قرآن کریم دربرگیرنده محورها و موضوعات متعدد درباره توحید، هستیشناسی، خداشناسی، انسانشناسی، انبیاشناسی، آیات فقهی، اخلاقی و ... است. در این میان سهم آیات اخلاقی قرآن به مراتب نسبت به آیات فقهی برجستهتر و بیشتر است، اما به نظر میرسد بهرغم کثرت آیات اخلاقی، این آیات به حاشیه رفته و کمتر به آنها توجه میشود. ایکنا اصفهان، در همین رابطه گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین محمدصادق کاملان، عضو هیئت علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه مفید، داشته است که متن آن را در ادامه میخوانید:
ایکنا ـ آیات اخلاقی قرآن دربرگیرنده و بازگوکننده چه نوع زیست اخلاقی است و چه نوع قرائتی از اخلاق را ارائه میدهد؟
از مجموع 6232 آیه قرآن کریم، آیات فقهی که به آیاتالاحکام شهرت دارند و مربوط به واجبات و محرمات هستند، بین 500 آیه است. بیش از 6100 آیه دیگر قرآن ربطی به آیاتالاحکام ندارند. این آیات درباره معارف قرآن و بیشتر درباره اخلاق است.
در قرآن کریم دو نوع آیات اخلاقی وجود دارد؛ یک نوع آن به صورت توصیهای و یا دستوری کیفیت و اهمیت اخلاق را تبیین کرده است. مثلاً گفته شده است: «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى؛ عدالت کنید که آن به پرهیزکاری نزدیکتر است» و یا فرموده: «لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمونَ؛ نه ظلم بکنید و نه مورد ظلم قرار بگیرید». در این آیات، خداوند به صورت صریح ما را به رعایت امر اخلاقی دستور میدهد و توصیه میکند، اما به طور عمده مسائل اخلاقی در قرآن در ذیل قصص انبیا الهی گفته شده است. قصص قرآن یکی از بخشهای مهم این کتاب آسمانی است. این قصص مربوط به داستان زندگی انبیاست که در محدوده جغرافیایی خاورمیانه زندگی میکردهاند، مثلاً حدود 350 آیه قرآن کریم فقط درباره زندگی و رسالت حضرت عیسی(ع) است. در آیات دیگر قرآن به داستان زندگی حضرت ابراهیم(ع)، موسی(ع)، و یوسف(ع) پرداخته شده است. در سوره یوسف در 111 آیه به شرح زندگی حضرت یوسف(ع) پرداخته شده است که درباره آیاتالاحکام و یا واحبات و محرمات نیست. چند آیه آن مربوط به معارف قرآن در حوزه خداشناسی است و باقی آن مربوط به یک جریان اخلاقی است که ریشه در حسادت دارد. درباره حضرت ابراهیم(ع) به نوع مواجهه ایشان با قوم خود که کافر و مشرک بودند، میپردازد و در این آیات حضرت ابراهیم براساس استدلال و برهان با قوم خود مواجه میشود. حضرت ابراهیم(ع) در برابر تهدید آزر، پدر و یا عمویش که او را به قتل تهدید کرده بود، فرمود من برای شما از خداوند آمرزش و غفران طلب میکنم. حدود 350 آیه قرآن نیز درباره زندگی حضرت موسی(ع) است که مثلاً یک جا خداوند به موسی(ع) دستور میدهد که همراه با برادرت هارون، به نزد فرعون برو و با زبان ملایم، او را به یکتاپرستی دعوت کن. خداوند در اینجا به موسی(ع) میفرماید: «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى؛ و با او سخنى نرم گوييد، شايد كه پند پذيرد يا بترسد». پیامبران الهی همه در قبال قوم مشرک و ملحد خود، با زبان اخلاق، محبت و مهربانی مواجه شدهاند. خداوند درباره حضرت محمد(ص) فرمودهاند: «وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ؛ و یقیناً تو بر بلندای سجایای اخلاقی عظیمی قرار داری» و یا فرمودهاند: «فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ؛ ای پیامبر! پس به مهر و رحمتی از سوی خدا با آنان نرم خوی شدی، و اگر درشت خوی و سخت دل بودی از پیرامونت پراکنده میشدند». در واقع با بررسی مجموعه قصص انبیا، میبینیم که تأکید و هسته بنیادین این قصهها براساس اخلاق و یا بیان یک مسئله اخلاقی است. حجم آیات قرآن درباره اخلاق بسیار وسیع است. قرآن درباره فلسفه اخلاق، اخلاق کلاسیک و اخلاق ارسطویی حرف نمیزند، بلکه اخلاق هنجاری و یا هنجارهای اخلاقی را بیان میکند و در نمونه عمل هم، زندگی انبیا را به مردم معرفی میکند. قرآن در پی نهادینه کردن اخلاق هنجاری و زندگی اخلاقی و انسانی که همان زندگی الهی معنا میشود، است؛لذا میفرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ».
ایکنا ـ اگر بخواهیم به صورت جزئیتر و مصداقی به آیات اخلاقی قرآن توجه کنیم، فکر میکنید این آیات بیشتر بر چه نوع مصداقهای تأکید دارد؟
آیات اخلاقی قرآن بیشتر بر صفای باطن، تهذیب نفس و اینکه انسان رذایل اخلاقی را از خود دور کند و فضائل اخلاقی را به دست آورد، تأکید دارد. بیشتر بر این مسائل تأکید دارد تا مناسک، مناسک مرحله بعدی است. قرآن اول به مسئله باطن توجه دارد و میفرماید: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لَا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَلَا فَسَادًا ۚ وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ؛ آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در زمين خواستار برترى و فساد نيستند، و فرجام [خوش] از آنِ پرهيزگاران است». یعنی کسانیکه در جانشان بزرگی و بزرگمنشی نهادینه شده و هیچ تکبر و غروری نسبت به دیگران ندارند، زیرا غرور و تکبر ریشه فساد اخلاقی در مسائل مختلف است. همین کبر و غرور بود که باعث شد فرعون بگوید «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى».
بعد از کبر و غرور، حق را ندیدن و فقط به ظواهر اشیا و دنیا نگاه کردن، نهی شده است. در قرآن تأکید شده به ظاهر حیات دنیا توجه نکنید، بلکه به فکر حیات ابدی باشید. اینها همه تأکید بر امر باطن دارد. قرآن میخواهد نگاه انسان را نسبت به خود، دنیا، دیگران و مسیر آخرت معطوف کند. بنابراین بیشترین تأکید بر باطن و تقلیل ذهن و تفکر انسان در پیرامون گذار وی از زندگی دنیوی به سرای آخرت است و اینکه در آنجا جز پاکی، صداقت، راستی و طهارت باطن پذیرفتنی نیست.
ایکنا ـ آیا در جامعه ما بیشتر به آیات فقهی و یا آیاتالاحکام توجه میشود تا آیات اخلاقی قرآن؟
این اشکال به حوزه علمیه و برخی از روحانیت وارد است که تمام توجه خود را معطوف به مناسک و مسائل فقهی میکنند. بیشترین عمر یک طلبه و روحانی در حوزههای علمیه به خواندن فقه و مسائل مربوط به آن و یا همان اصول فقه میگذرد و به معارف دینی و اخلاق کمتر توجه میشود. این یک مشکل جدی است که نه فقط در شیعه، بلکه در اهل سنت هم وجود دارد. به نظر میرسد جوامع اسلامی آن رشد اخلاقی که باید داشته باشند و آن هنجارهای اخلاقی که باید مورد توجه قرار گیرد، خیلی به چشم نمیخورد. عمل به آیاتالاحکام و یا همان باید و نبایدها خیلی راحتتر است تا تصفیه باطن. انسان اگر بخواهد خود را به گونهای تربیت کند که دروغ نگوید و نگاه خیانتآمیز به اموال، زندگی، ناموس و پیشرفت دیگران نداشته باشد، باید از راه باطن به این مرحله برسد. ساختن باطن نیاز به کار و تلاش جدی دارد و از آنجا که مشکل و توانفرسا است، برخی حوصله این مسائل را ندارند و بیشتر توجهشان معطوف به ظواهر است و به دنبال این هستند که با کدام صیغه بیع، میتوانند چیزی را حلال کند. حیلههایی که در باب ربا وجود دارد از همین منظر است. مثلاً میگویند یک اسکناس 100 تومانی را به شما 200 تومان میفروشم، اما پول آن را چندماه دیگر بدهید، در صورتی که اسکناس قابل خرید و فروش نیست، اگر توجه کنید اسکناس به عنوان رابط کالا عمل میکند و خود کارهای نیست؛ بنابراین اگر وضعیت اقتصادی مثل امروز با مشکل مواجه شود، یک سکه طلا که روزی هزار تومان بود، چندصد برابر شده است. این بیارزش شدن پول را نشان میدهد، ولی اسکناس هیچ کاره است، بلکه مسائل پشت پرده و پشتوانههای اسکناس است که به آن ارزش میدهد و یا ارزش آن را میگیرد. اکنون خیلی از مردم دنبال این چیزها هستند، چون میخواهند راحت زندگی کنند، اما وقتی به آنها بگویی به امر تهذیب نفس و باطن بپرداز و به هیچوجه دروغ نگو، قطعاً با مشکلاتی مواجه میشوند، بنابراین یکی از مسائلی که مردم را به ظواهر مناسک سوق میدهد و آنها را از باطن و تهذیب باطن دور میسازد، به این خاطر است که تهذیب باطن کار مشکل و طاقتفرسایی است.
ایکنا ـ آیا کثرت آیات اخلاقی قرآن در مقایسه با آیاتالااحکام، نشاندهنده تقدم اخلاق بر فقه و فربه بودن اخلاق نیست؟
قطعاً همینطور است. تا انسان باطنش پاک نشود، نمازش هم قبول نیست. خداوند درباره نماز فرموده است: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ؛ ای اهل ایمان، چون خواهید برای نماز برخیزید صورت و دستها را تا مرفق (آرنج) بشویید و سر و پاها را تا برآمدگی پا مسح کنید، و اگر جُنُب هستید پاکیزه شوید (غسل کنید)». یعنی انسان میتواند با عمل به آداب وضو و نماز، نماز بخواند، ولی اگر باطن انسان پاک نباشد، این نماز یک نوع نماز فقهی است و از نظر فقهی ایرادی ندارد، اما شخص به حقیقت نماز توجهی ندارد و هیچ نوع تغییری نیز در وجود و باطن او رقم نمیخورد، نمازهای روزمره بیشتر مردم به همین شکل است.
بنابراین مادامی که اخلاق نباشد، باطن پاک نشود و نور الهی در جان انسان نتابد و تجلی پیدا نکند، از نماز، روزه، مناسک حج و لبیک گفتنها و زکات فطره و خمس، نمیتوانیم چیزی بفهمیم. هستند کسانی که خمس میپردازند، اما از باطن و طهارت نفس برخوردار نیستند. از یک طرف خمس میدهند، در جای دیگری ربا میگیرند و یا ربا میدهند و یا در ادارهای برای اینکه کارشان پیش رود، رشوه میپردازند.
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام