره نساء، «الرجال قوامون علی النساء» است که خداوند در آن به مدیریت خانواده اشاره می‌کند و می‌فرماید مردان قوامون (مدیران) زنان هستند و مدیریت کلی خانواده را به مرد سپرده است. هرچند این آیه نشان‌دهنده‌ تقسیم نقش‌های طبیعی بین زن و مرد در خانواده است، اما از منظر انسان معاصر چالش‌برانگیز است. در طبیعت، جنس مذکر معمولاً نقش فعال‌تر و احاطه‌کننده‌تری دارد، در حالی که جنس مؤنث بیشتر نقش پذیرنده و محبت‌آمیز دارد. این تقسیم نقش‌ها به معنای برتری یک جنس بر دیگری نیست، بلکه به معنای همکاری و مکمل‌بودن نقش‌ها در خانواده است. البته این حکم مطلق نیست و در شرایط خاص مانند بیماری یا ناتوانی مرد، مدیریت خانواده می‌تواند به زن منتقل شود.

تنبیه زنان و محدودیت‌های آن

در آیه ‌۳۴ سوره نساء، خداوند به مردان اجازه می‌دهد که در صورت ناسازگاری زنان، ابتدا آن‌ها را موعظه، سپس از هم‌خوابگی با آنان خودداری و در نهایت، در صورت لزوم، آن‌ها را تنبیه کنند: «وَاللَّاتِي تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِي الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلًا إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيًّا كَبِيرًا.»

در اینجا به دو حقیقت در طبع زنانه باید اشاره کرد؛ اولاً زنان معمولاً بیش از مردان دستخوش احساسات می‌شوند و این واقعیتی طبیعی‌ست که برای ایفای نقش مادرانه آن‌ها ضرورت دارد؛ یک مادر به شکلی غیرمشروط و کاملاً احساسی از کودک خود در هر شرایطی حمایت، دفاع و مراقبت می‌کند؛ اما این عملکرد احساسی که حتی گاه نامشروط به عقلانیت است، برای زن در نقش همسری ممکن است مخل پایداری خانواده شود. 

ثانیاً از سوی دیگر، سوبژکتیویته نیز در زن قوی است و به این دلیل کمتر می‌تواند از زندان احساسات فردی خود رها شود و امور و شرایط عینی را ملاک قرار دهد.

این دو ویژگی در کنار یکدیگر می‌توانند آنچنان در هم بتنند که فقط با یک شوک بیرونی مانند تنبیه معتدل شود؛ ولی این حکم باید در چهارچوب شرایط اجتماعی و فرهنگی در نظر گرفته شود و شدیداً تابع شرایط است؛ چرا که این طبیعت زنانه در همه نژادها و فرهنگ‌ها به یک شدت نیست و کاملاً به ویژگی‌های نژادی و تربیتی بستگی دارد و بنابراین امری نسبی‌ست و نباید به همه زمان‌ها، فرهنگ‌ها و نژادها تعمیم داده شود. روشن است که در بسیاری از مواقع تنبیه بدنی تأثیر معکوس دارد و موجب پدیداری کینه، ذهنیت‌های غیرقابل زدودن و سردی عشق می‌شود که پیونددهنده اصلی خانواده است؛ درواقع بعضی از احکام قرآن را باید در بستر جامعه عرب فهم کرد؛ برای مثال یک نمونه از احکام خاص جوامع عرب، ماه‌های حرام بود که بعداً در جنگ با غیراعراب، حتی از سوی اعراب رعایت نمی‌شد و بنابراین حکمی ویژه جامعه عرب بود. بگذریم که متأسفانه فقه ما هنوز دیه را در این ماه‌ها دوبرابر محاسبه می‌کند، در حالی که چنین قانونی در واقعیت امر منسوخ شده است.

بنابراین حکم تنبیه زن بیشتر در جوامع خشن عرب اولیه و در خصوص زنان عرب که به شدت دچار هیجان و احساسات می‌شدند و کمتر در معرض تربیت صحیح رفتاری و اجتماعی قرار داشتند، کاربرد داشته است.

البته اشاره می‌کنم که در تحقیقات جدید تطبیقی بین اسلام و یهودیت درباره معنی دقیق واژه «نشوز»، نظر محقق بر این است که نشوز در عصر نزول قرآن به معنی فحشا بوده؛ اگر نظر این محقق پذیرفته شود، آن‌گاه تنبیه بدنی مجازاتی مقبول برای فحشا به نظر می‌رسد.

اما واکنش رسول‌الله(ص) به این آیه نیز جالب است. روایتی مشهور وجود دارد مبنی بر اینکه، روزی زنی نزد رسول‌الله(ص) شکایت کرد که شوهرش او را زده است. حضرت رسول(ص) بر مبنای آیه قصاص، به این زن اجازه داد که شوهرش را قصاص کند و او را کتک بزند. در این هنگام، آیه بالا نازل شد و پیامبر(ص) براساس آن، قصاص را لغو کرد؛ اما فرمود من در تعجبم که چگونه بعضی از مردان با همان دستی که زنان را در آغوش می‌گیرند، می‌توانند آنان را بزنند! به این ترتیب، رسول‌الله(ص) این حکم را تا حد امکان رقیق و تنبیه بدنی زنان را تقبیح کرد.

در مجموع می‌توان چنین نتیجه گرفت که اگر تخلف بزرگی از سمت زنان صورت گرفت و روش‌های موعظه و بی‌توجهی در متنبه‌کردن آنان بی‌نتیجه ماند، خداوند تنبیه بدنی را به‌‌مثابه آخرین راهکار و در صورت مؤثربودن با توجه به بستر فرهنگی و تربیتی جامعه و در راستای صلح و آرامش و پایداری خانواده پذیرفته است.

احکام شراب و مواد مخدر

حکم منع شرب خمر در اسلام به‌صورتی تدریجی صادر شد. خداوند در اولین آیه فرمود: «یا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ...» و دستور داد که وقتی مست هستید، به نماز نزدیک نشوید؛ چرا که در حالت مستی، بر گفتار و رفتار خود تسلط ندارید و نماز باید آگاهانه برگزار شود. با افراط اعراب در بدمستی‌کردن، خداوند در آخرین آیه از آیات صدور حکم منع شراب‌خواری می‌فرماید که شراب باعث ایجاد بغض و کینه بین افراد می‌شود و شیطان از این طریق بین آنان دشمنی ایجاد می‌کند؛ بنابراین شراب حرام اعلام شد.

جالب این است که فقه اسلامی به‌صورت آیات توجه کرده و فقط مشروبات مسکر را به‌دلیل تصریح قرآن حرام دانسته است؛ اما مواد مخدر را که اثرات مشابه در زوال عقل دارد، حرام نمی‌داند؛ یعنی به علت تحریم اهمیت نداده است. مواد مخدر نیز مانند شراب، فرد را از تعقل خارج می‌کند و باعث آسیب‌های اجتماعی و فردی می‌شود؛ اما به‌دلیل فقدان حکم فقهی، حتی برخی افراد متشرع به مصرف این‌گونه مواد مبادرت می‌ورزند؛ بنابراین هر چیزی که انسان را از تعقل خارج کند، باید در ردیف تحریم قرار گیرد و صادرنشدن حکم منع مصرف مواد مخدر در صورت‌گرایی‌های فقهی ریشه دارد که ناشی از بی‌توجهی و غفلت از معنا و مفهوم است.

اما یک موضوع عامیانه دیگر نیز به مرور زمان به این حکم خدا اضافه شده است و آن اینکه عموم مردم بدون مستندات قرآنی، مشروبات الکلی را نجس دانسته‌اند که در صورت تماس با بدن نیاز به تطهیر دارد، در حالی که خداوند فقط به حرمت آن اشاره کرده و به نجس‌بودن آن اذعان نداشته است.

حکم تحریم شراب در قرآن به روشنی حکمی مطلق و لازمان نبود و تدریجی رخ داد؛ ولی برخی از افراد آن را به همه زمان‌ها و ادیان تعمیم داده‌اند و بنابراین ادیانی را که در آن‌ها حرمت شرب خمر وجود ندارد، به همین دلیل، ادیانی تحریف‌شده و نادرست انگاشته‌اند. این در حالی‌ست که در قرآن به صراحت بیان شده که در بهشت، جویی از شراب وجود دارد. اگر بر فرض شراب ذاتاً نجس بود، خداوند وعده آن را به مؤمنان در بهشت نمی‌داد.

در آیه ۶۷ سوره نحل نیز خداوند مسکرات را از آیات خود برمی‌شمارد و چنین می‌فرماید که از آیات الهی‌ست که شما می‌توانید از خرما و انگور مسکرات درست کنید: «وَمِنْ ثَمَرَاتِ النَّخِيلِ وَالْأَعْنَابِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَرِزْقًا حَسَنًا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.» بنابراین در دیگر ادیان نوشیدن مسکرات البته با لحاظ‌کردن توصیه‌های شرعی آن دین در حد و حدود مصرف، مشکل شرعی ندارد.

تناقض‌های ظاهری در آیات ۷۸ و ۷۹

در نگاه اولیه به آیات ۷۸ و ۷۹ سوره نساء، چنین به نظر می‌رسد که تناقضی در این دو آیه وجود دارد. در آیه ۷۸، خداوند می‌فرماید هر خوبی و بدی که به شما می‌رسد، از طرف خداست؛ اما در آیه ۷۹ می‌فرماید که خوبی‌ها از طرف خداست و بدی‌ها از طرف خود شما. این تناقض ظاهری به‌ویژه چون در دو آیه پیاپی وجود دارد، نمی‌تواند به حساب لغزش در وحی گذاشته شود، بلکه درواقع پیامی عمیق دارد. باید دانست که این آیات حقیقت را از دو مرتبه متفاوت بیان می‌کند؛ یکی مرتبه تمایز خوبی و بدی و دیگری از مرتبه‌ای نامتمایز که وحدت صرف است. 

در حوزه الوهیت نیز مراتب وجود دارد. در یک مرتبه، خداوند موصوف به صفات نیکو نظیر رحیم، حکیم و علیم است؛ اما در مرتبه‌ای برتر غیرقابل وصف و بی‌همانند است: «لیس کمثله شی»، یا «سبحان الله عما یصفون.» خطبه‌ اول نهج‌البلاغه نیز توحید حقیقی را نفی صفات از ذات حق می‌داند؛ پس در حوزه الوهیت مرتبه‌ای وجود دارد که نمی‌توان در آن به توصیف حق پرداخت؛ اما در مرحله‌ای دیگر انسان مجاز به تفکر در صفات و ویژگی‌های الهی‌ست و می‌تواند با خدا صحبت کند و حضرت حق نیز با او سخن گوید.

درک تفاوت این دو مرتبه است که به فهم توحید حقیقی منتج می‌شود. وحی خدا به انسان‌ها در مرتبه‌ای‌ست که او با انسان سخن می‌گوید. در این مرتبه، انسان مسئول اعمال خود است و بدی‌هایی که انجام می‌دهد، نتیجه انتخاب‌های خود اوست؛ اما در مرتبه فراتر هر خوبی و بدی از سوی خداست؛ چرا که از منظر وحدت وجود، خالقی جز او نیست و حتی خلق شیطان نیز براساس اراده اوست. خداوند در مرتبه بالاتر، همه‌چیز را کنترل می‌کند؛ اما در مرتبه پایین‌تر، انسان مسئول اعمال خود است و خداوند نماد خوبی و راستی‌ست.

اخلاق میانجی‌گری و مسئولیت اجتماعی

در آیه ۸۵، خداوند به نکته‌ای اخلاقی اشاره می‌کند که بر اهمیت میانجی‌گری نیکو تأکید دارد. فردی که به شفاعت یا میانجی‌گری نیکو اقدام کند، از پاداشی به اندازه یک دهم نتایج مثبت آن بهره‌مند خواهد شد. در مقابل، کسی که میانجی‌گری بد انجام دهد، سهمی از نتایج منفی آن را نیز دریافت خواهد کرد. این اصل اخلاقی در سنت اجتماعی ما نیز بازتاب یافته است؛ به‌طور مثال مردم معمولاً از میانجی‌گری در طلاق اکراه دارند؛ زیرا نتیجه‌ آن جدایی دو نفر و از هم پاشیدن خانواده است؛ بنابراین باید همواره مراقب باشیم که حتی اگر سخن ما حق باشد، ممکن است بیان آن به اختلال در نظم یک خانواده یا یک جامعه منجر شود. این نوع میانجی‌گری، مصداق میانجی‌گری بد است و سهمی از نتایج منفی آن به ما بازمی‌گردد.

هجرت درونی انسان و منزلت ذکر خدا

در آیه ۱۰۰، خداوند به موضوع مهاجرت اشاره می‌کند. هجرت را می‌توان نه فقط حرکتی بیرونی، بلکه به‌مثابه تحولی درونی تفسیر کرد؛ یعنی از جایی که هستیم، برخیزیم و به سوی خداوند حرکت کنیم: «قل انی اعظکم بواحده، ان تقوموا لله...؛ بگو من شما را فقط به یک امر موعظه می‌کنم که برای خدا برخیزید.»

خداوند در این آیه موعظه می‌کند که هجرت را آغاز کنیم و حتی اگر به مقصد نرسیم، خداوند اجر رسیدن به مقصد را به انسان عطا می‌کند. 

در آیات ۱۰۱ تا ۱۰۳، احکام مربوط به کوتاهی نماز در سفر بیان شده است. خداوند به مؤمنان دستور می‌دهد که در سفر، نماز را کوتاه کنند تا از خطرات احتمالی که نگران آن هستند، مانند حمله دشمن در امان بمانند. در فقه اسلامی، این حکم به هر نوع سفری که بیش از ۲۴ کیلومتر باشد، تعمیم داده شده است، حتی اگر فرد در امنیت کامل یا برای زیارت و یا مهمانی سفر کند؛ اما به نظر می‌رسد این حکم فقهی با هدف خداوند از تشریع این حکم هماهنگ نیست و کوتاه‌کردن نماز به شرایط سخت و خطرناک سفر بستگی دارد، نه به صرف سفر.

در ادامه خداوند بیان می‌کند که پس از اتمام نماز کوتاه‌شده، در هر حالتی (ایستاده، نشسته یا خوابیده) به ذکر خدا مشغول باشیم. این آیات بر فضیلت ذکر دائمی خداوند تأکید دارد. در ادامه می‌فرماید: «فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ إِنَّ الصَّلَاةَ كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَوْقُوتًا» و بر به‌جاآوردن نماز در وقت‌های مقرر تأکید می‌کند.

در سوره نساء، ترکیبی از مفاهیم بخشش، رحمت و حلم خداوند به‌طور مکرر ذکر شده است. نام‌های خداوند مانند «غفور»، «رحیم»، «حلیم» و «عفوّ» بارها تکرار شده‌اند که نشان‌دهنده‌ تأکید قرآن بر بخشندگی و مهربانی خداست. در آیات ۱۷، ۲۷، ۲۸، ۴۸ و ۱۱۰، خداوند مکرر بیان می‌کند که با فضل و رحمت خود با بندگانش برخورد و آن‌ها را به توبه و استغفار دعوت می‌کند. این مفاهیم با طبیعت رحمانی و زنانه‌ این سوره نیز هماهنگ است؛ زیرا زن نیز نماد رحمت و عطوفت است.

حکمت در قرآن

یکی از مفاهیم کلیدی در این سوره، «حکمت» است. کلمه‌ حکمت بیشترین تکرار را در این سوره به میزان ۱۲ مرتبه دارد. حکمت فراتر از علم و از کلمه‌ «حکم» گرفته شده است.

حکم، کلام و دستور حاکم است و وقتی حاکم، عادل، دانا و مقتدر باشد، حکم او کامل، عالمانه، بی‌نقص و انجام‌شدنی است. در قرآن، خداوند پادشاه شایسته (ملِک الحق) و کامل و حکم او حکمت است. دانش حکیم دانشی عملی است. در سنت اسلامی، به پزشکان قدیم «حکیم» گفته می‌شد؛ زیرا آن‌ها با دانش کاربردی خود قادر بودند نظام بدن را به تعادل بازگردانند و سالم کنند. 

شرع الهی، دستور عالمانه و هدایتگر او و حکمت است؛ در تورات نیز به بنی‌اسرائیل گفته می‌شود که «این احکام (۱۰ فرمان) حکمت شما خواهد بود.» 

حکمت الهی یک نظام اجتماعی درست و سالم شکل می‌دهد و شعرایی که حکیم خوانده می‌شدند نیز برای جامعه الگوهای اخلاقی و عملی مهم ارائه می‌دادند و البته خودشان نیز پیش‌تر آن‌ها را در خود محقق کرده بودند. اعلی درجه حکمت، صدور حکم «کن» و خلقت از سوی خداوندگار است. 

نکته پایانی اینکه، خداوند در قرآن می‌فرماید حکمت را به پیامبران و بندگان خاص خود عطا کرده یا آموخته است؛ اما شگفت آنکه صفت «حکیم» را فقط برای خود و قرآن به‌کار برده است. دلیل این امر آن است که صفت حکیم گویای دوام حکمت در فرد است؛ اما حکیم مطلق و دائم فقط خداوند و کلام اوست و سایرین می‌توانند در مواقعی به لطف خدا از حکمت بهره‌مند شوند و نیز ممکن است گاه از حکمت تخطی کنند و از این رو، خداوند این صفت ارجمند را کاملاً مقتصدانه به‌کار برده است.

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha