مبنای حکمی تساوی زن و مرد در آفرینش
کد خبر: 3884662
تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۳:۲۸
آیت‌الله جوادی آملی بیان کرد:

مبنای حکمی تساوی زن و مرد در آفرینش

آیت‌الله جوادی آملی ضمن اشاره به اینکه انسانیت انسان به روح است و روح مجرد است. لذا مذکر یا مؤنث نیست، تصریح کرد: ذکورت و انوثت مربوط به ماده است و انسان در اثر سیر جوهری از مادیت می‌رهد و به تجرد می‌رسد.

به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر آیت‌الله جوادی آملی با محوریت سوره لیل برگزار شد که متن آن از نظر می‌گذرد؛

﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي (1) وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّي (2) وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثي (3) إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّي (4) فَأَمَّا مَنْ أَعْطي‏ وَ اتَّقي‏ (5) وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ (6) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري‏ (7) وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ (8) وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‏ (9) فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْري‏ (10) وَ ما يُغْني‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّي (11) إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدي‏ (12) وَ إِنَّ لَنا لَلْآخِرَةَ وَ الْأُولى‏ (13) فَأَنْذَرْتُكُمْ ناراً تَلَظَّي (14) لا يَصْلاها إِلاَّ الْأَشْقَي (15) الَّذي كَذَّبَ وَ تَوَلَّي (16) وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَي (17) الَّذي يُؤْتي‏ مالَهُ يَتَزَكَّي (18) وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزي‏ (19) إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلي‏ (20) وَ لَسَوْفَ يَرْضي‏ (21)﴾.

سوره مبارکه‌اي که «علم بالغلبة» آن «اللّيل» است نه تسميه آن مأثورِ در زمان پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) يا ائمه(عليهم السلام) باشد البته اگر روايت معتبري در تسميه اين سوره مبارکه وارد شده باشد که متّبع است «بلا ريب». در اين سوره مثل سوره‌هاي قبل و بعد، با سوگند شروع مي‌شود. در بحث‌هاي قبل هم عنايت فرموديد که سوگند به چند امر عنايت دارد: يکي آن مقسم‌به را گرامي مي‌دارند، يکي آن جواب قسم را محترم مي‌شمارد، يکي تشويق مي‌کند به اهتمام به آن امري که درباره آن سوگند ياد شد و درباره سوگند قرآن کريم هم بارها به عرض شما رسيد که سوگند خدا در قرآن نظير سوگند منکر در مقابل مدعي در محاکم قضايي نيست. سوگند در محاکم قضايي در مقابل بيّنه است ولي سوگند قرآني به خود بيّنه است نه در قبال بيّنه؛ منتها اين اصل کلي مصاديق شفاف و روشني دارد و برخي از مصاديق ديگر که شفاف و روشن نيست نيازي به توجيه و تفهيم دارد. آن مصداق‌هايي که شفاف و روشن است؛ نظير صدر سوره مبارکه «يس» که فرمود: ﴿يس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَكِيمِ ٭ إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾؛[1] سوگند به اين قرآن تو پيغمبر هستي! قرآن معجزه است دليل نبوت است بهترين دليل براي شناخت نبوت پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) قرآن کريم است؛ مثل اينکه کسي در نيم‌روز به آفتاب سوگند ياد کند بگويد قسم به اين آفتاب الآن روز است، او در قبال بينه سوگند ياد نکرد او به خود بينه سوگند ياد کرد.

سوگندي که در اين سوره مبارکه‌اي که «علم بالغلبة» آن «الليل» است حالا ظاهرش در مکه نازل شد ولي مي‌تواند در مدينه هم نازل شده باشد يا مدني باشد چون خطوط کلّي آن با مدينه هم سازگار است؛ محور مهمّ آن اين است که افراد و جامعه به دو گروه تقسيم مي‌شوند: عده‌اي سعي و کوشش آنها بجا است يک عده سعي و کوشش آنها نابجا است؛ آنها که نابجا است در روز سقوط هيچ پناهگاهي ندارند، آنهايي که سعيشان بجاست هم در دنيا مرفه هستند هم در آخرت سعادتمند هستند و مانند آن. سوگند ذات اقدس الهي اگر به روز است به طرفي روز نيست، به آن هنگام درخشندگي روز است؛ اگر به شب است به دو طرف شب نيست بلکه به آن درخشندگي شب است. شب آغازي دارد انجامي دارد که در آغاز و در انجامش آن چنان تاريک نيست وسطش تاريک است، روز آغازي دارد انجامي دارد در دو طرف روز هوا خيلي شفاف و روشن نيست وسط روز روشن است. آفتاب طلوعي دارد غروبي دارد وسطي دارد که در دو طرف طلوع و غروب، بامداد و شامگاه که غروب‌گاه است خيلي درخشندگي ندارد، در وسط روز نزديک ضحا شفاف‌تر است. اگر به شمس سوگند ياد مي‌کند: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾[2] مطرح است، اگر به قمر سوگند ياد مي‌کند آن وقتي که در تلو آن است. در شب‌هاي هفتم به بعد مخصوصاً شب‌هاي چهارده و اينها وقتي آفتاب از آن طرف غروب کرد قمر از اين طرف ظهور و طلوع آن براي ما مشخص مي‌شود که تقريباً حال بدري است، گرچه موارد ديگر را هم مي‌تواند ﴿وَ الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ شامل بشود؛ ولي قسمت مهم سوگند خدا به شمس به آن ضحاي آن است که ﴿وَ ضُحاها﴾ فرمود، قسمت مهم سوگند قمر به آن وقتي است که در تلو شمس قرار بگيرد، قسمت مهم سوگند خدا به روز هنگام تجلي آن است، قسم به شب هنگامي که کاملاً فضا را تاريک کرده است. لذا در سوگند به ليل فرمود: ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي﴾؛ نه در آغاز ليل نه در انجام ليل؛ بلکه آن وقتي که کاملاً زمين را پوشاند، يک؛ اشياي زميني را پوشاند، دو. گرچه در بعضي از آيات دارد که خداي سبحان ﴿يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ﴾ ليل را غاشيه و پرده روز قرار داد به استناد آن آيه، اين ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي﴾ را مطابق آن معنا کرده‌اند؛ يعني سوگند به شب آن وقتي که پرده‌اش را روي روز انداخت. اما براساس اينکه ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشاها﴾[3] يعني به زمين و امور ارضي برمي‌گردد و زمين را تاريک مي‌کند امور زميني را تاريک مي‌کند و در موارد ديگر هم اين چنين آمده ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي﴾ با آن مناسب‌تر است.

﴿وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّي﴾؛ سوگند به روز نه اول روز نه آخر روز، بلکه آن وقتي که کاملاً تجلّي کرده باشد و شفاف شده باشد. اين سوگندها گرچه به ليل و نهار است، اما فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾؛[4] مثل اينکه انسان به صورت آينه سوگند ياد کند، اين صورت آينه صاحب صورت را نشان مي‌دهد؛ چيزي در صورت مرآتي وجود ندارد نه در آينه نه در بيرون آينه. آينه مثل سراب نيست که دروغ بگويد، آينه راست مي‌گويد ولي از خود چيزي ندارد، صاحب خودش را نشان مي‌دهد. ممکنات مرآت حق‌اند، اين «مرائي» يا «مرايا» به اين نسخه‌هاي مختلف در نهج البلاغه آمده است. [5]«مرايا» جمع مرآت است «مرائي» جمع «مرئي» است به هر حال صدر و ساقه عالم مراياي حق‌اند و مرائي حق‌اند، حق را نشان مي‌دهند مرآت حق‌اند. اگر ذات اقدس الهي به اين آينه سوگند ياد مي‌کند در حقيقت به صاحب صورت ياد مي‌کند چون چيزي در آينه نيست، نقشي در آينه نيست.

فرمود: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾؛ اين ﴿وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشي﴾ خود شب تاريک است نه اينکه شب چيزي است که ديگران را تاريک بکند ديگر اشياء را تاريک بکند، روز را تاريک مي‌کند؛ پرده تاريکي است پرده تاريکي هر جا بيفتد آنجا را تاريک مي‌کند؛ نه اينکه شب خودش روشن است روز يا زمين يا امور ارضي را به أحد انحاي ثلاثه تاريک مي‌کند! شب تاريک است به تاريکي سوگند ياد مي‌کند. مي‌فرمايد اين تاريکي آينه روشن خداست، چه اينکه روز آينه روشن خداست. اين نظم دقيق رياضي که ﴿لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي‏ لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَ لاَ اللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ﴾[6] روز وضعش منظم، شب وضعش منظم، شمس وضعش منظم، قمر وضعش منظم، هيچ کدام حق ندارند سريع‌تر يا کُندتر حرکت کنند، هيچ کدام حق ندارند سبقت بگيرند اين نظم است.

قسم به آيت قسم به «ذي الآية» است، قسم به نظم قسم به ناظم است؛ چون آيت و مرآت بودن هيچ وجودي ندارد مگر نشان دادن صاحب صورت؛ ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾. پس غرض اين نيست غرض آن است که اگر فرمودند شب بپوشاند، معنايش اين نيست که خود شب يک چيزي است روشن ولي چيز ديگري را مي‌پوشاند، اصلاً شب پوشش است شب تاريکي است اين تاريکي آيه روشن و شفاف الهي است اين نظم دقيق رياضي و نجومي شب، آيت حق است.

بنابراين سوگند به شب در حقيقت سوگند به شب‌آفرين است، سوگند به روز سوگند به روزآفرين است؛ زيرا ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ فَمَحَوْنَا آيَةَ اللَّيْلِ وَ جَعَلْنَا آيَةَ النَّهَارِ مُبْصِرَةً﴾ آيت از آن جهت که آيت است هيچ صبغه‌اي ندارد مگر نشان دادن «ذي الآية».

﴿وَ ما خَلَقَ الذَّكَرَ وَ الْأُنْثي﴾؛ اينجا به خود فاعل سوگند ياد کرد. ذات اقدس الهي براي نظم جامعه بشري مذکر و مؤنث آفريد که مذکر و مؤنث دو صنف از يک نوع‌اند نه دو نوع از يک جنس. البته در بحث‌هاي دقيق عقلي نتيجه مي‌گيرند که انسان نوع اخير نيست نوع متوسط است جنس سافل است، تحتش انواع ديگري است؛ حالا آن انواع چهارگانه‌اي که فرشته‌گويي است و شيطنت است و سبوعيت است و بهيميت، اين زن و مرد ندارد هر کدام از اين دو صنف مي‌توانند داخل در اين اصناف چهارگانه باشند. آنکه مذکر و مؤنث را آفريد اختصاصي به آدم و حوّا ندارد اختصاصي به امثال ديگر ندارد جامعه به اين شکل است و قسمت مهم هم در بحث‌هاي حقيقت زن روشن شد که انسانيت انسان به روح آنهاست، يک؛ و روح مجرد است، دو؛ و موجود مجرد نه مذکر است نه مؤنث، اين سه؛ بدن يا اين چنين آفريده شد يا آن چنان، اين چهار؛ حتي بر مبناي «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» روح مذکر و مؤنث نخواهد بود، چرا؟ چون ذکورت و انوثت، چه در حکمت مشاء، چه در حکمت اشراق، چه در حکمت متعاليه در ماده است نه در صورت. ماده سکوي پرواز است بنا بر حکمت متعاليه که «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است ماده بالا نمي‌آيد؛ اين ماده سکوي پرواز است، يک؛ صورتي که روي اين ماده است اول مادي است، دو؛ در اثر سير جوهري از ماديت مي‌‌رهد به تجرد مي‌رسد، سه؛ اينکه قبلاً نه مذکر بود نه مؤنث هم‌اکنون که مجرد شد نه مذکر است نه مؤنث؛ منتها با اين بدن کار دارد بدن ابزار اوست وظيفه‌ها مختلف است متنوع است وظيفه زن مشخص است وظيفه مرد مشخص است. اما قرآن کريم فرمود چه مذکر چه مؤنث چه رجل چه مرأة چه مؤمن چه مؤمنه، اگر اين دو عنصر محوري را داشته باشند از حيات طيّب برخودار هستند ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾[7] حسن فاعلي داشته باشند مؤمن باشند، حسن فعلي داشته باشند مطيع پروردگار باشند عمل صالح داشته باشند، اينها به حيات طيّب مي‌رسند.

بنابراين ذکورت و انوثت برمي‌گردد به ماده و بدن، يک؛ و اينها هم ابزار کار هستند و به ماده برمي‌گردند نه به صورت و نه به روح، دو؛ اينها به دو صنف برمي‌گردند نه به دو نوع، سه؛ روح حقيقت انسان را تشکيل مي‌دهد. غرض اين است که بنا بر «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء»، آنکه مذکر و مؤنث است ماده است که صريح سخن بوعلي در شفاء اين است صريح سخن بهمنيار اين است صريح فرمايشات مرحوم صدر المتألهين اين است. صدر المتألهين گرچه قائل است به اينکه روح «جسمانية الحدوث و روحانية البقاء» است؛ اما نمي‌گويد ماده همين ماده که اکنون جسم است مي‌شود مجرد، مي‌گويد انسان قبل از اينکه مجرد بشود ماده‌اي دارد و صورتي، اين ذکورت و انوثت به ماده برمي‌گردد نه به صورت، اين صورت سکوي پرش آن ماده است، ماده بالا نمي‌آيد ماده سکوي پرواز پرنده است. اين صورتي که هم‌اکنون مادي است و در ماده است و با ماده متحد است اين صورت «جسمانية الحدوث» است به برکت حرکت جوهري «روحانية البقاء» مي‌شود، نه اينکه اين ماده «جسمانية الحدوث» باشد و «روحانية البقاء».

به هر تقدير مذکر و مؤنث جامعه را مي‌سازد و در بحث سوره مبارکه «شمس» هم اشاره شد که بازگشت آن يازده قَسَم به يک قَسَم است و آن خداست براي اينکه يا به خدا قسم خورده شد مثل ﴿وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ٭ وَ الْأَرْضِ وَ ما طَحاها ٭ وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾، يا به فعل خدا سوگند ياد شد فعل از آن جهت که فعل است آيت حق است. در بحث‌هاي قبل ملاحظه فرموديد آيت بودن براي موجود ممکن نظير آيت بودن بنِر مشکي يا بنِر روشن که علامت جشن و سوگواري‌اند نيست که امر اعتباري باشد، بنِر بودن عرض مفارق نيست، بنِر بودن عرض لازم نيست، بنِر بودن ذاتي باب ماهيت نيست، بنِر بودن ذاتي باب هويت است؛ پنج يعني پنج! ما پنج قسم محمول داريم حمل آيت بودن بر ليل و نهار از قسم پنجم است نه از اقسام‌ چهارگانه. ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّيْلَ وَ النَّهَارَ آيَتَيْنِ﴾ يعني «الليل آية الله و الشمس آية الله»، آيت بودن هم ذاتي باب هويت است نه ذاتي باب ماهيت، هيچ کدام از آن اقسام چهارگانه نيست و ذاتي باب هويت هم معنايش اين است که ليل «بما أنه ليل» هيچ حيثيتي ندارد مگر نشانه خدا بودن.

خلقت هم همين طور است خلقت آيت خالق است خلقت از آن جهت که آيت خداست چيزي را نشان نمي‌دهد جز خدا را. پس بازگشت اين سه سوگند به سوگند الهي است يک سوگند است.

بعد از اينکه سوگندها ذات اقدس الهي به آن امر اساسي تأکيد مي‌کند مي‌گويد انسان در تلاش و کوشش است يا بجا يا بيجا! يا در راه باطل يا در راه حق! ﴿إِنَّ سَعْيَكُمْ لَشَتَّي﴾ اين مَقسم است؛ کار دو گروه بيشتر نيست ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطي‏ وَ اتَّقي﴾ کسي که از راه حلال پيدا کرد، يک؛ در راه حلال خدمت کرد و جامعه را از هر نظر بي‌نياز کرد، اين دو؛ حالا يا خدمات ارائه کرد يا مال داد يا خدمت پزشکي ارائه کرد مثل الآن که در لحظه دردناک ويروس ناخوانده کرونا است که اميدواريم ذات اقدس الهي جهان بشريت را از اين ويروس نجات بدهد ايران اسلامي را نجات بدهد، کشورهاي ديگر را نجات بدهد؛ دارند خدماتي اراده مي‌کنند خدمت‌گذاري مي‌کنند يا مال مي‌دهند يا انديشه مي‌دهند يا انگيزه مي‌دهند يا راهنمايي مي‌کنند خدماتي ارائه مي‌کنند اين اعطاي در راه حق است. از راه حلال تهيه کردند در راه حلال صرف مي‌کنند براي رضاي خدا؛ فرمود اين دو عنصر محوري خدمت بکند، يک؛ متقيانه باشد، دو؛ يعني هم حسن فعلي که اعطاء است، هم حسن فاعلي که متقيانه است.

﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطي‏﴾ اما در يکي از دو امر اگر مشکل داشته باشد بيراهه رفته است؛ اگر کسي امساک بکند احتکار بکند خدمت نکند محروم است، خدمت بکند براي خود، براي اينکه خودش را نشان بدهد تظاهر بکند ريا بکند و مانند آن، حسن فاعلي ندارد، دو؛ اگر حسن فعلي يعني إعطاء و حسن فاعلي يعني تقوا، اين دو بود ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطي‏ وَ اتَّقي﴾ در اين إعطاء؛ از نظر عقيده هم گاهي ممکن است که کسي قصد ريا نداشته باشد اما آن حسن فاعلي محوري که اعتقاد به جهان‌بيني صحيح است اعتقاد به مبدأ و معاد و «ما بينهما» است آن را ندارد او هم مشکل دارد و به مقصد نمي‌رسد. حسن فاعلي به اين معنا نيست که قصد ريا نداشته باشد، حسن فاعلي به اين معنا نيست که جاه‌طلب نباشد قصد نام و نان نداشته باشد، حسن فاعلي اين است که معتقد، عمل صالح؛ اين عمل صالح به حسن فعلي برمي‌گردد آن اعتقاد کامل به حسن فاعلي برمي‌گردد.

لذا در تتميم ﴿وَ اتَّقي﴾ فرمود: ﴿وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى﴾ با عاقبت حسني عاقبت خير مثل بهشت و اينها عقيده داشته باشد ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾.‏ خداي سبحان کاري را بي‌پاداش نمي‌گذارد، يک؛ پاداش گاهي در دنيا است گاهي در آخرت گاهي در «کلا الامرين» است، اين دو؛ مسئله آخرت را اشاره مي‌کنند، اين سه؛ فرمود اگر کسي به ميدان بيايد سعي کند باري را بر دوش جامعه نگذارد خودش ببرد، يک؛ بار به زمين مانده را انتخاب کند، دو؛ باري که بر دوش ديگران است از دوش ديگران بردارد آنها را آزاد کند که کار ديگر انجام بدهند، سه؛ بار از دوش جامعه بردارد چنين کسي ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾‏ ما وسيله خدمات او را، کار خوب کردن او، خوب کار کردن او را فراهم مي‌کنيم، براي عاقبت يسري چه در دنيا چه در آخرت، چه در فضيلت‌هاي دنيا چه در فضيلت‌هاي آخرت او را آسان مي‌کنيم نه کارهاي او را. يعني طرزي قدرت فکري، قدرت بدني، قدرت تصميم‌گيري، عزم صالح و صائب، توان بجا، سلامتي و تندرستي و صحت همه جوانب او را براي عاقبتي خوب آماده مي‌کنيم نه کارهاي او را ميسر مي‌کنيم، يعني طرزي او را مي‌پرورانيم که به آساني منشأ کارهاي مديرانه خوب مي‌شود ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾‏.

در سوره مبارکه «اسراء» آنجا فرمود ما براي آزمون به هر دو گروه کمک مي‌کنيم کسي مي‌خواهد بيراهه برود به او وسيله مال مي‌دهيم، کسي بخواهد ربا بخورد به او مال مي‌دهيم، کسي بخواهد کار خير انجام بدهد به او مال مي‌دهيم؛ اما همه اينها را انجام مي‌دهيم ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَ هؤُلاَءِ﴾[8] هر دو گروه را ما کمک مي‌کنيم بعضي‌ها بيراهه مي‌روند بعضي‌ها به راه هستند اينها را آزمايش مي‌کنيم؛ اما اينجا فرمود کسي که به راه افتاده است ما گوهره هستي او را طرزي تأمين مي‌کنيم که خوب مي‌فهمد. در بحث‌هاي جزمي، تصورش، تصديقش، استدلالش، برهان متقنش عالمانه و آگاهانه است؛ در بخش عزمي که هيچ ارتباطي بين دستگاه جزم که دستگاه عقل نظري و انديشه است و دستگاه عزم که عقل عملي و انگيزه است نيست. آنکه رهبري مي‌کند مديريت مي‌کند جمع‌بندي مي‌کند نفس فائق است و اينها دو تا نيرو هستند براي نفس فائق. اين مي‌شود عقل نظر آن مي‌شود عقل عمل.

اينکه اراده و تصميم و محبت و خلوص و مانند آن را عهده‌دار است عقل عملي است که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»؛[9] هم او را در بخش انديشه انديشمند مي‌کنيم، هم در بخش انگيزه صاحب عزم و تصميم مي‌کنيم که ﴿مِنْ عَزِمِ الْأُمُورِ﴾[10] را او به عهده مي‌گيرد؛ آن وقت اين به خوبي کارهاي خير را انجام مي‌دهد ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾ نه کارها را براي او آسان مي‌کنيم. آن ﴿يَسِّرْ لي‏ أَمْري﴾[11] مطلبي ديگر است. درباره وجود مبارک پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود که ﴿وَ نُيَسِّرُكَ لِلْيُسْري﴾[12] ما تو را براي کارهاي خير و کارهاي مهم آسان مي‌کنيم؛ يعني چيزها را خوب مي‌فهمي، خوب تصميم مي‌گيري، مانع علمي نداريم مانع عملي نداري، در دستگاه فکري تو، انديشه تو، انگيزه تو جز حق و صفا و صميميت چيز ديگري نيست. اينجا هم همين طور است.

﴿وَ أَمَّا مَنْ بَخِلَ﴾ کسي که وظيفه مالي خود را انجام نداد، آن صدقات واجب و آن خيرات واجب را انجام نداد و خود را بي‌نياز پنداشت، خيال کرد که اين ﴿يَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ﴾، يک؛ «عدَّد» مال خود را شماره کرد و ذخيره کرد و مانند آن، دو؛ يک چنين آدمي که بُخل ورزيد و بُخل آن رذيلتي است که در درون پيله مي‌کند که ﴿وَ أُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾ شُح يعني بُخل، اصلاً بُخل در درون دل لانه کرده است. ﴿وَ اسْتَغْنى﴾ خود را بي‌نياز پنداشت که ﴿إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾.[13]

﴿وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى﴾، حسن فاعلي نداشت سوء فاعلي داشت با عاقبت حسنا معتقد نبود، به قيامت معتقد نبود به بهشت معتقد نبود، ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْري﴾ اين يکي از عقوبت‌هاي الهي است که ما او را براي انجام کار زشت آماده مي‌کنيم؛ يعني او کارهاي زشت را، خيانت‌ها را، اختلاس‌ها را، نجومي‌ها را راه‌هايش را خوب بلد مي‌شود، يک؛ خوب باور مي‌کند، دو؛ خوب وسيله‌ آن را فراهم مي‌کند، سه؛ خوب عملياتي مي‌کند، چهار؛ او به آساني سرقت مي‌کند به آساني اختلاس مي‌کند به آساني تخلف مي‌کند. اين يک غده بدخيمي است که دامنگير او شد و محصول کار خودش است و براي کار دشوار و عاقبت بد و روزي هم که سقوط کرد و به دام افتاد هيچ چيزي از او حمايت نمي‌کند، مال او، حيثيت او، شرف جعلي او، کرامت جعلي او، مقام جعلي او، پُست جعلي او هيچ کدام از آنها مشکل او را حل نمي‌کنند وقتي سقوط کرد کرد، اين سقوط در فضاي آزاد است، هيچ مانعي ندارد ﴿وَ ما يُغْني‏ عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّي﴾ وقتي سقوط کرد چيزي مانع حفظ او نيست او پناهگاهي ندارد.

بنابراين در اين قسمت‌ها ذات اقدس الهي اگر بخواهد سوگند ياد کند به آن بخش شفاف سوگند ياد مي‌کند، چه درباره شمس چه درباره قمر، چه درباره شب چه درباره روز؛ اما اگر به فجر سوگند ياد کرد خصيصه فجر است نه چون پايان شب است، خود فجر و ليالي عشر خصيصه‌اي داشت که به او سوگند ياد کرد و گرنه به بخش تاريک شب سوگند ياد نمي‌کند فجر به عنوان فجر يک نام خاص و نهاد خاصي است براي آن حرمت قائل است و به آن سوگند ياد مي‌کند.

آن وقت روشن مي‌شود که قسم به بيّنه است، چون تمام کارها به دست ذات اقدس الهي است و اگر انسان ـ خداي ناکرده ـ سقوط کرد هيچ چيزي مانع عذاب اليم او نيست. بعد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ عَلَيْنا لَلْهُدي﴾‏ بر ما است که ما جامعه را هدايت کنيم فرد را هدايت کنيم، از درون هدايت کنيم و کرديم ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾‎‎؛[14] از بيرون هدايت کرديم ﴿إِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خَلا فيها نَذيرٌ﴾[15] هيچ زماني هيچ زميني جامعه بشري بدون رهبران الهي يا «مع الواسطه» يا «بلا واسطه» يا خود پيغمبر يا ائمه يا علمايي که حرف‌هاي آنها را نقل مي‌کردند نيست، کتاب هست مکتب هست منتها علما حرف‌هاي آنها را نقل مي‌کنند، نه اينکه از خود چيزي داشته باشند ولي برخلاف انبيا و ائمه(عليهم السلام) که به هر حال انبيا در درجه اول و ائمه(عليهم السلام) به وسيله انبياء پيام الهي را دريافت مي‌کنند و به جامعه منتقل مي‌کنند که اميدواريم ذات اقدس الهي اين توفيق را به همه ما مرحمت کند که جزء بخش اول بشويم که ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطي‏ وَ اتَّقي‏ ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنى‏ ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْري﴾ و از بخش دوم نجات پيدا کنيم که ﴿مَنْ بَخِلَ وَ اسْتَغْنى‏ ٭ وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْري﴾.

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


[1]. سوره يس، آيات1 ـ 3.

[2]. سوره شمس، آيه1.

[3]. سوره شمس، آيه4.

[4]. سوره إسراء، آيه12.

[5]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه185؛ «وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِي‏».

[6]. سوره يس، آيه40.

[7]. سوره نحل، آيه97؛ سوره غافر، آيه40.

[8]. سوره إسراء، آيه20.

[9]. تفسير نور الثقلين، ج‏5، ص382.

[10]. سوره لقمان، آيه17.

[11]. سوره طه، آيه26.

[12]. سوره أعلی، آيه8.

[13]. سوره علق، آيه6.

[14]. سوره شمس، آيه8.

[15]. سوره فاطر، آيه24.

انتهای پیام
captcha