انسان و زندگی لازم و ملزوم هم هستند. انسان به عنوان موجودی اجتماعی آفریده شده تا از پرتو زندگی به سعادت و خدا برسد. بر همین اساس زندگی برای هر انسانی معنا و مفهوم دارد و در غیر این صورت انسان نیز معنایی پیدا نمیکند. خبرنگار ایکنا اصفهان، درباره معنا و مفهوم زندگی گفتوگویی با ناصر مهدوی، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران و دینپژوه، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید.
ایکنا ـ معنا و مفهوم زندگی چیست و انسان چطور میتواند به این معنا و مفهوم دست یابد؟
بحث معنای زندگی از قدیم میان انسانها مطرح بوده است، مثلاً با نگاه به اشعار مولانا میبینیم آهنگر در حال کار و یا کسی که شب و روز در پیکار زندگی و در حال تلاش کردن است، هر کدام در رسیدن به یک هدف و مطلوب در حال رنج کشیدن هستند. یعنی هر کدام از اینها درگیر مفهومی به نام «معنا» هستند. از قدیم همیشه این سؤال وجود داشته که چرا رنجها را تحمل کرده و صبوری میکنیم، اما از زمانی که بشر با چالشهای جدی روبرو شد و زندگی شکلی مدرن به خود گرفت همه چیز برای انسان کمی خستهکننده و ملالآور شد و احساس کرد زندگی تکراری شده و در آخر هم مرگ از راه خواهد رسید و همه چیز را از او خواهد گرفت. آن وقت این سؤال پیش آمد که برای چه زنده هستیم و ارزش این زندگی چیست؟
مفهوم زندگی برای انسان مدرنی که زندگی در حالت سطحی برد و باخت و سود و زیان خلاصه میشد و به بیش از این باور نداشت، ارزش بیشتری پیدا کرد. واقعیت این است که اول باید ببینیم مرادمان از کلمه «معنا» چیست؟ گاهی منظور از «معنا» ارزشگذاری است. مثلاً خواندن کتاب یا رفتن به کوه چه معنایی دارد؟ اگر این کتاب را خواندم یا کاری سخت انجام دادم چه نتایج با ارزشی برای من حاصل میشود؟ این ارزش گاهی اقتصادی و گاهی معنوی است. مثلاً ارزش یک کتاب میتواند افزایش آگاهی باشد. گاهی نیز مراد از «معنا» رسیدن به آمال یا هدف است. یعنی شما گمشدهای بیرون از خودتان دارید و اگر آن را پیدا کنید احساس خوشبختی و آرامش خواهید داشت. در این تفسیر «معنای زندگی» به مفهوم هدف زندگی است. پس این معانی ارزش بسیاری داشته و بسته به نوع نگاه و فرهنگ تفسیر میشوند.
برای کسی که زندگی در مفهوم سطحی سود و زیان خلاصه میشود، کار و تلاش زندگی برای کسب سود بیشتر است. برای برخی دیگر معنای زندگی به مفهوم لذت بیشتر است. در یک سطح بالاتر، درست است که در زندگی باید خوش بود و لذت برد، اما هر فردی به دیگر انسانها نیز اهمیت داده و دوست دارد به آنها خدمت کند، این فرد مهربانی و شفقت و زیستن با دیگران را دوست دارد و ارزش زندگی را «دگردوستی» میداند. بالاتر از آن عدهای ممکن است معتقد باشند میتوان از زندگی لذت برد و به دیگران هم کمک کرد، اما ارزش زندگی به این است که انسان خداوند را تجربه کرده با او دوستی کند و به نوعی همنشین خداوند باشد.
در صحبت از معنای زندگی باید ببینیم مراد هر کس چیست. پاسخ انسانها به این سؤال متفاوت و وابسته به شخصیت درونی و نحوه تعلیم و تربیت آنها است. بزرگان و عرفا اعتقاد دارند هرکسی میتواند برای زندگی براساس ارزشگذاریهایش معنای متفاوتی قائل شود، اما بعضی از چیزهایی که ما ارزش میدانیم و به خاطر آن زندگی میکنیم زوالپذیر بوده و از بین میروند. پس بهتر است به دنبال ارزشهای ماندگارتر برویم که بتوانیم همیشه به آنها دلگرم باشیم. درست است که امور مادی و مال و جاه و جلال برای بعضی ارزش و دلگرمی و معنا است، اما عاقبت مانند سرابی از بین میرود. مولانا در این خصوص میگوید: «عشقهایی کز پی رنگی بود/ عشق نبود عاقبت ننگی بود». نوع نگاه انسانها به زندگی مشخص میکند که کدام یک از ارزشها را به عنوان معنای زندگی برای خود انتخاب میکنند.
پرسش بزرگ این است که چرا زنده هستیم؟ چون به دنبال هدفی هستیم و آن هدف زندگی ما را معنیدار کرده است. البته هدف و ارزش تقریباً با هم همپوشانی داشته و بسیاری از اوقات به یک گونه معنا میشوند. چیزی که با آن انس گرفتهایم و احساس دلگرمی میکنیم و به ما انگیزه و شجاعت جنگیدن میدهد، معنای زندگی ما است که برای آن زنده هستیم. هر یک از این مسائل به نوعی به زندگی معنا میدهند، زندگی یک معنا ندارد و نمیتوانیم دقیقاً معنای حقیقی آن را پیدا کنیم، بلکه زندگی به خوشی و لذت نیازمند است و تأمین این نیازها، زندگی را گرم کرده و به ما شجاعت مبارزه میدهد. اما اگر همه چیز در این خوشی و لذت خلاصه شود، آنگاه انسان دچار کسالت و بحرانهای روانی میشود، مگر اینکه امری بالاتر مانند دگردوستی، عشق به همنوع، تجربههای معنوی و نزدیکی به خداوند را نیز درک کند.
ایکنا ـ قرآن چه تعریفی از معنا و فلسفه زندگی ارائه میدهد؟
پیامبر(ص) راهی ارائه میدهد که زندگی انسانها را ارزشمند میکند. واژه «ارزش» و «هدف» هم در قرآن وجود دارد. خداوند در صحبت از دنیا میفرماید: «زینت دنیا مفید است، ولی آخرت برایتان دلپذیرتر است»، یعنی همه ما موجودات مسافری هستیم که از این جهان رخت بر میبندیم، حال که در این دنیا فرصتی گذرا دارید باید از آن استفاده کنید. حضرت علی(ع) نیز میفرمایند: «قبل از اینکه غم به سراغتان بیاید از این فرصت اندک استفاده کنید». در این دنیا باید خوبی و نیکی و عمل صالح انجام دهیم، چرا که زندگی در جهان دیگری ادامه پیدا خواهد کرد و اگر آنجا دستمان خالی باشد رنج میبریم.
خداوند با طرح مفهومی به نام «آخرت» به زندگی معنا میبخشد و توضیح میدهد که چرا باید سختی بکشیم و تن به گناه ندهیم و یا کارهای خیر انجام دهیم، این کارها شخصیت انسان را ساخته و وجود او را آباد میکند. آخر کار انسان فنا و انهدام نیست، مرگ امکان زیستن در این دنیا را پایان میدهد، اما زمینه دیگری فراهم میکند که با یک روح و شخصیت قویتر زندگی خود را ادامه دهیم؛ لذا مفهوم قیامت، بودن در این دنیا را معنا میکند. البته انسان خودش از خوبی، پاکی و سلامت روان خودش لذت میبرد، اما همه این سختیها و چالشها به خاطر این است که انسان موجودی ماندگار است. مفهوم آخرت به ما میگوید که زندگی دنیا معنادار و جدی است و ما باید برابر سختیها و وسوسههای نفس تاب بیاوریم، چراکه زندگی دیگری خواهیم داشت و همین زندگی دنیا، تعیینکننده آخرت خواهد بود.
خداوند در آیه 4 سوره ضحی میفرماید: «وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَکَ مِنَ الْأُولي؛ و در این دنیا مورد رحمت مایى، و سراى آخرت قطعاً براى تو بهتر از این سراى خواهد بود». معنی این آیه این نیست که در این دنیا کار و تلاش انجام ندهیم، بلکه بیان میکند که این دنیا معنادار و بسیار مهم است و اگر آن را جدی نگیری در پایان حسرت این کار تو را آزار خواهد داد؛ لذا در قرآن و بیشتر ادیان با مطرح کردن مفهومی به نام آخرت، زندگی این دنیا معنادار میشود؛ چرا باید خوب باشیم؟ چرا باید نیکی کنیم و از گناهان فاصله بگیریم؟ چون ما موجودی زنده هستیم و جهانی دیگر به اعمال این دنیای ما چشم دوخته است. دنیای آخرت ماندگار است و نتیجه کارهای خود را آنجا میبینیم و متوجه معنای زندگی خواهیم شد. مفهوم آخرت معنا و ارزش زندگی را مشخص میکند.
ایکنا ـ در تعریف معنای زندگی مواردی را برشمردید و گفتید که به زندگی معنا میدهد. چگونه میتوانیم مادیت را در عین معنویت داشته باشیم؟
انسان موجودی چندبعدی است و در قرآن نیز به آن اشاره شده است، اگر موجودی بودیم که جنبههایی از ما اهمیت نداشت و فقط جنبههای خاصی حائز اهمیت بودند، در آن صورت تنها یکی از اینها معنا داشت، اما انسانهایی شگفتانگیز هستیم؛ از خاک شروع میشویم و تا افلاک ادامه مییابیم و تمام اینها با هم یک انسان را به وجود میآورد. در تفکر قدیم بدن را جدا میکردند و به آن میتاختند و بعد مشخص شد که در این کار پایههای دینی و عقلانی و اخلاقی قوی ندارد. خداوند در آیه 17 و 18 سوره ذاریات میفرماید: «کانُوا قَليلاً مِنَ اللَّيْلِ ما يَهْجَعُونَ، وَ بِالْأَسْحارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؛ آنها اندکی از شب را میخوابیدند و در سحرگاهها آمرزش گناهانشان را از خدا مىخواستند». در این آیات خداوند از عالیترین و لذیذترین تجربههای معنوی صحبت میکند؛ کسانی که شب به خواب نمیروند و بیقرار خداوند هستند و صبح که برمیخیزند از خداوند طلب بخشش میکنند. در آیه 40 سوره بقره نیز میفرماید: «... اذْکُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتي أَنْعَمْتُ عَلَيْکُمْ...؛ نعمت مرا که به شما ارزانى داشتهام به خاطر داشته باشید». خداوند میداند که نیازهای ما متفاوت است و بدن و روح و عقل انسان هرکدام به چیزهایی نیاز دارند، پس باید از بخشی از خوشیها و راحتیها برای بدن برخوردار باشیم، چراکه اگر این بدن لباس و غذا و بستر مناسب نداشته باشد دیگر نمیتواند حامل ادراکات انسان باشد و حس خوبی فراهم کند، آنوقت روح باید با بدنی ضعیف و نحیف روبرو شود. البته از طرف دیگر باید مواظب باشیم که وقتی مهار این بدن را از دست بدهیم، خوبیها دچار آسیب میشود.
انسان باید بداند این بدن برای خدمت به کاری بزرگتر آماده شده است مثلاً خدمت به هنر یا طبیعت. با داشتن بدنی سالم و برای معنا بخشیدن به زندگی، بخشی از بدن باید در اختیار تفکر قرار گیرد. این بدن سالم باید فکر کند، کتاب بخواند یا در طبیعت تأمل کند. خداوند در آیه 190 سوره آل عمران میفرماید: «إِنَّ في خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ؛ همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در کاستى و فزونى شب و روز نشانههایى (بر اقتدار خدا و فرمانروایى او بر آسمانها و زمین) است. این نشانهها را خردمندان در مىیابند». در این مرحله نیازهای جدید به وجود میآید. در مرحله بالاتر برای تأمین نیازهای احساسات انسان باید به دیگران محبت کند و عشق بورزد. بالاترین مرحله نیازها نیز، نیازهای روحی است و انسان به یک پناهگاه و اطمینان نیاز دارد. آنجا انسان خداوند را به عنوان تکیهگاه پیدا میکند. فیلسوفان معتقدند یک شخصیت متعادل هم در پی خوشی است، هم در پی خوبی. این به هنر انسان بستگی دارد که بتواند اینها را با هم ترکیب کرده و تبدیل به یک انسان متعادل شود. وقتی از این تعادل خارج شویم در هر دو جنبه ضرر میکنیم. رنج از زمانی آغاز میشود که یا خوشیها زیاد شده و خوبیها قربانی میشود و یا آنقدر به دنبال خوبی میرویم که از خوشی و لذت غافل میشویم. انسان متعادل میداند که زندگی به خوشی هم نیاز دارد، ولی نباید خوبی را فدای آن کرد. در مفهوم خویشتنداری نیز نمیگویند اصلاً خوش نباش، بلکه میگویند بدن برای حفظ طراوت خود به خوشی نیاز دارد. ما میتوانیم با تماشای طلوع آفتاب لذت ببریم، اما اگر هر روز به طلوع آفتاب نگاه کنیم، دچار اختلال میشویم.
خوشیها زمانی خوب هستند که انسان برای خوبیهایی مانند گرفتن دست دیگران یا خلوت کردن با خود و خداوند نیز فرصت داشته باشد. انسان در عین اینکه روحیه شاد دارد از یک روحیه معنادار نیز برخوردار است، اما اهمیت برخی نسبت به برخی دیگر بالاتر است. بدن قرار است زمینه پرواز روح را فراهم کند، ولی روح بدون بدن نمیتواند به زندگی ادامه دهد. اینکه سهم هر یک را به تدریج بدهیم و باور کنیم که یک موجود پیچیده هستیم میتواند زندگی را معنادار کند.
انتهای پیام