در طول تاریخ، التزام به اصول اخلاقی همواره در کانون توجه بنیانگذاران و گردانندگان رویدادهای ورزشی جای داشته است. سوگندنامه ورزشکاران در ادوار کهن المپیک، نمونهای از آن است که شرکتکنندگان در رقابتها به «زئوس»، بزرگترین خدای یونان، برای رعایت انصاف در رقابتها تعهد میدادند. اکنون و در زمان معاصر نیز همزمان با مراسم افتتاحیه این بازیها، ورزشکاری از کشور میزبان، به نمایندگی از ورزشکاران چنین سوگند میخورد: «به نام تمامی مسابقهدهندگان سوگند یاد میکنم که ما در این بازیهای المپیک، با احترامنهادن به قوانین حاکم و پایبندی به آنها، در هیئت یک ورزشکار، برای شکوه و عظمت ورزش و شرافت تیمهای خود، خویشتن را به ورزشی عاری از دوپینگ و دارو متعهد میکنیم.»
پییر دو کوبرتن، بنیانگذار کمیته بینالمللی المپیک و احیاکننده این پیکارها نیز پرورش فضائل اخلاقی و قوای جسمانی را که شالوده ورزش محسوب میشود، در زمره اهداف این جنبش دانسته و اصل «مسابقه صادقانه و درست» را از ارکان بنیادین آن برشمرده است.
با این حال و با وجود این همه تأکید و توصیه، پدیده کمرنگشدن اخلاق در عرصه ورزش قهرمانی و حرفهای بهگونهای فزاینده مشاهده میشود، تا آنجا که میادین ورزشی، صحنه خودنمایی خودخواهیها، غرورها و اعمال ضداخلاقی شده و روح جوانمردی و پهلوانی در آن رو به خاموشی نهاده است. این انحطاط اخلاقی را میتوان در نگرش بازیگران اصلی عرصه ورزش، اعم از ورزشکار، مربی و مدیر ریشهیابی کرد. این گروه اولاً، رابطه ورزش و اخلاق را فقط در حدی حداقلی تعریف کرده و ثانیاً، از درک مبانی انسانشناختی و ارزششناختی این رابطه عاجز است. این دو عامل به انتخاب مبانی نادرست و در نهایت، ناتوانی در حل تعارضات اخلاقی میانجامد.
بهمناسبت هفته تربیت بدنی، در یادداشت پیش رو ابتدا به تبیین رابطه مطلوب و حقیقی میان ورزش و اخلاق پرداخته میشود و سپس با تشریح مبانی انسانشناختی و ارزششناختی اخلاق ورزشی، مسیر حل این تعارضات تبیین خواهد شد.
در پرتو تعاریف ارائهشده از «اخلاق» و «ورزش»، «اخلاق ورزش» را میتوان نقطه تلاقی دانش اخلاق با قلمرو ورزش بهشمار آورد. این مفهوم، ناظر بر مجموعهای از بینشها، گرایشها و کنشهای ارزشی است که ورزشکاران، مربیان، داوران و همه دستاندرکاران عرصه ورزش، ملتزم به رعایت آنها هستند. کارکرد اصلی اخلاق ورزش، ارائه چارچوبی نظری است که ورزشکاران، مربیان، تماشاگران، داوران و تمامی فعالان این حوزه را به رعایت اصولی فراتر از مقررات صوری ملزم میکند. چهبسا حرکات و فعالیتهای ورزشی وجود دارد که به ظاهر، با هیچ اصل، بند یا تبصرهای از قوانین مدون ورزشی در تعارض نباشد، ولی با موازین اخلاقی در ستیز باشد.
بر این اساس، میتوان «اخلاق ورزش» را مجموعه قواعد و هنجارهای اخلاقی حاکم بر عرصه ورزش تعریف کرد که فراتر از قانون و کاملاً وجدانی و انسانی است. به بیان دیگر، اخلاق ورزش، سامانهای از بایدها و نبایدهای ارزشی است که کنشهای انسانی در محیط ورزشی را جهتدهی میکند و معیاری برای تمایز میان رفتارهای شایسته و ناشایست، فراتر از پیروزی و شکست در اختیار میگذارد.
در دنیای کنونی، چهار نوع رویکرد نسبت به همنشینی اخلاق با ورزش وجود دارد که در ادامه به شرح مختصر آنها پرداخته خواهد شد.
تعارض اخلاق با ورزش: یکی از رویکردهایی که درباره نسبت ورزش و اخلاق قابل طرح است، به دیدگاهی مربوط میشود که اساساً هرگونه رابطه مثبت بین این دو را انکار میکند و ماهیت ورزش را ذاتاً غیراخلاقی میداند. خاستگاه این نگرش عمدتاً مبتنی بر یافتههای تجربی در حوزه روانشناسی ورزش و عمدتاً در سطوح عالی ورزش قهرمانی و حرفهای است. براساس این دیدگاه، رقابت که جوهره اصلی ورزش بهشمار میرود، به خودی خود موجد خودپرستی و خودمحوری است.
در این رویکرد، حریفان نه همتایانی قابل احترام، که همچون موانعی در مسیر دستیابی به پیروزی قلمداد میشوند. در چنین فضایی، هر وسیلهای، از فریب و نیرنگ گرفته تا استفاده از مواد نیروزا (دوپینگ)، برای غلبه بر این «دشمنان» و کسب موفقیت به هر قیمتی، موجه و مجاز شمرده میشود. پیامد نهایی چنین رویکردی، صدمهدیدن تمامیت جسمانی، روانی و شخصیتی انسان است. این نگاه، توصیفی از آسیبشناسی شایعی است که بر بخشهای گستردهای از رقابتهای ورزشی و در میان شمار زیادی از ورزشکاران سایه افکنده است.
فقدان ارتباط میان ورزش و اخلاق: دیدگاه دومی که در این زمینه قابل تصور است، بر این مبنا استوار شده که میان ورزش و اخلاق، اساساً هیچگونه رابطه ذاتی و مستقیمی برقرار نیست. پشتوانه استدلالی این نگرش، به جدایی ماهوی دو بعد وجود انسان بازمیگردد. از این منظر، ورزش به قلمرو «کالبد مادی» و «قوای جسمانی» انسان تعلق دارد، حال آنکه اخلاق، مقولهای مربوط به «جوهره مجرد» و «ساحت روحانی» اوست. از آنجا که این دو ساحت دارای گوهر و ماهیتی جداگانه و مستقل پنداشته میشوند، طبیعی است که فعالیت مربوط به هر یک، فاقد هرگونه پیوند و تأثیر متقابل با دیگری تلقی شود.
بر این اساس، تمامی حرکات و فعالیتهای بدنی در عرصه ورزش، صرفاً در راستای تقویت و تربیت جسم معنا مییابد و انتظار نمیرود که هیچگونه بار اخلاقی به دوش کشد یا متأثر از ارزشهای اخلاقی باشد. در این نگاه، ورزش و اخلاق، دو قلمرو کاملاً مجزا و موازی هستند که هر یک، قوانین و غایات خاص خود را دنبال میکنند.
تعامل محدود ورزش و اخلاق: در تقابل با دو دیدگاه پیشین، رویکرد سومی قابل تصور است که اگرچه وجود نوعی ارتباط میان ورزش و اخلاق را میپذیرد، اما این ارتباط را در حداقل ممکن و در سطحی عرضی تعریف میکند. بر خلاف دیدگاه قبلی که هرگونه تأثیر متقابل روح و بدن را نفی میکرد، این نگاه معتقد است که اگرچه تأثیر بدن بر روح و بالعکس، ذاتی نیست، اما بهصورتی عرضی و غیرذاتی محقق میشود. از این رو، ترکیب روح و بدن، انضمامی است، نه اتحادی. بر این اساس، انسان میتواند در کنار فعالیتهای بدنی، به فعالیتهای روحی جداگانهای نیز بپردازد. بر مبنای این چارچوب فکری، محققان این عرصه، اخلاق ورزشی را در سه مرحله تحلیل میکنند:
رعایت انصاف در بازی: این مرحله که نخستین و ابتداییترین سطح اخلاق ورزشی محسوب میشود، ناظر بر التزام عملی ورزشکاران به قوانین و مقررات مصوب هر رشته است. در این سطح، بازیکنان ضمن پایبندی به چارچوب قانونی بازی، از هرگونه تخطی عامدانه از این مقررات خودداری میورزند. قابل ذکر است که در بعضی از رشتههای ورزشی، حتی اعمالی که به ایجاد ترس یا آسیبرسانی به حریف منجر میشود، مانند بعضی حرکات در ورزشهایی چون مشتزنی، در صورت انطباق با قوانین همان رشته، میتواند در ذیل این مرحله از اخلاق ورزشی جای گیرد.
جوانمردی: در این مرحله، ورزشکار از چارچوب خشک قانون فراتر میرود و در عرصهای فراتر از الزامات قانونی قدم میگذارد. مصداق بارز این سطح، مواقعی است که یک بازیکن یا یک تیم بهصورت آگاهانه و داوطلبانه، امتیازی به حریف خود اعطا میکند، مانند زمانی که یکی از بازیکنان تیم فوتبال بر زمین افتاده است و بازیکن تیم مقابل توپ را به خارج از زمین هدایت میکند. این عمل که نشان از روحیهای بخشنده و منصفانه دارد، در زمره «اخلاق جوانمردانه» طبقهبندی میشود.
منش پهلوانی: این مرحله، والاترین و عمیقترین سطح اخلاق ورزشی است که در فراتررفتن از منافع فردی و نتیجهگرایی صرف متجلی میشود. «رفتار پهلوانانه» تا آنجا پیش میرود که ممکن است به قیمت واگذاری پیروزی در یک مسابقه تمام شود. نمونههای تاریخی این منش، همچون گذشت «پوریای ولی» برای نشکستن دل مادر حریف، یا ایثار قایقران کانادایی در المپیک سئول که مسابقه را برای نجات جان حریف رها کرد، برترین نمودهای این سطح از اخلاق ورزشی بهشمار میآید.
وحدت وجودی ورزش و اخلاق: دیدگاه چهارم که میتوان از آن با عنوان «نگرش حداکثری» یاد کرد، قائل به پیوندی ناگسستنی و ذاتی میان ورزش و اخلاق است. بنیان این دیدگاه بر این مقدمه فلسفی استوار شده که رابطه روح و بدن، رابطهای اتحادی از نوع ماده و صورت است؛ به این معنا که روح و بدن، دو جوهر مستقل نیستند که صرفاً بهصورت عرضی با یکدیگر مرتبط باشند. بر پایه این مبنا، هرگونه دگرگونی و تحولی که در کالبد مادی انسان رخ دهد، بهصورت مستقیم و بیواسطه بر جان وی تأثیر مینهد و متقابلاً، هر رویدادی در ساحت نفسانی انسان، آثار خود را بر بدن او نمایان میکند.
از منظری دیگر، فاعل اصلی همه کنشهای انسانی، اعم از بدنی، ذهنی و روحی، نفس واحد اوست. از آنجا که معیار نهایی ارزش اخلاقی، «کمال نفس» است و این کمال در پرتو «نیت» فاعل از انجام کارهای اختیاری او حاصل میآید، بنابراین هر فعالیت ورزشی مبتنی بر اختیار و نه اجبار، ذاتاً میتواند موضوع ارزشگذاری اخلاقی قرار گیرد. برای پذیرش این دیدگاه حداکثری، حتی لازم نیست لزوماً به نظریه اتحاد روح و بدن قائل باشیم، بلکه همین اندازه کافی است که اولاً، بپذیریم فاعل کنشهای اختیاری بدن، نفس است و ثانیاً، اینگونه افعال قابلیت قرارگرفتن تحت ارزشداوری اخلاقی را دارا هستند.
نحوه تأثیر این افعال بدنی بر کمال نفس نیز از مجرای «نیت» و «توجه» نفس در حین انجام فعل تبیین میپذیرد؛ چراکه نفس با توجه به مرتبهای از مراتب وجودی خود که در حین عمل اراده میکند، در همان مرتبه رشد مییابد و به کمالی متناسب با آن نائل میشود.
براساس همین مبانی است که امام خمینی(ره) در جمع ورزشکاران فرمود: «ورزشکاران دو وظیفه دارند؛ یکی ورزش جسمانی برای قوه و قدرت پیداکردن. وقتی قدرت جسمانی پیدا شد، دفاع از مملکت میتوانند بکنند، دفاع در برابر مخالفین که میخواهند به آنها حمله کنند، میتوانند بکنند. یکی هم پرورش روحانی که اگر پرورش روحانی در انسان پیدا شود، آن وقت قدرت جسمانیاش مضاعف میشود.» (سخنرانی ۱۳۵۸/۲/۲۲)
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام