کد خبر: 4322173
تاریخ انتشار : ۱۹ آذر ۱۴۰۴ - ۱۶:۵۵
یادداشت

ردپای حماسه حسینی در انقلاب ۵۷

محرم سال ۱۳۵۷ نه‌تنها ماه سوگواری، که فصل نوینی در تاریخ مبارزات ملت ایران و زمینه‌ساز برپایی یکی از بزرگترین و باشکوه‌ترین راهپیمایی‌های تاریخ معاصر ایران در روزهای تاسوعا و عاشورا شد.

راهپیمایی تاسوعا و عاشورای ۵۷در آستانه نیمه دوم سال ۱۳۵۷، تاریخ ایران در حال ورق‌خوردن به سمت سرنوشتی تعیین‌کننده بود. رخدادهای شاخصی چون برپایی نماز عید فطر با شکوهی بی‌سابقه، فاجعه خونین میدان ژاله در ۱۷ شهریور و گسترش موج خروشان اعتراضات و اعتصابات در سراسر کشور، فضایی انقلابی رقم زده بود. در چنین بستری، همگان ماه محرم را فرصتی برای واردآوردن آخرین ضربه‌ها بر بنیان‌های سست رژیم پهلوی می‌دانستند. از طرفی، قلب انقلاب در نوفل لوشاتو می‌تپید و امام خمینی(ره) با ارسال پیام‌های کوبنده و راه‌گشا، حرکت ملت را هدایت می‌کرد.

با آغاز ماه محرم، تهران صحنه نوآوری‌ شگرفی شد؛ ندای «الله‌ اکبر» چون حرکتی خودجوش و نمادین، پیش‌درآمدی بر نمایش عظیم مردمی در روزهای بعد شد. رژیم که در روز اول محرم با یورش به تظاهرات، بار دیگر چهره خشن خود را عیان کرده بود، در تدبیر نخستین خود قصد داشت با محصورکردن مراسم در مساجد، آتش انقلاب را خاموش کند؛ اما این نقشه نتوانست در برابر عزم راسخ مردم اجرا شود. با فرارسیدن ایام سرنوشت‌ساز تاسوعا و عاشورا، دستگاه حاکم دریافت که در برابر اقیانوس خروشان مردم، هیچ مانعی تاب مقاومت ندارد؛ بنابراین ناگزیر از عقب‌نشینی تاکتیکی شد و رسماً مجوز برگزاری مراسم را صادر کرد. 

این پیروزی اولیه ملت زمینه‌ساز برپایی یکی از بزرگترین و باشکوه‌ترین راهپیمایی‌های تاریخ معاصر ایران در آن دو روز شد؛ راهپیمایی‌هایی که در شهرهایی مانند اصفهان تا مرز درگیری‌ نیز پیش رفت. فریاد یکپارچه مرگ بر شاه که در روز عاشورا از سینه میلیون‌ها نفر برخاست، فقط یک شعار نبود، بلکه حکم قطعی ملت برای برچیدن بساط سلطنت بود.

پیامدهای این راهپیمایی عظیم، هم در عرصه داخلی و هم در صحنه بین‌المللی، عمیق و گسترده بود. این رویداد علاوه بر تأثیر بر ارتش و شخص شاه، حامیان خارجی رژیم، به‌ویژه آمریکا را به بازنگری در حمایت بی‌قید و شرط خود واداشت. از همه مهم‌تر، تظاهرات تاسوعا و عاشورا، نقش رهبری بی‌بدیل امام خمینی(ه) را در اذهان همگان جاودانه کرد. 

محرم و کربلایی دیگر در ایران 

محرم سال ۱۳۵۷ نه‌تنها ماه سوگواری، که فصل نوینی در تاریخ مبارزات ملت ایران شد. با آغاز این ماه در شب ۱۰ آذرماه، تهران و دیگر شهرهای ایران صحنه اعتراضات وسیع و گسترده شد. آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در تهران در خاطرات خود، صحنه‌ای گیرا از این شب تاریخی ترسیم می‌کند: «... درست رأس ساعت ۹ که دولت مقررات حکومت نظامی و منع رفت‌و‌آمد را اعلام کرده بود، جمعیت به خیابان‌ها ریختند و مردم در پشت‌بام خانه‌های خود فریاد الله‌ اکبر سر دادند. نظامیان به مقابله برخاستند و صدای شلیک مسلسل‌ها و تفنگ‌ها و حتی صدای توپ که ظاهراً به‌وسیله تانک شلیک می‌شد، طوفانی به پا کرد. در این ساعت، برق شهر هم قطع شده بود و ما در تاریکی در مقابل درب سفارت ایستاده بودیم و به صدای گیج‌کننده‌ شلیک تیر و توپ که با فریادهای الله‌ اکبر به هم آمیخته بود، گوش می‌کردیم... .» 

این صحنه‌های انقلابی در شب‌های بعد نیز تکرار شد؛ گویی ساعت ۹ شب به نمادی از مقاومت تبدیل شده بود. دولت نظامی ارتشبد ازهاری با تعطیلی مدارس تا تاسوعا و عاشورا تلاش کرد آرامش را به شهرها بازگرداند؛ اما ابتکار عمل کاملاً در دستان ملت بود. در فردای این رویدادها، امام خمینی(ره) با صدور پیامی تاریخی، ملت را به استمرار پایداری فراخواند و با محکوم‌کردن جنایت‌های رژیم، تنها راه برای نجات میهن و ملت را کناره‌گیری شاه از سلطنت غاصبانه اعلام کرد. 

با نزدیک‌شدن به روزهای تاسوعا و عاشورا، میدان مبارزه وارد فاز نوینی شد. جامعه روحانیت تهران با همکاری نیروهای انقلابی، نقشه‌ای دقیق برای تظاهرات گسترده در هشت نقطه استراتژیک پایتخت طراحی کرد؛ در این فراخوان تاریخی، از مردم خواسته شد تا ضمن رعایت نظم و انضباط، اجازه خراب‌کاری از طریق آتش‌سوزی و یورش به خانه‌ها و مغازه‌ها و دزدی را به عمال رژیم ندهند. 

در این میان، ارتش، به‌ویژه لشکر گارد شاهنشاهی بیش از سایر نهادها در هراس به سر می‌برد. تحلیل‌ها و پیش‌بینی‌های فرماندهی این لشکر از عمق وحشتی حکایت داشت که از احتمال بروز جنگ مسلحانه، شورش گسترده و درگیری‌های همه‌جانبه در دل آنان رخنه کرده بود. این ترس عمیق به‌وضوح در اسناد و گزارش‌های باقی‌مانده از آن دوران مشهود است. گزارش‌های ساواک نیز همچون زنگ خطری پیوسته، بر دلهره رژیم می‌افزود.

در یکی از این گزارش‌ها به تاریخ ۷ آذر ۱۳۵۷، ورود نیروهای جوان و انقلابی از قم به تهران، با هدف مشارکت در تظاهرات تاسوعا و عاشورا، به فرمانداری نظامی اعلام شده بود. جالب آنکه حتی شایعات ضعیف و ناپایداری که منابع اطلاعاتی گزارش می‌کردند، با حساسیتی فوق‌العاده و همچون اموری پراهمیت تلقی و به شاه مخابره می‌شد. 

شورای امنیت ملی و تصمیمی سخت 

در این گیرودار، سران رژیم، به‌ویژه دولت نظامی ارتشبد ازهاری بر سر دوراهی دشواری بودند که آیا باید به دسته‌های عزاداری و معترضان اجازه راهپیمایی در روزهای تاسوعا و عاشورا داده شود یا خیر؟ بنابراین شورای امنیت ملی در روز پنجشنبه، ۱۶ آذر ۱۳۵۷ در نخست‌وزیری تشکیل جلسه داد. حاضران در این جلسه، ارتشبد ازهاری نخست‌وزیر، دکتر عاملی وزیر آموزش و پرورش، سپهبد مقدم معاون نخست‌وزیر و رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور، سپهبد حاتم جانشین ستاد بزرگ ارتش، سپهبد محققی فرمانده‌ ژاندارمری، سپهبد صمدیان‌پور رئیس شهربانی، ظلی معاون وزارت خارجه و ارتشبد عباس قره‌باغی وزیر کشور بودند.

هنگامی که موضوع مطرح شد، قره‌باغی به‌صراحت با برگزاری تظاهرات مخالفت کرد و آن را مغایر با اهداف حکومت نظامی خواند. برخی دیگر هشدار دادند که مخالفت با مراسم، به‌منزله مخالفت با خود مذهب تفسیر خواهد شد؛ اما سپهبد حاتم با استدلالی قابل تأمل از آزادی راهپیمایی حمایت کرد. او به فرار روزافزون سربازان و تمایل‌نداشتن آنان برای رویارویی با مردم اشاره کرد و هشدار داد که ممکن است سربازان از مقابله با مردم خودداری کنند و حتی به صفوف معترضان بپیوندند.

سرانجام مقرر شد موضوع به‌طور مستقیم با شاه در میان گذاشته شود. سرانجام اجازه راهپیمایی صادر شد؛ اما با این شرط مهم که حرکت دسته‌ها باید به جنوب خیابان شاهرضا محدود می‌شد و مأموران نظامی موظف بودند با دقت از حرکت مردم به سمت شمال شهر جلوگیری کنند. اسناد تدابیر امنیتی دولت برای این دو روز نیز گویای عمق درماندگی رژیم است: «به‌منظور احترام به شعائر مذهبی... یگان‌های ارتش شاهنشاهی با مردم درگیری حاصل ننموده... و در روزهای تاسوعا و عاشورا به احترام شهادت سرور شهیدان جهان خون‌ریزی نشود... .»

تاسوعای حسینی 

رود خروشان مردم در مسیر خیابان شاهرضا، از تمام شریان‌های فرعی جریان می‌یافت و بر عظمت خود می‌افزود. پارچه‌نوشته‌هایی که در دستان این اقیانوس متحرک موج می‌زد، پیام روشنی داشت: «انقلابی‌ترین مرد جهان است، خمینی»، «درود بر خمینی بت‌شکن، مرگ بر این یزید قانون‌شکن»، «خمینی، خمینی، خدا نگهدار تو، بمیرد بمیرد، دشمن خونخوار تو.» صفوف منظم زنان چادرسیاه با عکس‌های امام خمینی(ره) و فریادهای یکپارچه، جلوه‌ای تماشایی از این نمایش عظیم بود.

میدان آزادی مملو از جمعیت شد، تا جایی که خیابان‌های اطراف نیز آکنده از معترضان بود. نماز جماعت به امامت آیت‌الله طالقانی اقامه و قطعنامه‌ای در مسیر راهپیمایی از سوی شهید بهشتی و شهید مفتح قرائت شد. آمار این گردهمایی حیرت‌انگیز بود و از مرز دو تا سه میلیون نفر گذشت. این صحنه باشکوه فقط به تهران محدود نماند؛ در سراسر ایران، مراسم تاسوعا به تظاهراتی یکپارچه علیه رژیم تبدیل شد و عزاداری حسینی، رنگ مبارزه‌ای همگانی به خود گرفت. 

عاشورای ۱۳۵۷ و بازتابی جهانی 

۲۰ آذر ۱۳۵۷ مصادف با عاشورای حسینی، مجدداً موج‌های انبوه مردمی از تمامی محلات تهران به سوی کانون‌های تعیین‌شده به حرکت درآمدند. برخلاف روز پیش، خروش ملت، صریح‌تر و شعارها، بی‌پرواتر شده بود: «به گفته‌ خمینی، حکومت اسلامی ایجاد باید گردد»، «رژیم آمریکایی نابود باید گردد»، «این شاه آمریکایی اعدام باید گردد» و «جنگ مسلحانه تنها راه رهایی.» 

اگرچه گاه درگیری‌های پراکنده‌ای رخ می‌داد، مانند تیراندازی خودرویی ارتشی در میدان ۲۵ شهریور، اما اراده ملت، تزلزل‌ناپذیر بود. قطعنامه تاریخی راهپیمایی از سوی حجت‌الاسلام ناطق نوری قرائت شد که مهم‌ترین مفاد آن عبارت از انتخاب امام خمینی(ره) به رهبری بلامنازع انقلاب، برچیدن کامل رژیم سلطنتی، برقراری حکومت عدل اسلامی و رد هرگونه استعمار و استثمار بود.

تعداد شرکت‌کنندگان در تهران به حداقل دو و نیم میلیون نفر رسید که این راهپیمایی را به بزرگترین گردهمایی تاریخ معاصر ایران تبدیل کرد. عظمت این راهپیمایی‌ها که مردم آن را رفراندومی عمومی می‌دانستند، چنان بود که همه خبرنگاران خارجی با شگفتی بسیار، گزارش مشروح آن را مخابره کردند و مطبوعات جهانی صفحاتی را به چاپ عکس‌ها و گزارش این راهپیمایی‌ها اختصاص دادند. بسیاری از خبرگزاری‌ها این راهپیمایی‌ها را بزرگترین راهپیمایی‌های تاریخ معاصر نامیدند و از آن‌ها با عنوان پدیده‌ای اعجاب‌انگیز یاد کردند. 

یکی از تماشاگران به حیرت افتاده این صحنه‌های تاریخی، محمدرضا پهلوی بود که سوار بر بالگرد، بر فراز این اقیانوس خروشان مشغول تماشا بود. ارتشبد حسین فردوست، این لحظه سرنوشت‌ساز را چنین روایت می‌کند: «تظاهرات عظیم تاسوعا و عاشورا (۱۹ و ۲۰ آذر ۵۷) پیش آمد و محمدرضا و ازهاری با هلی‌کوپتر، تمام سطح شهر را بازدید کردند. محمدرضا خطاب به ازهاری گفت: «همه‌ خیابان‌ها مملو از جمعیت است، پس موافقین من کجا هستند؟!» و ازهاری پاسخ داد: «در خانه‌هایشان!» آخرین امید محمدرضا به‌ یأس تبدیل شد و گفت: «پس فایده‌ ماندن من در این مملکت چیست؟!» و ازهاری پاسخ داد: «این بسته به نظر خودتان است.» 

در پی این طوفان همگانی، شاه با تشکیل دولتی جدید به ریاست شاپور بختیار در ۲۶ دی‌ماه، به‌دنبال نجات نظام رو به زوال خود برآمد؛ اما این ترفند نیز تأثیر نداشت و در همان روز، شاه کشور را ترک گفت و آخرین امیدهای سلطنت را با خود از ایران برد. این‌چنین بود که اراده ملت ایران، آخرین ترفندهای نظام وابسته را یکی پس از دیگری درهم شکست و راه را برای طلوع حکومتی نوین هموار کرد.

انتهای پیام
خبرنگار:
الهه سادات بدیع زادگان
دبیر:
محبوبه فرهنگ
captcha