نظامی گنجوی، شاعر بزرگ قرن ششم هجری قمری در بعضی از آثار خود از اصفهان یاد کرده و به توصیف این شهر تاریخی پرداخته است. در یادداشت پیش رو بهمناسبت روز بزرگداشت نظامی گنجوی، ابیات مرتبط با اصفهان بررسی و توصیفات نظامی با منابع دیگر مقایسه میشود. به عبارت دیگر، بررسی جایگاه اصفهان در آثار نظامی و تحلیل رویکرد شاعرانه او نسبت به این شهر، هدف اصلی این یادداشت است.
در میان شاعران فارسیزبان، بسیاری از آنان در قالبها و سبکهای گوناگون شعر سرودهاند؛ اما برخی به قالبی خاص علاقهمند بودهاند؛ برای مثال حافظ اگرچه در قالبهایی مانند مثنوی، قصیده و قطعه شعر سروده است، اما بیشتر شاعر غزلسرا شناخته میشود. در این میان، نظامی گنجوی، شاعر بزرگ قرن ششم به قالب مثنوی علاقه ویژهای داشت و با سرودن آثاری مانند «خسرو و شیرین»، «لیلی و مجنون»، «هفت پیکر» و «اسکندرنامه»، جایگاه رفیع خود را در ادبیات فارسی تثبیت کرد. نظامی در این آثار، علاوه بر پرداختن به مضامین عاشقانه و اخلاقی، به توصیف شهرها و مکانهای گوناگون نیز پرداخته است. یکی از این شهرها، دیار اصفهان است که جایگاهی مبرز در آثار نظامی دارد.
در شعر نظامی از اصفهان با عنوان شهری که از دیرباز به «نصف جهان» مشهور بوده، به دو شیوه یاد شده است؛ گاه بهصورت گذرا و در حین روایت یک داستان و گاه با توصیف دقیق و مفصل.
در تعدادی از اشعار نظامی، اصفهان بهصورت گذرا و در قالب اشارههای کوتاه مورد عنایت وی واقع شده است؛ برای مثال در مثنوی «خسرو و شیرین»، هنگامی که شاپور، ندیم خاص خسرو میخواهد شیرین را به او معرفی کند، از اصفهان، زادگاه شیرین چنین یاد میکند: «اذان سوی کهستان منزلی چند/ که باشد فرضه دریای دربند/ زنی فرمانده است از نسل شاهان/ شده جوش سپاهش تا سپاهان.»
همچنین در مثنوی «هفت پیکر»، هنگامی که بهرام گور با خشکسالی مواجه میشود، به مدت چهار سال از خزانه خود به مردم کمک میکند و در این مدت فقط یک نفر میمیرد. پس از این ایام، سرزمین وی رو به آبادی میرود و نظامی آن دیار را چنین توصیف میکند: «از سپاهان شنیدهام تا ری/ خانه در خانه شد تنیده چو نی/ بام بر بام اگر شدی خواهان/ کوری از ری شدی به اسپاهان.» این ابیات نشاندهنده آبادانی و رونق اصفهان در دوران نظامی است. او اصفهان را شهری پررونق و پرجمعیت توصیف میکند که خانهها در آن به هم پیوستهاند و مردم در رفاه زندگی میکنند.
در ابیاتی دیگر، نظامی حین بیان حکایتی، از سیب اصفهان که شهرتی عالمگیر داشته، در مواضعی سخن به میان آورده است: «چو سیب رخ نهم در دست شاهان/ سبد واپس برد، سیب سپاهان.»
حکیم نظامی گنجوی در دو مثنوی از مجموعه پنج گنج خود به اصفهان توجه بیشتری کرده است؛ نخست در «خسرو و شیرین» در قصه شکر اصفهانی. در منظومه «خسرو و شیرین»، بخش قابل توجهی از داستان در اصفهان اتفاق میافتد. در این بخش، خسرو پس از بینصیبماندن از شیرین، به اصفهان میرود و با دختری به نام شکر اصفهانی آشنا میشود. نظامی در این بخش، اصفهان را شهری زیبا و آباد توصیف میکند: «چو خسرو بر سر کوی شکر شد/ سپاهان قصر شیرینی دگر شد/ شکر نامی که شکر ریزد، او بود/ نباتی کز سپاهان خیزد، او بود.» قصه شکر اصفهانی که یکی از ابداعات نظامی و یکی از قسمتهای قابل ملاحظه مثنوی عاشقانه خسرو و شیرین محسوب میشود، به شهر اصفهان اختصاص یافته است.
نظامی در «اسکندرنامه» نیز بار دیگر به سراغ اصفهان میرود. این در حالیست که بین سال اتمام منظومه «خسرو و شیرین» تا پایانیافتن اسکندرنامه، ۳۰ سال فاصله میافتد. در این بخش، اسکندر پس از پیروزی بر دارا، به اصفهان میرود، آتشکدههای آن را ویران میکند و سپس با عمل به وصیت دارا، دختر او، روشنک را به همسری برمیگزیند: «چو آتش فروکشت از آن جایگاه/ روان کرد سوی سپاهان سپاه/ بدان نازنین شهر آراسته/ که با خوشدلی بود و با خواسته/ دل تاجور شادمانی گرفت/ به شادی پی کامرانی گرفت» و در ادامه چنین میسراید: «گزارشگر دفتر خسروان/ چنین کرد مهد گزارش روان/ که چون در سپاهان کمر بست شاه/ رسانید بر چرخ گردان کلاه.»
نظامی گنجوی در مواضع دیگر، اصفهان را «نزهتگاه»، «نازنین شهر آراسته» و «کشور چون بهشت» توصیف میکند. این توصیفات فقط تعابیر شاعرانه او نیست، بلکه گزارشهای مورخان و جغرافیدانان نیز این توصیفها را تأیید میکند؛ مثلاً ناصرخسرو در گزارش مشهوری از اصفهان چنین نقل میکند: «شهریست بر هامون نهاده؛ آبوهوایی خوش دارد و هر جا که ده گز چاه فرو برند، آبی سرد و خوش بیرون آید... و در شهر جویهای آب روان و بناهای مرتفع... و اندرون شهر همه آبادان که هیچ از وی خراب ندیدم و بازارهای بسیار... و من در همه زمین پارسیگویان، شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدم و گفتند اگر گندم و جو و دیگر حبوبات ۲۰ سال بنهند، تباه نشود و بعضی گفتهاند پیش از اینکه بارو نبود، هوای شهر خوشتر از این بود... .»
نظامی از یکی از قریههای اصفهان به نام «خوزان» نیز نام میبرد که نشان میدهد با جزئیات جغرافیایی اصفهان آشنایی عمیقی داشته است. این آشنایی ممکن است از راه مطالعه کتب تاریخی و جغرافیایی یا از طریق گفتوگو با مسافران اصفهان به دست آمده باشد.
نظامی به صورتهای متعدد از اصفهان یاد کرده که نشاندهنده اهمیت این شهر در نظر اوست و قطعاً این تکرار اتفاقی نبوده است. در هر دو اثر «خسرو و شیرین» و «اسکندرنامه»، نظامی ماجراهای عاشقانه را در اصفهان روایت میکند که این نیز قابل تأمل است. هر چند استاد زرینکوب چنین نوشته که نظامی با وجود آرزوی سفر، تا آخر عمر در گنجه ماند، با این حال، از مجموع آنچه گفته شد، میتوان تصور کرد که نظامی ارادتی خاص به اصفهان داشته و این شهر را مکانی مهم و زیبا در نظر داشته است.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام