ناجی فلسفه؛ حافظ اندیشه
کد خبر: 3955683
تاریخ انتشار : ۰۵ اسفند ۱۳۹۹ - ۰۹:۲۴
یادداشت /

ناجی فلسفه؛ حافظ اندیشه

خواجه نصیرالدین طوسی هرچند به‌عنوان احیاگر فلسفه ابن‌سینا شهرت دارد، ولی احیاگری او را صرفاً نباید محدود به فلسفه خاصی دانست، بلکه اگر فلسفه را در معنای ابتدایی آن تعقل، اندیشیدن و اندیشه‌ورزی بدانیم، خواجه نصیر را باید به‌عنوان فیلسوف حافظ اندیشه مورد تکریم قرار دهیم.

ناجی فلسفه؛ حافظ اندیشه

خواجه نصیرالدین طوسی (۵۹۷ - ۶۷۲ق) جزو شخصیت‌های جامع‌الاطراف، چندوجهی و جریان‌ساز تاریخ ایران و جهان اسلام محسوب می‌شود، چراکه در عین فیلسوف و متکلم بودن، در علم نجوم، طبابت، معماری، هیئت، ریاضیات و حتی شعر، موسیقی و عرصه سیاست‌ورزی نیز سرآمد بوده و در این عرصه‌ها، منشأ خدمات و دستاوردهای علمی و فکری متعدد و در عین حال اثرگذاری بود که نمونه اعلا و برجسته آن، ایجاد رصدخانه و کتابخانه مراغه است.

در عرصه سیاست‌ورزی، رام کردن اشغال‌گری سرکش همچون هلاکوخان مغول، سقوط بغداد و برافتادن حکومت 500 ساله عباسیان به دست هلاکوخان را ناشی از تدبیر، راهنمایی‌ و همراهی‌های خواجه نصیر دانسته‌اند، ولی با این اوصاف، خدمات و اقدامات خواجه نصیر فقط در هیئت، ریاضیات، ‌نجوم و رصدخانه مراغه و حتی تدبیرهای او در فروپاشی خلافت عباسی محدود نمی‌شود، بلکه وی در عرصه اندیشه، ناجی و احیاگر فلسفه ابن‌سینا، آن هم پس از هجمه‌های سهمگین غزالی بر پیکره فلسفه است.

ابن‌سینا از جمله فیلسوفانی است که در تاریخ فلسفه، آماج بیشترین انتقادها و هجمه‌های ناشی از هیمنه تفکر اشاعره قرار گرفته، تا جایی که امام محمد غزالی، نماینده برجسته این مکتب و استاد نظامیه بغداد او را به اتهام کفرگویی، تکفیر کرد. غزالی، در 20 مسئله به فارابی و ابن‌سینا و فلسفه ارسطو اشکالات اساسی وارد کرد و در باب سه مسئله قِدم عالم، انکار معاد جسمانی و علم خدا به جزئیات، فیلسوفان و از جمله ابن‌سینا را تکفیر کرد. البته نباید این‌طور برداشت شود که هجمه غزالی به فلسفه فقیهانه و از روی فلسفه‌ستیزی بوده است، بلکه غزالی با فلسفه آشنایی کامل داشته و قبل از اینکه کتاب «تهافت‌الفلاسفه» را در رد فلسفه و تکفیر فلاسفه به رشته تحریر درآورد، کتاب «مقاصدالفلاسفه» را نوشته است. از طرفی غزالی صرفاً با فلسفه مشاء و ارسطو مخالف بوده، ولی مخالفت و عنادی با ماهیت اندیشه‌ورزی فلسفی نداشته است، برهمین اساس باید غزالی و حتی مولانا و ابن‌عربی را از فیلسوفان مؤثر و برجسته تاریخ تمدن اسلامی دانست، هرچند که وجه عرفان و تصوف در این شخصیت‌ها در مقایسه با بُعد فلسفه‌ورزی آن‌ها بیشتر جلوه می‌کند.

هجمه غزالی به فلسفه چنان تند و تیز و سهمگین بوده که برخی معتقدند او با نگارش کتاب «تهافت‌الفلاسفه» کمر فلسفه را شکست، ولی خواجه نصیرالدین طوسی از جمله فیلسوفانی است که در قرن هفتم و با نوشتن کتاب «مصارع المصارع» به دفاع از ساحت فلسفه در برابر هجمه‌های تند و تیز فخررازی، عبدالکریم شهرستانی و از همه مهم‌تر، امام محمد غزالی پرداخت و به احیای فلسفه ابن‌سینا مبادرت ورزید و شرحی جانبدارانه بر «الاشارات و التنبیهات» ابن‌سینا نوشت. البته علاوه بر خواجه نصیر، ابن‌رشد اندلسی نیز در مقام دفاع از فلسفه و در پاسخ به «تهافت‌الفلاسفه» غزالی، کتاب «تهافت التهافت» را به رشته تحریر درآورد، ولی به‌دلیل اینکه هدف ابن‌رشد معطوف به تبیین و قرائت خاصی از فلسفه ارسطو بود و به ابن‌سینا اشکالات متعددی وارد کرد، نقش او را در احیای فلسفه ابن‌سینا در ایران برجسته نمی‌دانند.

روند فلسفه‌ستیزی و شدت و حدت آن بعد از خواجه‌نصیر تا حد قابل توجهی کُند شد، هرچند در دوران‌های بعد یعنی در قرن یازدهم قمری، مخالفت با فلسفه از سوی جریان اخباری‌گری شکل تازه‌ای به خود گرفت، ولی به هر صورت فلسفه‌ستیزی اخباریون که حجیتی برای اندیشه و عقل قائل نبودند با شدت و حدت مخالفت امثال غزالی، قابل قیاس نیست و از طرفی جریان اخباری‌گری بعد از آن در برابر جریان اصولیون که هوادار عقل و اجتهاد عقلی بودند، شکست خوردند، هرچند که امروز نیز رگه‌هایی از این جریان در گوشه و کنار به چشم می‌خورد. خواجه نصیر هرچند به‌عنوان احیاگر فلسفه ابن‌سینا شهرت دارد، ولی احیاگری او را صرفاً نباید محدود به فلسفه خاصی دانست، بلکه اگر فلسفه را در معنای ابتدایی آن تعقل، اندیشیدن و اندیشه‌ورزی بدانیم، خواجه نصیر را باید به‌عنوان فیلسوف حافظ اندیشه مورد تکریم قرار دهیم.

علاوه بر این، خواجه نصیر نماینده برجسته کلام شیعی و اولین متکلم شیعی است که با کلام اشعریت مقابله و کلام شیعی را جایگزین کلام اشعری کرد و به‌ شکل مدونی در کتاب «تجرید العقاید» به تبیین کلام شیعه پرداخت. او به علم کلام که موضوع آن در باب اثبات عقاید دینی است، رنگ و بوی فلسفی بخشید و به‌گونه‌ای علم کلام را فلسفی کرد و کلام را از سبک و سیاق جدلی که مبتنی بر مشهورات و مسلمات است، به حکمت برهانی و عقلانی سوق داد. ‌البته برخی به این اقدام خواجه نصیر اشکال وارد کرده‌ و در مقام نقد او برآمده‌اند، چراکه معتقدند تلفیق کلام و فلسفه به سود هیچ یک از آن‌ها نبود و از طرفی با این اقدام، کلام استقلال خود را در قبال فلسفه از دست داد، ولی مدافعان خواجه نصیر معتقدند که او با انگیزه مقابله با تفکر منحط قشری‌گرایان و کلام اشعری و همچنین تقویت علم کلام شیعی و دفاع عقلانی از ساحت دین، کلام را فلسفی کرد. 

یادداشت از بهنام افشار

انتهای پیام
captcha