به گزارش خبرنگار ایکنا، هادی وکیلی، عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد، امشب جمعه، 17 بهمنماه در نشستی با موضوع «عرفان فاطمی(س) تا عرفان صوفیانه» طی سخنانی اظهار کرد: وقتی از عرفان در جامعه مسلمانان میگوییم، قطعاً مضامینی در ذهن ما میآید که در درون بستر و فضای اندیشه و آداب و سنن دینی مورد توجه قرار میگیرد. به یک سبک و علمی توجه نشان میدهیم که خاستگاه تمدن اسلامی در آن تبلور پیدا کرده است. اصطلاح عرفان در ادبیات دینی ما و متون مذهبی، قرآن، روایات و احادیث به اشکال مختلف وجود دارد و توصیه به معرفت در این زمینه شده است و این نشان میدهد در متون نخستین خود با مسئله عرفان مواجه هستیم.
وکیلی افزود: البته وقتی از عرفان صحبت میکنیم گاهی معنای لغوی مد نظر ما بوده و میخواهیم ببینیم در متون دینی استفاده شده یا خیر و گاهی معنای اصطلاحی آن مد نظر است. عرفان به عنوان یک اصطلاح بسیار پربسامد در فرهنگ مسلمانان با عنوان عرفان نظری و عملی وجود داشته و به گونهای از فنون سلوک از آن یاد شده است. عرفان، نوعی علم یا نوعی روش است.
وی ادامه داد: در معنای دوم یعنی معنای عرفان مصطلح، با جریانی در جهان اسلام مواجه میشویم که از قرون چهارم و پنجم به اوج خود رسید و عنوان تصوف پیدا کرد و بعداً استمرار تاریخی دارد و پس از حملات مغول طرفداران زیادی پیدا میکند و تا زمان حاضر نیز تصوف یا زیرعنوان عرفان همچنان در بستر اجتماعی و فرهنگی جهان اسلام و ایران وجود داشته و دارد. وقتی از عرفان در اسلام سخن میگوییم، اولین سؤال برای ما این است که آیا مراد عرفان نظری یا عملی است؟ آیا اسلام تولیدات و تراث عرفانی به این معنا دارد یا خیر؟
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد یادآور شد: سخن اصلی بنده این است که ما در اسلام و تمدن اسلامی دو جریان و گفتمان داریم که یکی از آنها کاملاً مولود از خود ادبیات مصرح دینی و مخصوصاً شیعی و دیگری جریانی است که در بین مسلمانان با عنوان تصوف ایجاد شده است. این دو جریان در برخی از قسمتها همگرایی و در برخی از موارد واگرایی داشته و نمیتوانند همدیگر را به یک نتیجه برسانند و مخاطب متوجه میشود که قلمرو اینها یکی نیست و باید از دو گونه عرفان سخن گفت.
وکیلی تأکید کرد: عرفان درون دینی که از سوی رهبران الهی دین تبیین شده است با عرفان مصطلحی که در منطق عارفان و صوفیان میبینیم تفاوت دارد و ازجمله قلمروهای این تفاوت و تعارض، مسئله جایگاه عرفانی حضرت فاطمه(س) است. در اینجا میخواهیم بررسی کنیم که حضرت زهرا(س) از منظر عارفان شیعی و همچنین عارفان صوفی چه جایگاهی دارند؟ در زمینه نسبتی که بین اسلام و عرفان وجود دارد، گاهی سؤال این است که آیا اسلام با تصوف یکی است و تصوف مولود اسلام است یا خیر؟ پاسخ به این سؤال چندان سخت نیست. کافی است به خاطر بیاوریم که تصوف از حدود قرن دوم و سوم پا به میدان میگذارد و در قرن یکم اصلا در میان مسلمانان وجود ندارد، بنابر این این یک جریان اجتماعی است که در بدنه مسلمانان رشد میکند و اگر قرار بود از درون دین اسلام بیرون بیاید باید در سده اول و در زمان پیامبر اسلام(ص) خود را نشان میدهد.
وی یادآور شد: باید توجه داشت بر اساس مطالعات، تصوفی که در قرون بعد ایجاد میشود و پیروان و انواع طریق پیدا میکند، قطعاً تحت تأثیر آرا و اندیشمندان اسلامی بوده است، چراکه خود صوفیان مسلمان بوده و تحت تأثیر معارف و آداب اسلامی بودهاند، اما در عین حال تصوف تحت تأثیر بسیاری از جریانات دیگر در اسلام و حتی تصوف پیش از اسلام در مسیحیت، تصوف هندی و تصوف ایرانی بوده است. تصوف قرون چهارم و پنجم، ملغمهای از آرای مختلف از جمله آرای اسلامی است، اما منحصراً ریشه در اسلام ندارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد تأکید کرد: مسئله این است که وقتی عرفان و تصوف را تعریف میکنیم، اگر عرفان عبارت است از آداب و محتوایی در مسیر معرفت شهودی و لوازمی برای آن نیاز است، آیا اسلام آداب، سنن، اذکار، اوراد و مراتب سلوک دارد یا ندارد؟ باید دقت کرد که از منظر مطالعه علمی و برون دینی، وقتی چنین سؤالی مطرح میکنیم، برای یافتن یک سؤال دقیق و جزیی باید به یک سؤال دیگر پاسخ دهیم. باید ببینیم کدام اسلام مورد سؤال است، چراکه با اسلام تسنن، تشیع و فرق دیگر همانند خوارج مواجه هستیم. بنابر این باید سؤال ما اینگونه باشد که آیا در اسلام تسنن یا تشیع، عرفان به عنوان یک معرفت ناب الهی وجود دارد؟ آیا این اسلام طرقی برای رسیدن به مراتب سلوک دارد یا خیر؟
وی ادامه داد: وقتی از اسلام شیعی یا اهل بیتی سخن میگوییم در اینجا اگر بخواهیم بپرسیم شیعه چه نسبتی با عرفان دارد؟ پاسخ بسیار صریح و روشن است. واقعیت این است که اسلام شیعی آکنده از معارف عرفانی است و هرکسی با شیعه آشنا باشد حتی پژوهشگران غربی همانند هانری کربن تأکید دارد که اولاً در درون آموزههای شیعی حجم بالایی از معارف عرفانی وجود دارد؛ همان چیزی که عارفان در مفاهیم مصطلح عرفانی دنبال آن هستند. شیعه وقتی دعای عرفه، صحیفه سجادیه، مناجات شعبانیه یا دعای ابوحمزه ثمالی دارد بدین معنی است که مکتبی سرشار از متون، آموزهها و ادبیات عرفانی است، لذا تاکنون کسی تردید نکرده که شیعه در این مضمون دست پُری دارد.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد ادامه داد: نکته دوم این است که رهبران شیعه که مهمترین آنها چهارده معصوم هستند از منظر نگاه عرفانی علاوه بر اینکه رسول یا حجت خدا هستند، انسان کامل و کسی هستند که بیشترین شناخت و معرفت نظری و عملی نسبت به خدا دارند و میتوانند الگوی رشد، طریق و رسیدن به خداوند و وصل به حالات خدا در معنای درست آن باشند که در درون این مکتب تعریف شده است و این مکتب در این زمینه نظیری ندارد.
وی افزود: درباره اسلام تسنن هم باید گفت که در این زمینه یا باید سراغ متون نخستین این مکتب یا سراغ رهبران آنها برویم. در تسنن، چه وقتی سراغ متون مهم و معتبر میرویم اثر قابل توجهی از آموزههای عرفانی و متون عارفانه نمیبینیم و چه وقتی سراغ رهبران آنها میرویم. در صحیح بخاری، صحیح مسلم و صحاح سته، چیزی به نام مسائل عرفانی یا شبیه دعای عرفه و مناجات شعبانیه وجود ندارد. رهبران مذهبی همانند ابوحنیفه، مالک ابن انس، ابن حنبل یا ابوالحسن اشعری یا حتی رهبران سیاسی مانند خلفا جایگاه ممتاز و الهی ندارند؛ جایگاهی همانند آنچه برای جایگاه حضرت علی(ع) یاد میکنند.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد اظهار کرد: حتی از خلفا و دیگر رهبران سیاسی، میراث فرهنگی معنوی و عرفانی شبیه آنچه در صحیفه سجادیه داریم وجود ندارد. این در حالی است که در قرآن، اصول کلی داستان همانند جهاد مؤمنان در راه خدا، وجود دارد. لذا اگر قرار است مؤمن شدیدترین رابطه معرفتی با خدا را داشته باشد باید با رعایت جزئیات آن انجام دهد، چراکه در قرآن کلیات گفته شده و جزییات باید از سوی رهبران دینی بیان شود. واقعیت این است اهل سنت از قرون دوم وقتی متوجه این خلاً شدند که رهبر سیاسی آنها عبدالملک بن مروان یا مهدی عباسی یا رهبر دینی آنها مالک ابن انس و احمد ابن حنبل است که معارف عرفانی ندارند بنابراین به دنبال تولید نوعی از عرفان میرود و در نتیجه جریان تصوف ایجاد میشود که وقتی شاخصههای آن را نگاه میکنیم به این نتیجه میرسیم که این جریان در درون اهل سنت ایجاد شده و رهبران اولیه آن نیز کلاً سنی مذهب همانند حسن بصری، ابوسعید ابوالخیر یا ابوالحسن خرقانی هستند.
وکیلی اظهار کرد: با این اوصاف دو نوع عرفان داریم. در شیعه بخش زیادی از عرفان از خود شریعت و اهل بیت(ع) و جریانی ناب از خود رسول خدا(ص) ایجاد شده که وابسته به وحی است و عرفان دوم از سوی مسلمانانِ عمدتاً غیرشیعه تولید و رایج شده است. در تاریخ تصوف، عرفان نخستین عمدتاً حالت خوف و خشیتی داشته و عرفان قرون ششم و هفتم به بعد به سمت عشق، محبت، رجاء و رحمت گرایش دارد و رویکردهای عرفانی که از جنس خوف و خشیت باشد، مذمت میکند.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد یادآور شد: مبتنی بر این دستهبندیها بحثی پیش آمده که جایگاه رهبران دین در این تقسیمبندیها کجاست؟ آیا پیامبر و حضرت علی(ع) و دیگر ائمه را باید زاهد، عارف یا عابد بنامیم؟ در متون صوفیانه که خیلی هم ادعاهای عرفانی را مطرح میکنند. وقتی از حضرت زهرا(س) سخن گفته میشود اولاً حجم توجه به ایشان بسیار اندک است و ثانیاً وقتی توجه میکنند ایشان در مدارج و مراتب اولیه سلوک باقی مانده است و نتوانسته رشدی کند و جلوتر بیاید. برای نشان دادن یک نمونه واضح از این نوع باور به عبارتی از شمس تبریزی که از صوفیان بزرگ است، اشاره میکنم که میگوید: «مردم را سخن نجات خوش نمیآید، سخن دوزخیان خوش میآید، سخنی که در آن نجات باشد، آن راستی است، لاجرم ما نیز دوزخ را چنان بِتَفسانیم یعنی داغ کنیم که بمیرد از بیم. فاطمه(ع) عارفه نبود، بلکه زاهده بود. پیوسته از پیغمبر حکایت دوزخ پرسید.»
وی بیان کرد: تقریباً همین نگاه در سایر آثار صوفیانه وجود دارد. البته ایشان در این متون بسیار مورد احترام قرار میگیرد، اما مقام عرفانی حضرت زهرا(س) در ابتدای راه است و صرفاً به مقام زاهده بودن رسیده و به عارفه بودن نرسیده است و عرفان ایشان از نوع خوف بوده است، چراکه از دوزخ ترسیده و در نتیجه به مرحله محبت و رضای خدا و گفتوگوی عارفانه و عاشقانه با خداوند نرسیده است.
وکیلی ادامه داد: اما اگر سخن شمس تبریزی را بررسی کنیم که چقدر با واقعیت تناسب دارد و بخواهیم بدانیم حضرت زهرا(س) زاهد، عابد و عارف بودهاند یا خیر؟ در پاسخ اجمالی باید گفت که هم باور شیعی ما و هم باور تاریخی ماست که ایشان اولاً زاهد بودهاند به این معنا که هیچ وابستگی و تعلق خاطری به مادیات نداشتهاند و شواهد فراوانی هم برای آن نقل شده است. ثانیاً عابد بودن حضرت زهرا(س) نیز محل تردید منابع قرار نگرفته و ایشان مظهر عبادت خالص الهی بودهاند و حجم زیادی از روایات داریم که از عبادتهایی در سیره حضرت زهرا(س) سخن گفته شده که برای ما سنگین است.
عضو هیئت علمی دانشگاه فردوسی مشهد یادآور شد: درباره اینکه آیا ایشان عارف بودهاند یا خیر؟ نیز باید گفت در معنای رایج هم حضرت فاطمه(س) عارف بودهاند و در عرفان نظری، یک دنیا معارف ناب توحیدی و الهی برای ما باقی گذاشتهاند. کافی است کسی سراغ خطبه مشهور حضرت زهرا(س) که به خطبه فدکیه مشهور است، برود و ببیند که در این متون و روایاتی که از حضرت باقی مانده است، چه ارتفاع بلندی از لطیفترین مفاهیم الهی را داریم. همچنین عرفان عملی در سیره ایشان موج میزند.
انتهای پیام