به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از خراسان رضوی، شهید سیداحمد احمدی در دهم دیماه زمستان 1331 در جوار مقدس حضرت رضا(ع) پا به عرصه وجود گذاشت. هنوز تنها دو بهار بیشتر از دوران کودکی را سپری نکرده بود که با از دست دادن پدر، طعم یتیمی را بر ذائقه کوچکش احساس کرد و تحت سرپرستی مادرش قرار گرفت.
قبل از آنکه به محیط مدرسه راه یابد به مدت دو سال در مکتبخانه خواندن قرآن کریم را فرا میگیرد و پس از آن در ابتدای سن هفت سالگی به همراه دیگر کودکان دوران تحصیلات ابتدایی را در مدرسه عسکریه آغاز و در همان مدرسه تا کلاس ششم به پایان رساند. بعد از آن مدتی در داروخانه به کار مشغول شد و سپس به شغل کاشیکاری پرداخت.
سیداحمد احمدی؛ قهرمان آزادی و ورزش سیداحمد
احمدی به ورزش باستانی رشته طنابکشی علاقه داشت و فعالیت ورزشی خود را در
باشگاههای طوسی و مهران پیگیری میکرد، به گونهای که موفق شده بود در
این رشته سه جام همراه با رتبههای برتر را به دست آورد. از نظر هنر ورزشی
در استان خراسان مقام اول را داشت.
حدود سال 54 به بعد مسئولان وقت،
وی را برای جشنوارههایی که در مشهد برگزار میشد، رزرو میکردند ولی
سیداحمد در هیچکدام از آنها شرکت نمیکرد و با تهدیدهای شدید مسئولان رو
به رو میشد ولی هرگز زیر بار نمیرفت. این در حالی بود که به سرعت و با هر
دستور امام در تظاهرات شرکت میکرد.
شهید احمدی از آنجا که در خانوادهای مذهبی رشد یافته بود به شرکت در مجالس دینی علاقهمند بود. از نظر اخلاق و تقیدات دینی در فامیل و میان آشنایان زبانزد بود و به ویژه در انجام واجبات مانند نماز و روزه بسیار دقت میکرد. همچنین یکی از چهرههای شاخص در خواندن اشعار در مدح اهل بیت(ع) در حسینیه پیروان دین نبوی خیابان نواب صفوی مشهد به شمار میرفت.
فعالیتهای انقلابی و مبارزات همراه با سیل خروشان مردمسال 1357 فرا رسید و کمکم زمینههای تشکیل یک انقلاباسلامی در سراسر کشور به چشم میخورد و موجبات وحشت خاندان ستمگر پهلوی را فراهم میساخت؛ سیداحمد که دارای روحیهای مذهبی بود،
همزمان با آغاز نهضت مقدس اسلامی و در دوران اوجگیری انقلاب با وجود سن کم در اکثر راهپیماییها و تظاهرات همپای سایر امت حزبالله حضور یافت و به مبارزه
با رژیم شاهنشاهی پرداخت و حتی دیگران را به شرکت در انقلاب تا پیروزی
نهایی دعوت میکرد و شهادت را افتخاری والا و بس عظیم میدانست.
وی خود را به این سیل خروشان امتاسلامی ملحق ساخت و با حضور خود در صحنه انقلاباسلامی در هر چه متزلزل کردن پایههای نظام شاهنشاهی سهیم شد. او بارها و بارها در تظاهرات مورد ضرب و شتم مزدوران رژیم قرار گرفته بود.
شهید احمدی وقت خود را با مطالعه و تکثیر نوارهای امام و پخش اعلامیه در آن دوران خفقان میگذراند. هر روز که از خانه به عنوان کار بیرون میرفت، در اصل به جمع دوستانش در منزل آیتالله شیرازی میپیوست.
در شهریور سال 57 یک روز که از خانه خارج شده و نوار و اعلامیه سخنان امام خمینی(ره) را به همراه داشت، در محدود میدان احمدآباد ماموران ساواک به او مشکوک شدند و دستگیرش کردند؛ مزدوران نظام ستمشاهی با وحشت بسیار در حالی که دستان سیداحمد را بسته بودند به منزل این شهید هجوم برده و آنجا را زیر و رو کردند، اما با وجود اعلامیه و نوار بسیار در زیر تخت، خداوند پرده جهل و نابینایی را جلوی دیدگان آنان کشید و به علت عدم دستیابی به نوار و اعلامیه و بعد از نتیجه ندادن سؤال و جواب آنان از همسر شهید، خانه را ترک کرده و وی را به مدت سه روز در حبس نگه داشتند.
همچنین ماموران رژیم پهلوی در شبهای اللهاکبر با ماشین این شهید عزیز را دنبال کرده و به وسیله سرنیزه سر او را هدف قرار میدهند که ضربه شدید نبوده و با عنایت خداوند از صحنه فرار کرده و سالم به منزل باز برگشت. همیشه به همسرش که نگران سلامتی او بوده میگفته نمیتوانند به من آسیبی بزنند مگر اینکه از پشت سر غافلگیرم کنند.
نحوه شهادت در یکشنبه خونین مشهدشهید احمدی صبح روز شهادت از منزل بیرون رفته و همراه با دیگر دوستان و انقلابیون به منزل آیتالله شیرازی رفت. در همان زمان تانکهای رژیم، منزل آیتالله شیرازی را محاصره و اقدام به تیراندازی کردند که بر اثر این اقدام عوامل رژیم، گلولهای به ناحیه صورت شهید اصابت کرد؛ اما وی زنده بوده و میخواست به کمک فرد دیگری که مجروح است، برود که گلوله دوم به قلب سیداحمد اصابت کرد و در یکشنبه خونین مشهد مصادف با دهم دیماه سال 57 و در روز تولدش به شهادت، آن گمشده خود میرسد و تولدی دوباره مییابد.
شهادت سیداحمد احمدی در اوایل انقلاب رقم خورد و مجالس بزرگداشتی از سوی آیتالله شیرازی و قمی برای او و دیگر شهدای یکشنبه خونین مشهد برگزار شد. پرکشیدن سیداحمد عظمتی ایجاد کرد و سبب شد تا دوستان و برادران همسرش که با هم مسیر مبارزه را آغاز کرده بودند، فعالیتهای خود را مانند شهید ادامه دهند تا راه او ادامه یابد.
شهید احمدی همیشه به همسر خود میگفت باید خوشحال باشی که شوهرت در راه هدف خود گام بر میدارد تا به شهادت برسد. مبادا روحیه خود را ببازی.
وداع آخر با همسر صدیقه، همسر شهید آخرین لحظات حضور وی در منزل و وداعش را در ذهن ضبط کرده و اینگونه از آن ایام یاد میکند: «وقتی میخواست از منزل خارج شود، سه بار خداحافظی کرد. وقتی به او گفتم که چرا چند بار خداحافظی میکنی، در جوابم گفت: صدیقه خداحافظ و تو را به خدا میسپارم و بعد هم رفت. بعد از رفتن احمد، دلشوره عجیبی گرفتم و بیاختیار گریه میکردم. انگار دل احمد گواهی میداد که شهید خواهد شد».
این شهید بزرگوار بهار 57 به امر مقدس ازدواج مبادرت میکند، ولی دریغا که ثمره این پیوند معنوی و روحانی را خود نظارهگر نبود. از وی یک فرزند به جا مانده، پسری که حتی برای لحظهای جمال پدرش را ندیده است، اما خوب از پدرش آموخته که باید در امتداد خط سرخ شهادت که خط آل محمد(ص) است، گام بردارد تا به سعادت واقعی دست یابد.