هر چند زمان کوتاهی از شیوع عالمگیر ویروس مرگبار کرونا میگذرد، ولی این مدت دربردارنده پیامدهای گستردهای در ساحتهای مختلف حیات بشری بوده است. پژوهشگران علوم اجتماعی همپای دیگر پژوهشگران علوم زیستی، از زوایای مختلف به بررسی این پدیده و نیز آثار و نتایج آن پرداختهاند. بر این اساس، برخی پژوهشهای اجتماعی بر این امر تأکید دارند که نحوه مواجهه جوامع انسانی در برخورد با این ویروس ناشناخته و مرموز، ارتباط معناداری با مفروضات و انگارههای ذهنی ایشان دارد. در واقع، نوع تلقی انسان از سنتهای حاکم بر جهان، عامل اصلی در هدایت رفتارهای او نسبت به این پدیده بوده است.
از یک منظر میتوان واکنشها را در دو دستهبندی کلی: قائلین به عاملیت انحصاری علم بشری برای برون رفت از این بحران و قائلین به عاملیت خداوند در جهان هستی اشاره کرد. البته الاهیون قائل به نفی اسباب در امور عالم نیستند، بلکه تمام امور را در طول اراده خداوند میدانند و جهان را مجموعه به هم پیوسته میدانند که هیچ جزئی از آن خارج از مشیت و اراده حضرت ربوبی نیست.
از منظر الاهیون، ویروس کرونا مأمور خداوند است تا تلنگری هرچند کوچک به انسان وارد آورد و مفروضات اساسی جهان در دیدگاه انسان را به چالش بکشاند:
نخست آنکه دنیای مادی تنها صورتی از حقیقت وجودی آفرینش است. از این منظر جهان مادی صرفا گذرگاهی موقت برای اتصال به حیات ابدی است و غایت و مقصود آفرینش انسان دستیابی به کمال لذات مادی نبوده است چنانچه قرآن در این باره میفرماید: «و ان الدار آلاخره لهی الحیوان».
نکته دوم؛ آسیبپذیری انسانها و نیز ضعف شناختی و کاربردی علوم در حل بحرانهای جهان معاصر است. درواقع، ویروس کرونا به وضوح نشان داد که قویترین قدرتهای علمی جهان نیز توانایی مواجهه موثر با موجودی میکروسکوپیک را ندارند و نظام درمانی آنها میتواند در مدت زمان کوتاهی در معرض خطر فروپاشی قرار گیرد.
نکته سوم؛ خلأ معرفت شناختی و هستی شناختی علم مدرن است. غفلت علم مدرن از فاعلیت خداوند در هستی و شیئ انگاری همه روابط هستی، فلسفه اثباتی را به قدرتمندترین روش شناخت در جهان مبدل ساخت. عبور از تفکر متافیزیک و رد ماوراءالطبیعه عمده مانع معرفت شناختی در علم مدرن است که به انقطاع عالم ملک با عالم ملکوت منتهی شده است.
نکته چهارم، طرح مجدد اندیشه فرجام باوری و موعودیت در جهان معاصر است. همینک پیروان ادیان مختلف خواه ادیان توحیدی و خواه دیگر ادیان، همگی در جستوجوی موعود خود هستند و راه چاره عبور از این بحران را تمسک به منجی خود می دانند.
نکته پنجم؛ اقبال گسترده بشر به اتصال به مبدأ هستی به عنوان قدرتمندترین عامل اطمینان دهنده و رهایی بخش است. بشر در پس بحران موجود به ناکارآمدی و سستی اندیشه مادیگرا بیش از پیش آگاه گردیده و بازگشت به ندای فطرت را تنها بدیل موجود یافته است. از این منظر، شاهد تزلزل و افول پایههای تفکر اومانیستی جهان سکولار هستیم. در واقع، انسان ها نیک دریافتهاند که اندیشه ماتریالیستی نمیتواند پاسخگوی نیازهای واقعی انسان باشد و بیش از آن که ابرازی برای رهایی بشر باشد، عامل اسارت انسان در چارچوبه های پوسیده تفکر الحادی است.
در مجموع به نظر میرسد بشر در جهان پسا کرونا، گمشده خود را در تمسک مجدد به معنویت جستوجو خواهد کرد و اندیشه اومانیسم و علمگرایی محض را مطرود خواهد نمود.
در دوره پساکرونا، شاهد افزایش اعتقاد به عاملیت خداوند در امور جهان خواهیم بود و همین امر چهره جدیدی به جهان پیش رو خواهد بخشید. نگارنده این سطور معتقد است خیزش معنویتگرایی و دینباوری چهره جهان را تغییر خواهد داد و مدرنیسم موجود را با چالشهای عمیق معرفت شناختی و هستی شناختی مواجه خواهد ساخت.
حال این سوال مطرح میشود کدامیک از جهان نگرشهای موجود میتواند کنشگری موثرتری برای پر کردن این خلأ معرفتی داشته باشد؟ بی شک ادیان توحیدی و به ویژه دین اسلام از ظرفیت بالایی برای ارائه بدیل مناسب به دلهای مشتاقان و حقطلبان جهان برخوردار است. از همین روی به نظر میرسد اندیشمندان و متفکران مسلمان وظیفه خطیری برای ارائه جهان نگرشی بدیل برای پاسخ به چالش های فکری جهان معاصر دارند.
محمد محمودی کیا
استادیار گروه اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی