کد خبر: 4233896
تاریخ انتشار : ۰۷ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۱:۵۹
گفتارهای تفسیری امام موسی صدر/ ۱۱

فخرفروشی به مال؛ آتشی که قلب را می‌سوزاند

هر انسانی که به مالش فخرفروشی کند و خود را از دیگران برتر بداند، پیش از آنکه به آتش دوزخ گرفتار شود و آتش خداوند او را درهم بشکند و قلبش را بسوزاند و همه درها به رویش بسته باشد و به ستون‌های بلند بسته شده باشد، اینجا و در همین دنیا در نتیجه احتکار و مباهات به مال و تحقیر مردم گرفتار می‌شود.

امام موسی صدر«برای زندگی» عنوان جلد اول از گفتارهای تفسیری امام موسی صدر است که در زمان حضور ایشان در لبنان برای کادرهای جنبش امل و به‌منظور آشنایی این نیروها با آموزه‌های اسلام بیان شده است. مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امام موسی صدر در تهران، این درس‌‌گفتارها را در دو جلد با عناوین «برای زندگی» و «حدیث سحرگاهان» ترجمه، چاپ و منتشر کرده است. شماره پیش‌‌رو به تفسیر سوره همزه اختصاص دارد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ، يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ، كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ، نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ، إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ؛ به نام خداوند رحمتگر مهربان، واى بر هر غیبت‌کننده عيب‌جويى، كه مالى گرد آورد و حساب آن نگه داشت، می‌پندارد كه دارایی‌اش او را جاويد گرداند، ولى نه قطعاً در آتش خردكننده فروافكنده خواهد شد، و تو چه دانى كه آن آتش خردكننده چيست، آتش افروخته خداست، که بر دل‌ها غلبه می‌یابد، و از هر سو در میانشان گرفته است، در شعله‌هایی برافراشته.»


بیشتر بخوانید:


سوره همزه مکی است و در آن رفتار مشرکان با پیامبر(ص) و اصحابش نکوهش شده است. می‌دانیم که خانواده و خویشان پیامبر(ص) در مکه از او حمایت می‌کردند و اجازه نمی‌دادند تا به او آزار برسد؛ اما این سخن به این معنا نیست که پیامبر(ص) مسلح بود؛ به دیگر سخن، پیامبر(ص) مردان و سپاه و سلاحی نداشت تا بتواند به دیگران حمله کند. بنی‌هاشم به رهبری ابوطالب از او دفاع می‌کردند؛ اما این دفاع به چه معناست؟ گه‌گاه اگر کسی زیانی به او می‌رساند یا مزاحمتی ایجاد می‌کرد یا آزار و اذیتی موجب می‌شد، از او دفاع می‌کردند؛ اما غالباً آمادگی نداشتند که در هر زمان و روز و شب در مبارزه پیامبر(ص) در کنار او باشند و از رسالتش حمایت کنند و بیشتر افراد بنی‌هاشم مسلمان هم نبودند؛ پس درواقع پیامبر(ص) بی‌دفاع بود. بالطبع سلاح معنوی او رسالت و ایمان و صداقت و نبوتش بود. البته سلاحی مادی هم داشت که همان قرآن بود؛ یعنی فصاحت و تعبیرات قرآنی که خردکننده بود. ‌

می‌دانید که عرب‌ها در زمان پیامبر(ص) و پیش از او بسیار فصیح بودند و به مدح و قدح اهتمام داشتند. به سخن دیگر، شعر را سلاح می‌دانستند. هنگامی که آیات سوره مسد نازل شد، همه جا پیچید و در محافل عرب بر سر زبان‌ها افتاد. در حدیث آمده است که ابوبکر در کنار پیامبر(ص) بود و ام‌جمیل، همان کسی که قرآن او را «حمالة‌الحطب» خوانده است، سراسیمه آمد و به ابوبکر گفت که دوستت (پیامبر) کجاست؟ شنیده‌ام مرا هجو کرده است. این مسئله نشان می‌دهد که عرب‌ها به هجو و مدح اهتمام بسیار داشتند. گفتن شعری در مدح یا ذم کسی امر کوچکی نبود، بلکه مسئله‌ای بزرگ و سلاحی کاری بود؛ بنابراین می‌توان گفت که پیامبر(ص) در آغاز رسالتش از آیات قرآن همچون سلاحی استفاده می‌کرد؛ زیرا که سلاح دیگری نداشت. با این اسلحه بود که از خود دفاع می‌کرد و ترفند و توطئه و ریشخند و عناد مشرکان را پاسخ می‌گفت. او پاسخ آنان را می‌داد تا افکار عمومی نگویند که پیامبر(ص) و یارانش ضعیف‌اند.

تنها سلاح پیامبر(ص)

شما می‌دانید که تبلیغات اثر مهمی در جامعه دارد. زبان‌آوری تنها سلاح پیامبر(ص) بود که با سلاح مشرکان برابری می‌کرد. پیامبر(ص) به برنده‌ترین شکل ممکن این سلاح را به‌کار می‌برد. عرب فصیح می‌داند که این ضربه چه اثری دارد؛ از همین‌رو از پیامبر(ص) برحذر بودند. افکار عمومی ضد کسی بود که پیامبر(ص) او را با آیات قرآن ذم می‌کرد. ذم تنها سلاحی بود که پیامبر(ص) در مبارزه‌اش در راه رسالت به‌کار می‌برد؛ اما دشمن از همه چیز، از تهدید و ارعاب بهره می‌برد. گاه کودکان را برمی‌انگیختند تا پیامبر(ص) را بزنند و آزار برسانند.

مشرکان برده‌هایشان را شکنجه می‌کردند. حتماً شنیده‌اید که با بلال چه کردند. قبیله‌های هم‌پیمان اشخاص را به شدیدترین صورت شکنجه می‌کردند. عمار و یاسر و سمیه با قبیله بنی‌مخزوم پیمان داشتند. نظام قبیله‌ای حاکم بود و کسانی که قبیله‌ای نداشتند، نمی‌توانستند در جامعه عرب زندگی کنند؛ از این‌رو آنان که قبیله نداشتند، چاره‌ای جز پیمان بستن نداشتند تا با این هم‌پیمانی قوی شوند. یکی از روش‌های مشرکان برای سنگ‌اندازی در راه رسالت، تمسخر و سرزنش بود. این مسئله در روایات بسیاری آمده است. مفسران اشخاصی از قریش از جمله ولید را نام می‌برند؛ اما روایاتی که از اشخاص یاد می‌کنند که خود پیامبر(ص) را تمسخر می‌کردند، اعتبار ندارند.

از سوی دیگر، تمسخر و ریشخند اختصاص به گروهی از مشرکان نداشت، بلکه همه آنان و در همه اوقات از روش «همز» و «لمز» استفاده می‌کردند. «هُمَزه» و «لُمَزه» صیغه مبالغه از «همز» و «لمز» است. لغت‌شناسان در معنای «همز» و «لمز» با یکدیگر اختلاف نظر دارند. برخی می‌گویند عیب‌جویی و ریشخند حضوری، «لمز» و در غیبت، «همز» است و برخی دیگر خلاف این را می‌گویند. برخی می‌گویند «همز» طعن در گفتار و شتم و تعریض و «لمز» تعریض با حرکات است، مانند گردن کج کردن و چهره ترش کردن و لبخند تمسخرآمیز زدن و دیگر حرکات بدن. به هر روی، معنای لغوی «همز» و «لمز» چندان مهم نیست، بلکه مهم هدف از آیه «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ» است. معنای آیه‌ این است که وای بر بدگویان و مسخره‌کنندگان و عیب‌جویان و ذم‌کنندگان که از پیامبر(ص) عیب‌جویی و او را ذم می‌کردند و باعث انزجار افکار عمومی و تحقیر پیامبر(ص) در افکار عمومی می‌شدند.

عیب‌جویان چه ایرادی به پیامبر(ص) می‌گرفتند؟

«الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ»؛ اما عیب‌جویان چه عیبی بر او می‌گرفتند؟ آیا او مرتکب خلاف اخلاقی می‌شد؟ پیامبر(ص) که به امانتداری و صداقت شهره بود. هیچ در زندگی پیامبر(ص) پیش نیامد که عملی خلاف اخلاق انجام دهد و یا اینکه منحرف شود. هیچ‌کس نمی‌تواند از این نظر ایرادی بر پیامبر(ص) بگیرد؛ بنابراین از حیث اخلاق و امانتداری نمی‌توانستند بر او ایرادی بگیرند. چگونه بر او خرده بگیرند؟ فقر او را عیب می‌دانستند، می‌گفتند این فقرا و بینوایان ادعای تسلط بر جهان دارند و مدعی‌اند که از طرف خداوند در زمین فرمانروا هستند و جانشینان خدا بر زمین‌اند. فقر را عیب می‌دانستند؛ زیرا پیامبر(ص) و یارانش فقیر بودند و ثروتمند نبودند، در حالی که عیب‌جویان خود از طبقه بالا بودند: «الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ.»

طبقه جاهلی فقط از سرمایه می‌خورد؛ خواه رئیس قبیله باشد، خواه همه قبیله. طبعاً مال اعم از پول است و مقصود از آن چهارپایان و ملک و عبد و بردگان و کنیزان هم بودند که در تملک داشتند. «الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ» یعنی کسی که بسیار می‌شمارد. تفاوت میان «عَدَّ» و «عَدَّدَ» در مبالغه است؛ پس «عَدَّدَهُ» یعنی می‌شمارد و بازمی‌شمارد و همچنان پول جمع می‌کند و پول را چند جا پنهان می‌کند و بعد فخر می‌فروشد که مال بسیار دارد.

«يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ»؛ گمان می‌برد که ثروتش او را جاودانه می‌کند؛ خواه از نظر شهرت، خواه از نظر جایگاه و قبیله. این افراد گمان می‌برند که با اموالشان جاودانه می‌شوند. عیب‌جویان هرزه‌زبان ثروتشان چیزی جز مال نیست و گمان می‌برند که این ثروت آنان را جاودانه می‌کند. در مقابل، قرآن تصویر دیگری می‌کشد: «كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ، نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ، إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» ببین آن مستکبران فخرفروش را که به مال و جاه خود مباهات می‌کردند و طمع جاودانگی داشتند، چه سرنوشتی دارند؟ در اینجا نخست نظر مفسران را نقل می‌کنم؛ سپس آنچه خود از این آیات درمی‌یابم، می‌گویم.

آنان به آتش درهم‌شکننده دوزخ درافتند. توجه کنید که در این آیه از نکوهش چگونه به‌مثابه حربه استفاده شده است. نمی‌گوید «در جهنم پرتاب خواهند شد.» نمی‌گوید «آنان را می‌افکنیم.» نمی‌گوید «آنان را داخل جهنم می‌کنیم.» می‌گوید: «لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ.» «نَبَذَ» یعنی دور انداختن. در برابر بزرگ‌بینی و کبر، از دور انداختن استفاده کرده است. نیز در این آیه، حطمه را به‌کار می‌برد، نه آتش جهنم و هاویه را. «الحطمه» اسمی است برای جهنم. به دیگر سخن، از واژه «تحطیم» استفاده شده است. آن بزرگان که به مالشان مباهات می‌کنند و مرتب آن را می‌شمارند و خواهان جاودانگی نیز هستند، به آتش درهم‌شکننده دوزخ درافتند. این تعبیر سرزنش است.

جاودانه شدن در آتش

«وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ؛ و تو چه دانی که الحطمه چیست؟» «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» یعنی این آتش می‌سوزاند و به قلب راه پیدا می‌کند. اول پوست و گوشت را می‌سوزاند؛ سپس به قلب می‌رسد. «إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ» یعنی درها بسته است و نمی‌توانند با بیرون ارتباطی داشته باشند و به خارج از آن جهنم پا بنهند. این است آن جاودانگی‌ای که تصور می‌کردند. گمان می‌کند که مالش او را جاودانه می‌کند، بلکه او جاودانه می‌شود؛ اما در کجا؟ در آتش درهم‌شکننده.

«فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ»؛ «عَمَد» جمع «عمید» یا «عماد» است. آنان در مکانی بسته محصورند که همان آتش درهم‌شکننده است و آتش آنان را دربر گرفته. این آتش بسیار عظیم است؛ زیرا به خداوند نسبت داده شده: «نار الله»، نگفته است: «نار جهنم» در تعبیر بزرگ‌نمایی شده و درواقع هم بزرگ است. «فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» یعنی آن مستکبران در این مکان بسته چون خران به ستون‌ها بسته شده‌اند. تأمل کنید که چه تمسخر و سرزنشی در تعبیر است. این نوعی تصویرسازی با تمثیل است. به ستون‌ها بسته شده‌اند؛ ستون‌های ممتد در آتش زبانه‌کش. این شیوه سرزنش و خلاصه آن چیزی است که مفسران درباره «الْحُطَمَةُ» و «مُؤْصَدَةٌ» و «عَمَدٍ» و «مُمَدَّدَةٍ» گفته‌اند.

خلاصه سخن و این تمثیل ظریف و لطیف درواقع از تفسیر «فی ضلال القرآن» است. این تمثیل روشی است که پیامبر(ص) برای سرزنش و دفع خطر از خود و یارانش، جلب افکار عمومی و ترساندن کفار از سرزنش و تمسخر و توطئه‌چینی از آن استفاده کرد. پیامبر(ص) با این اسلوب، اعتماد و تکیه آنان بر ثروتشان را نیز باطل ساخت؛ زیرا گمان می‌بردند که ثروتشان جاودانشان می‌کند و خود برتر از جهان هستند؛ زیرا مالک آن‌اند. آنچه گفتیم، خلاصه تفاسیری است که درباره این آیات گفته شده است.

در این‌باره دو نکته دیگر نیز وجود دارد. طنطاوی در تفسیر «الوسیط الجواهر» به یکی از آنها اشاره کرده است و آن را در بعضی مجلات و بحث‌های جدید نیز دیده‌ام. یکی از پژوهشگران درباره «نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ» گفته است که مقصود از آتش فقط آتشی نیست که بدن را می‌سوزاند و به قلب می‌رسد، بلکه مقصود آتشی است که می‌تواند از جسم بگذرد و به قلب برسد. این امر را علم جدید کاملاً تأیید می‌کند و مثال بسیار روشنی دارد. شما اشعه ایکس را می‌شناسید. از این اشعه در عکس‌برداری استفاده می‌شود. انسان امروز ابزاری در اختیار دارد که با اشعه ایکس از داخل بدن عکس برمی‌دارد. انسان با این وسیله از بدن بدون لباس و از قلب و کلیه عکس می‌گیرد، بی‌آنکه از گوشت و چربی و استخوان در تصویر چیزی دیده شود؛ بنابراین این آتش قلب را دربر می‌گیرد و  از جسم می‌گذرد، بی‌آنکه گوشت و چربی و پوست مانع سوزاندن قلب شوند.

آتشی که دل را می‌سوزاند

مقصود من از آوردن این مثال، امکان وقوع این نوع عذاب است، نه خبر دادن از آن. در این بحث، طنطاوی به این برداشت رضایت نمی‌دهد و مسئله‌ای تازه از آن استنباط می‌کند. او می‌گوید که عذاب با آتش گاه مادی است و گاه معنوی. عذاب مادی همان سوزاندن جسم با آتش و عذاب معنوی، سوزاندن قلب است، مانند حسد و احساس اهانت و خواری و ناکامی و شکست. شعله‌های این آتش دل را می‌سوزاند. در این‌باره به همین اندازه بسنده می‌کنیم، قرآن و آیه به قدر کافی روشن هستند.

مطلبی که دوست دارم بگویم، این است که شیوه تفسیر قرآن در گذشته ناظر به تفسیر در سیاقی خاص بود. قرآن را در پیوند با مجازات تفسیر می‌کردند و جزا هم احساس به قیامت و آخرت را نده نگه می‌داشت. برای مثال، آیات ۲۷۲ و ۲۴۵ بقره را که وعده جزای احسان می‌دهد، چگونه تفسیر می‌کردند؟ می‌گفتند که این آیات درباره سعادت اخروی و به بهشت رسیدن انسان است و پاداش آخرت نیکوتر است. این آیات را ناظر به آخرت تفسیر می‌کردند؛ اما چه مانعی هست که مفهوم جزا دادن را وسیع‌تر از مفهوم آخرت بگیریم؟ یعنی به شکلی تفسیر کنیم که هم شامل آخرت باشد و هم دنیا. به‌طور مثال، آیه «...وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ؛ و هر مالى را كه انفاق كنيد، پاداش آن‏ به‌طور كامل به شما داده خواهد شد و ستمى بر شما نخواهد رفت‏» را به این ترتیب تفسیر کنیم که افزون بر پاداش حسنات و ثوابی که خداوند به‌ازای نیکی‌های بندگان در نظر گرفته است، انسان نیکوکار پاداش عمل خود را در این دنیا هم می‌بیند.

در توضیح باید بگوییم که ما در جامعه زندگی می‌کنیم. در جامعه مرحله‌ای از مراحل تمدن و مدنیت جریان دارد. همه افراد جامعه از این تمدن برخوردارند و از مظاهر این تمدن مانند آب و برق و راه و تندرستی و امنیت بهره‌مندند. درجه مدنیت و تمدن یک جامعه نتیجه چه چیزی است؟ تمدن در جامعه از طریق افراد آن جامعه حاصل می‌شود. در جامعه، کارگران، مهندسان، پزشکان، سیاستمداران، روحانی‌ها و مصلحان زندگی می‌کنند. اینان با یکدیگر همکاری می‌کنند و سطحی از تمدن را برای جامعه به‌وجود می‌آورند. آنچه مردم امروز می‌کنند و آنچه گذشتگان کرده‌اند، به‌طور طبیعی در شکل گرفتن تمدن ما نقش دارد.

سود انفاق به همه می‌رسد

فرض کنیم در جامعه هزار نفری، ۱۰۰ نفر فقیرند. اگر ۹۰۰ نفر دیگر به اینان انفاق نکنند، نمی‌توانند قوت روزانه فرزندان خود را تهیه و کارگران نیرومند و صالح تربیت کنند، نمی‌توانند تحصیل فرزندان خود را تأمین کنند تا از میان آنان مهندس و پزشک و عالم و روزنامه‌نگار و سیاستمدار بار بیاید. به سخن دیگر، ۹۰۰ نفر در ساختن تمدن شرکت دارند؛ اما اگر آن ۹۰۰ نفر به آنان انفاق کنند و آن ۱۰۰ نفر بتوانند قوت روزانه فرزندانشان را فراهم کنند و آنان را تحصیل‌کرده بار بیاورند، نتیجه چه خواهد شد؟ نتیجه این است که هر هزار نفر در ساختن تمدن نقش دارند. تمدنی که هزار نفر در ساختن آن مشارکت دارند، با تمدنی که ۹۰۰ نفر در ساختن آن دخیل‌اند، متفاوت است؛ بنابراین اگر شما به آن ۱۰۰ نفر انفاق کنید، درواقع سازندگان جدیدی برای ساختن جامعه تربیت کرده‌اید و همه شما از آن بهره‌مند خواهید شد: «وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ» آیا این‌گونه نیست؟

اگر انفاق نکنیم، ۹۰۰ نفر در ساختن جامعه دخالت دارند و رها کردن آن ۱۰۰ نفر، آنان را در معرض فقر و جهل و بیماری جسمی و روحی قرار می‌دهد و این بیماری‌ها به فرزندان ما هم منتقل خواهد شد. در جامعه احساس محرومیت و کینه و عقده‌های روانی شکل می‌گیرد که سرانجام باعث می‌شود جامعه از درون منفجر شود. چرا در جوامع گوناگون انقلاب و انفجار صورت می‌گیرد؟ آیا این اتفاق نتیجه محرومیت طبقه‌ای از مردم نیست؟ ما ۱۰ درصد مردم را فقیر فرض کردیم؛ اما معمولاً آمار فقرا بیش از این است؛ بنابراین نه تنها انفاق مال، بلکه هر انفاقی که سطح طبقاتی فقرا را بالاتر ببرد، به من می‌رسد و شر ترک انفاق نیز به خود من بازمی‌گردد.

در پرتو این توضیح می‌توانیم این آیه را بفهمیم. این آیه می‌گوید که اگر انفاق کردی، خیرش به خودت می‌رسد و اگر انفاق نکنی، خودت گرفتار می‌شوی. آیه مبارک دیگری می‌گوید: «در راه خدا انفاق کنید و خویشتن را به دست خویش به هلاکت نیندازید.» یعنی اگر انفاق نکنید، باید از وجود خودتان هزینه آن را بپردازید.

مثالی برای شما ذکر کردم تا نشان دهم چه دلیلی وجود دارد که همه کلمات قرآنی را به پاداش و کیفر در روز قیامت و سرای آخرت منحصر کنیم؟ در این دنیا هم پاداش و کیفر هست. این بابی نو است و از این منظر به آیات سوره همزه نگاهی نو می‌اندازیم. در این آیات گفته نشده است که فلانی و فلانی چه گفتند، بلکه این آیات عمومیت دارند و برای همه زمان‌ها و مکان‌ها و اشخاص‌اند.

«وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ»؛ هر انسانی که مالی می‌اندوزد و بر آن می‌افزاید و گمان می‌برد که فقط ثروتش او را جاودانه می‌کند و بر مردم کبر می‌فروشد و بدگویی و عیب‌جویی می‌کند و دیگران را ریشخند می‌زند و فخر می‌فروشد که او از دیگران برتر است، این مردمان در آتشی خردکننده افکنده می‌شوند. در این آیات معانی اخروی آن روشن است؛ اما در این دنیا هم در آتش افکنده می‌شوند؛ یعنی در اوضاع اجتماعی که چون آتش خردکننده می‌سوزاند.

سرنوشت فخرفروشی به مال

به سخن دیگر، سرنوشت محتکران و فخرفروشان به مالشان و کسانی که خود را از دیگران برتر می‌دانند، این است که از طریق خشم مردم و ریشخند مردم و روی‌گردانی مردم در آتش خداوند افکنده می‌شوند و درهم می‌شکنند. مصیبتشان این است که ثروتشان از آنان گرفته می‌شود و مردم از آنان دوری می‌کنند و در جامعه خوار و خفیف می‌شوند. این آتش است که قلبشان را می‌سوزاند؛ پس هر انسانی که این‌گونه باشد، پیش از آنکه به آتش دوزخ گرفتار شود و آتش خداوند او را درهم بشکند و قلبش را بسوزاند و همه درها به رویش بسته باشد و به ستون‌های بلند بسته شده باشد، اینجا و در همین دنیا در نتیجه احتکار و مباهات به مال و تحقیر مردم گرفتار می‌شود. نتیجه کارهای او، خشم مردم و افکندنش در آتش فروزان الهی و درهم شکستنش به‌وسیله خشم مردم و سختی‌ها و گرفتاری‌هاست. آتشی که قلبش را فرا می‌گیرد و می‌سوزاند و او را خرد می‌کند و درها را به رویش می‌بندد، پس از آن به ستون‌های بلند همچون چهارپایان بسته می‌شود؛ یعنی طرد می‌شود، گویی در جامعه زندانی است.

سرنوشت گردنکشان را همه می‌دانیم. چه بسیارند طغیان‌گرانی که به ثروتشان و مقامشان مباهات می‌کردند و کبر می‌فروختند؛ سپس از طریق مردم به عذاب الهی گرفتار شدند و درهم شکستند و آتش قلبشان را سوزاند. آیه‌ای دیگر به همه این مسائل اشاره دارد: «وَلَا تَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ...؛ و به كسانى كه ستم كرده‏‌اند، متمايل نشويد كه آتش دوزخ به شما مى‌رسد.» گاهی گناه و انحراف آدمی باعث چیره شدن ستمگری بر او می‌شود؛ به دیگر بیان، او خود ستمگر را بر خود مسلط کرده است.

نمی‌گویم آنچه گفتم، تنها معنای این آیه است؛ اما چه مانعی دارد که آیات قرآن هم شامل جزای اخروی باشد و هم جزای دنیوی؟ در پایان یک بار دیگر سوره مبارکه را مرور می‌کنیم: «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ، الَّذِي جَمَعَ مَالًا وَعَدَّدَهُ، يَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ» نخست به احساس جاودانگی و مباهات به ثروت و مال‌اندوزی و تحقیر مردم اشاره می‌کند: كَلَّا لَيُنْبَذَنَّ فِي الْحُطَمَةِ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْحُطَمَةُ، نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ، الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَةِ، إِنَّهَا عَلَيْهِمْ مُؤْصَدَةٌ، فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ» صدق الله العظیم.

انتهای پیام
captcha