شهید مطهری به دنبال نقد آرای علامه طباطبایی نبود
کد خبر: 3895589
تاریخ انتشار : ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۶

شهید مطهری به دنبال نقد آرای علامه طباطبایی نبود

عبدالله نصری معتقد است: مرحوم مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بنا دارد آرای علامه طباطبایی را شرح دهد و به دنبال نقد آرای علامه نیست.

شهید مطهری به دنبال نقد آرای علامه طباطبایی نبود

امروز 12 اردیبهشت‌ماه، سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری از شاگردان علامه طباطبایی و از شخصیت‌های تاثیرگذار در تاریخ معاصر است. خبرنگار ایکنا شعبه اصفهان، درباره آراء و اندیشه فلسفی و فکری این استاد، گفت‌وگویی با عبدالله نصری، استاد تمام گروه فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی و از شاگردان علامه جعفری، احمد فردید و مهدی حائری یزدی داشته است که قسمت اول آن را در ادامه می‌خوانید، قسمت دوم این مصاحبه نیز روز یکشنبه 14 اردیبهشت‌ماه منتشر می‌شود. 

ایکنا ــ برخی معتقدند مرحوم مطهری یک متکلم بود، نه یک فیلسوف. نظر شما در این زمینه چیست؟

متکلم کسی است که به دانش کلام مسلط است و آرای کلامی را بیان می‌کند. فیلسوف نیز به  کسی گفته می‌شود که با فلسفه سر و کار دارد. وجه تمایز علوم مختلف از یکدیگر، به موضوعات آن علوم بستگی دارد. هر دستگاه معرفتی یک موضوع، سلسله مسائل، روش، هدف و پیش‌فرض‌هایی با مبادی تصوری و تصدیقی خاص خود را دارد. موضوع علم کلام درباره عقاید دینی، و موضوع فلسفه، موجود بماهو موجود و یا وجود بماهو وجود است. این دو علم مسائل خاص خودشان را دارند، اما بین آن‌ها وجوه مشترکی نیز یافت می‌شود که مربوط به الهیات بالمعنی الاخص است که هم در فلسفه درباره آن بحث می‌شود و هم در علم کلام.

اگر بخواهیم درباره شهید مطهری قضاوت کنیم که ایشان متکلم بودند و یا فیلسوف، باید به آثار ایشان رجوع کنیم و ببینیم که آثار وی در چه زمینه‌هایی بوده است. اگر آثار علمی و ابداعات ایشان در چارچوب موضوع و مسائل کلامی باشد، می‌توان گفت، شهید مطهری یک متکلم است، ولی اگر موضوع و مسائلی که مطرح کرده‌اند در قالب مسائل فلسفی باشد، باید بگوییم او یک فیلسوف است. البته اشکالی ندارد که یک متفکر، هم فیلسوف باشد و هم متفکر و همین‌طور در دیگر ساحت‌های مختلف دانش بشری تبحر داشته باشد. حتی فلاسفه غربی نیز در چند رشته تخصص داشتند، مثلا برتراندراسل به عنوان یک فیلسوف، هم یک منطق‌دان بود و هم درباره ریاضیات با آلفرد نورث وایتهد، کارهای خاصی انجام داده است. مرحوم مطهری هم آراء و آثار کلامی دارند و هم آراء و آثار فلسفی. اما برخی معتقدند چون ایشان به دین و دیانت تعلق خاطر داشته و آثار دین‌پژوهی دارند، پس او یک متکلم است. در قبال این دیدگاه، باید یک نکته را مورد توجه قرار داد و آن هم اینکه، ما گاهی درباره هدف و غایت یک دستگاه معرفتی صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که غایت کلام، دفاع از دین است، و غایت و هدف فلسفه، کشف حقیقت بماهوحقیقت است و نمی‌خواهد از یک نظریه‌ای دفاع کند. به همین دلیل نباید کاری به این داشته باشیم که کسی مثل آقای مطهری دین‌دار بوده یا نه، زیرا ما وقتی درباره آثار و آراء متفکری صحبت می‌کنیم، باید ببینیم که آثار و آرای او در کدام دستگاه معرفتی می‌گنجد. به بیان دیگر، گاهی هدف و زندگی شخص را می‌خواهیم دنبال کنیم که آن بحث‌اش جدا است. به همین دلیل این نوعی مغالطه‌ است که برخی ارائه می‌دهند که چون شهید مطهری انسان مدتینی بوده و از فلسفه برای خدمت به دین استفاده کرده، پس او یک متکلم است. این ادعا قابل قبول و قابل پذیرش نیست و من تعجب می‌کنم که چرا برخی‌ این دسته‌بندی منطقی را لحاظ نمی‌کنند.

ایکنا ـ شهید مطهری چه نوع رویکردی به فلسفه اسلامی داشتند، و اینکه آیا ایشان یک فیلسوف مستقل به معنای واقعی کلمه به شمار می‌روند، و یا فقط شارح فلسفی آراء فیلسوفانی همچون ابن‌سینا و ملاصدار بودند؟ 

در فلسفه اسلامی چند دستگاه معرفتی نظیر سینوی، مشایی، اشراقی و صدرایی وجود دارد. در هرکدام از این مکاتب فلسفی می‌توان به دو گروه اشاره کرد؛ گروه اول، شارحان آراء موسسان اصلی آن مکتب، و گروهی نیز شارح آراء دیگر فیلسوفان مربوط به آن مکتب فلسفی هستند. بعد از ملاصدرا و پایه‌گذاری حکمت متعالیه توسط وی، برخی از شخصیت‌های فکری فقط شارح آراء فلسفی بودند و برخی‌ها نیز مثل آقا علی مدرس، حکیم سبزواری و در فلسفه محض و بحث‌های مربوط به متافیزیک، مثل علامه طباطبایی با اینکه این‌ها در چارچوب مکتب صدرایی می‌‌اندیشیدند، اما خودشان نیز آرای جدید فلسفی دارند و لذا فیلسوف تلقی می‌شوند. در یک دستگاه فلسفی خاص، وقتی درباره موضوعی بحث می‌‌شود، موضوع مشخص است و مسائلی هم درباره وجود دارد، اما ممکن است همین دستگاه فلسفی، شخص متفکری مسائل جدیدتری ارائه کند و یا درباره بحث‌ها و موضوعاتی که دیگران نیز مطرح کرده‌اند، دیدگاه و یا نقد جدیدی درباره برخی استدلال‌های پیشین ارائه دهد، بنابراین چنین شخصی، فیلسوف است و دیگر شارح آراء فلسفی نیست. درباره مرحوم مطهری نیز باید گفت، با اینکه ایشان در ذیل فلسفه صدرایی می‌گنجند، اما ایشان در همین دستگاه فلسفی، آراء و ابتکاراتی دارند و علاوه براین سعی کرده‌اند به مسائلی بپردازند که کم‌تر به آن‌ها پرداخته شده است. به طور مثال، در فلسفه اسلامی، بحثی درباره ماده و صورت و یا هیولی و اولی وجود دارد که تاکنون در تاریخ فلسفه دو نظریه ارسطویی ـ سینوی و سهروردی در این رابطه مطرح شده که به نظریه سهروردی نقدهای زیادی وارد شده و این نظریه قابل قبول تلقی نشده است، اما نظریه ابن‌سینا که از نظریه ارسطو اخذ شده است، مورد قبول فیلسوفان گذشته و حتی معاصر قرار گرفته است. نخستین کسی که در دوره جدید یک تئوری تازه درباره ماده و صورت ارائه داد، مرحوم مطهری بود. به طوری که اگر در فلسفه سینوی و حتی طرفداران ملاصدرا، که برای ماده و صورت دو جوهر مستقل قائل هستند، اما مرحوم مطهری با این مسئله مخالفت می‌کنند و فقط به یک واقعیت قائل می‌شوند و معتقدند که این واقعیت را می‌توان به حیثی هیولی ثانوی و به حیثی آن را به صورت تلقی کرد، یعنی ما هیچ‌گاه دو واقعیت مستقل نداریم. این یک رای و نظر جدیدی بود که مرحوم مطهری آن را مطرح کردند. در واقع یکی از کارهای جالبی که ایشان انجام دادند، این است که حتی اگر این نظریه را هم مطرح نکرده بودند، ولی دو استدلالی که فیلسوفان گذشته در این زمینه مطرح کرده‌اند را در قامت یک فیلسوف تحلیلی، مورد تجزیه و تحلیل، و پایه‌های این دو استدلال را مورد بررسی قرار می‌دهند و بعد اشاره می‌کنند که کدام یک از این پایه‌ها، اشکال دارد و لذا استدلالی که فیلسوفان برای این برهان اقامه کرده‌اند، غیرقابل قبول است و به آنجا می‌رسد که خودشان رای جدیدی ارائه می‌کنند. 

ایشان بحث دقیقی درباره حرکت و زمان و همچنین بحثی نیز درباره نسبت امکان استعدادی با امکان ذاتی دارند و تحلیلی در باب این دو موضوع فلسفی ارائه می‌دهند. یکی دیگر از مسائل مهمی که مورد توجه مرحوم مطهری بود، بحث معرفت‌شناسی است. فیلسوفان گذشته کمتر به مسئله معرفت شناسی پرداخته‌اند یعنی بحث‌های معرفت‌شناسی در آثار آن‌ها به صورت مستقل وجود ندارد، بلکه به صورت پراکنده است. حتی کسی مثل ابن‌سینا با اینکه بحث‌های معرفت‌شناسی دقیقی دارد، ولی این مباحث به صورت مستقل مطرح نشده و ذیل مباحث منطقی ابن‌سینا قرار گرفته است. مرحوم مطهری درباره مباحث گذشتگان، مباحث جدیدتر و دقیق‌تری مطرح کرده‌اند که با توجه به این مباحث، باید ایشان را به عنوان یک فیلسوف و متفکر بزرگ در نظر بگیریم.

ایکنا ـ مرحوم مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی، چه انتقاداتی را به نگرش فلسفی علامه طباطبایی وارد می‌دانستند؟ 

کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم نقطه عطفی در تاریخ فلسفه اسلامی است. به نظر بنده حوزه و دانشگاه آن‌گونه که باید و شاید، به اهمیت این کتاب پی‌نبرده‌اند و به آن توجه نکرده‌اند. درباره برخی از مباحث این کتاب، غلط‌خوانی‌ها و برداشت‌های نادرستی نیز صورت گرفته است. به طور مثال برخی‌ تصور می‌کنند که این کتاب، نقد مارکسیسم است. کسانی که چنین دیدگاهی دارند، اگر مقدمه جلد دوم این کتاب را که در سال 1334 منتشر شده است، به خوبی بخوانند، در آنجا مرحوم مطهری اشاره کرده‌اند که تنها یک بُعد از بحث‌های این کتاب، مربوط به نقد مارکسیسم است، ولی در مجموع بنا داریم که مباحث فلسفی‌ای را که نه فیلسوفان گذشته خودمان به آن‌ها اشاره کرده‌اند و نه در فلسفه‌های غربی مطرح شده، بازگو کنیم و در واقع می‌خواهیم در ذیل این کتاب یک دوره فلسفه را به سبک جدید و با توجه به سنت شرق و فلاسفه غرب مطرح کنیم.

اصول فلسفه و روش رئالیسم، حلقه درسی بوده که پنجشنبه شب‌ها در قالب جلسه درس و بحث علامه طباطبایی برگزار می‌شده است. علامه طباطبایی مطالب این کتاب را می‌نوشته‌اند و بعد در آن جلسه، مطالب نوشته شده  خود را می‌خواندند و درباره آن بحث و گفت‌وگو می‌شد. این جلسات تا چند سال بعد یعنی تا سال 1333 که مرحوم مطهری در قم بودند، ادامه پیدا می‌کند و بعد دیگر موفق نمی‌شود به طور منظم در آن جلسات شرکت کنند. بعدا که شهید مطهری به تهران می‌آیند، بنا می‌شود که برای این کتاب حواشی بنویسند و این کتاب را منتشر کنند. جلد اول تا سوم این کتاب بین سال‌های 1330 تا 1334 منتشر شد. اما جلد چهام تا زمان شهادت شهید مطهری منتشر نمی‌شود، ولی جلد پنجم آن در سال 1350 منتشر می‌شود. علامه طباطبایی اصرار داشتند که آقای مطهری این کتاب را زودتر به سرانجام برسانند و اینقدر فاصله بین جلد اول، دوم، سوم و جلد چهارم و پنجم ایجاد نشود.

البته بعدا ما متوجه شدیم که مرحوم مطهری درباره مباحث جلد چهارم که مربوط به مباحث حرکت، زمان، قوه، فعل، ماده و صورت بوده است، نظریاتی داشته‌اند و آرای علامه طباطبایی و ملاصدرا درباره برخی از این مباحث را نمی‌پذیرفته‌اند و بنا داشته‌اند که در این زمینه به نتایجی برسند. ایشان حتی یک هفته علامه طباطبایی را به منزل خود دعوت می‌کنند و درباره این مباحث به بحث و گفت‌وگو می‌پردازند که نه استاد می‌تواند شاگرد خود را متقاعد کند و نه شاگرد می‌تواند بحث‌های استاد را بپذیرد. مرحوم مطهری بعد حواشی براین کتاب می‌نویسند که این کتاب بعد از شهادت ایشان منتشر شد.

مرحوم مطهری در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بنا دارد آرای علامه طباطبایی را شرح دهد و به دنبال نقد آرای علامه نیست. ایشان درباره مقاله ششم که موضوع آن درباره ادراکات اعتباری است، اختلاف‌نظرهایی با علامه طباطبایی دارند که این اختلاف‌نظرها را در ذیل آن مقاله مطرح نمی‌کنند و حتی ایشان اشاره می‌کند که اگر سه ماه فرصت داشتم، به آن قسمت‌هایی که حاشیه ننوشتم، برای آن‌ها هم حاشیه می‌نوشتم. خوشبختانه در یادداشت‌های بجا مانده از شهید مطهری، نقدهایی درباره مقاله ششم وجود دارد که در آنجا، نقدهای مرحوم مطهری به دیدگاه‌های علامه کاملا مشخص است. بنده نیز در مقاله‌ای که هنوز منتشر نشده، به بررسی و طرح این نقدها پرداخته‌ام.

حتی در بحث برهان صدیقین که در جلد پنجم روش رئالیسم مطرح شده، علامه طباطبایی رای و نظر خود را مطرح می‌کنند و مرحوم مطهری در حاشیه آن کتاب براساس نظر ملاصدرا به این موضوع پرداخته‌اند. به همین منظور برخی گفته‌اند مرحوم مطهری متوجه برهان علامه نشده‌اند، زیرا برهان علامه، همان برهان ملاصدرا است. البته من معتقدم که این طور نبوده است. در واقع مرحوم مطهری در جاهایی احساس می‌کردند که برهان علامه خلایی دارد، یعنی نمی‌خواسته به طور مستقیم بگوید که اگر بخواهیم از یک برهان دفاع کنیم، باید مثلا مسئله اصالت وجود و یا مسئله تشکیک را به عنوان مقدمه برهان بپذیریم، زیرا از منظر ایشان هر برهان پایه‌ها و استدلال‌هایی لازم دارد که علامه آن‌ها را حذف و تصور کرده‌اند که بدون آن‌ها نیز می‌شود برهان را اقامه کرد. در حالی که شهید مطهری عقیده داشتند بدون آن‌ها نمی‌شود از این برهان دفاع کرد، و در عین حال اشاره نمی‌کند که من این برهان را قبول ندارم، اما وقتی برهان را به شکل دیگری تقریر می‌کند، به نوعی نشان می‌دهد که در اینجا اختلاف‌نظرهایی با علامه طباطبایی دارند. 

ادامه دارد.... 

انتهای پیام
captcha