نسبت‌سنجی روایات غنا با آیات قرآن از نظرگاه تفسیر، تطبیق و تأویل
کد خبر: 3961037
تاریخ انتشار : ۰۴ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۰
حجت‌الاسلام سروش محلاتی بیان کرد:

نسبت‌سنجی روایات غنا با آیات قرآن از نظرگاه تفسیر، تطبیق و تأویل

سروش محلاتی ضمن اشاره به عدم استظهار حرمت غنا از آیات قرآن تصریح کرد: برای استناد به آیات باید ببینیم روایاتی که ذیل آیات وارده شده بیانگر تفسیر است یا تطبیق و یا تأویل آیات است.

به گزارش ایکنا، چهارمین جلسه درس‌‎گفتار نوروزی «غنا و موسیقی» با سخنرانی حجت‌الاسلام سروش محلاتی صبح دیروز، 3 فروردین‌ماه در فضای مجازی برگزار شد. متن بخش اول این جلسه از نظر می‌گذرد؛

بحث جلسه گذشته درباره موضوع غنا از نظر قرآن بود. آیا در قرآن کریم مسئله غنا مطرح شده است یا نه. اگر مقصود این است که در قرآن به صراحت این موضوع آمده است پاسخ منفی است. درباره خمر مستقیماً و صریحاً آیه قرآن وجود دارد. درباره قمار به صراحت این موضوع در قرآن کریم مطرح شده است اما به خصوص در موضوع غنا آیه‌ای نداریم؛ ولی باید ببینیم از عناوین دیگری که در قرآن آمده است، عناوین دیگری که قابل انطباق بر غنا باشد می‌توان استفاده کرد و حکم غنا را به دست آورد یا نه؟

پاسخی که عرض کردیم این است اگر بخواهیم این انطباق را از راه دلالت خود آیات شریفه قرآن استفاده کنیم چنین استفاده‌ای برای ما امکان‌پذیر نیست. وجه عدم استظهار را جلسه گذشته عرض کردیم. اگر بخواهیم استناد به نظرات و اقوال دیگران داشته باشیم که دیگران این آیات را تفسیر به غنا کردند، در این صورت باید دید آن کسی که این تفسیر را ارائه کرده است نظر تفسیری‌اش برای ما حجت است یا حجت نیست. از جمله کسانی که اینگونه تفسیر را ارائه کردند یکی ابن عباس است و دیگری ابن مسعود؛ یعنی این موضوع در عصر صحابه و تابعین مطرح بوده است که برخی از آیات قرآنی قابل انطباق بر غناست ولی اینگونه از اقوال، در میان مفسرین دیگر و در حق بقیه حجت نیست. اگر دلالت خود آیه را بفهمیم برای ما معتبر است و اگر دلالت آیه مشخص نباشد نمی‌توان به صرف نظر ابن عباس آیه را اینگونه تفسیر کنیم.

اگر روایتی که در ذیل آیه شریفه است بیانی از ائمه(ع) باشد و آن بیان هم از طریق معتبر به دست ما برسد، قهرا باید آن روایت معتبر را در فهم آیه دخیل دانست. بد نیست آیات پنجگانه را که مربوط به این بحث است، مرور کنیم:

آیه ۳۰ سوره حج: «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ؛ پس از پليدى بتها دورى كنيد و از گفتار باطل اجتناب ورزيد».

آیه ۳ سوره مؤمنون: «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ؛ و آنان كه از بيهوده رويگردانند».

آیه ۷۲ سوره فرقان: «وَالَّذِينَ لَا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا؛ و كسانى‌اند كه گواهى دروغ نمى‏‌دهند و چون بر لغو بگذرند با بزرگوارى مى‏‌گذرند».

آیه ۶ سوره لقمان: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ؛ و برخى از مردم كسانى‏‌اند كه سخن بيهوده را خريدارند تا [مردم را] بى[هيچ] دانشى از راه خدا گمراه كنند و [راه خدا] را به ريشخند گيرند براى آنان عذابى خواركننده خواهد بود».

مجموعاً حدود بیست روایت ذیل این آیات وجود دارد البته اشاره کردم همه آنها معتبر نیست ولی به اندازه کافی روایت معتبر داریم. آنچه فعلا باید محل بحث قرار داد این است که چه نسبتی بین این روایات با آیات وجود دارد. به طور کلی روایاتی که در ذیل آیات از ائمه(ع) در اختیار ما قرار میگیرد سه دسته است. این نکته را به خاطر داشته باشید چون در مباحث مختلف کاربرد دارد و در فهم روایات نکته کلیدی است. دسته اول روایاتی است که جنبه تفسیری نسبت به آیات دارند؛ یعنی بیان می‌کنند مقصود از آیه چیست. دسته دوم روایاتی است که یک مصداق را برای آیه بیان می‌کنند که از آن به تطبیق تعبیر می‌کنیم. دسته سوم روایاتی است که باطن آیه را بیان می‌کند و در واقع این روایات جنبه تأویلی دارد. اینها کاملاً با هم متفاوت است. مثلاً در همان آغاز قرآن می‌خوانیم: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ». یک موقع یک روایت می‌آید توضیح می‌دهد غیب چیست. این بحث، تفسیری است. یک بحث دیگر بحث مصداقی است. چه مصادیقی از غیب وجود دارد. برخی روایات مصادیق غیب را بیان می‌کنند مثلاً قیام حضرت ولی عصر(عج) یک مصداق از غیب است. گاهی اوقات هم روایت جنبه تأویلی پیدا می‌کند. باطن یک آیه را مطرح می‌کند.

حالا این روایاتی که در ذیل آیات مربوط به غنا مطرح شده است مثلاً فرمودند «لهو الحدیث» غناست تفسیر است یا تطبیق، یا تأویل. البته نتیجه کاملاً متفاوت است. احتمال اول که اینها تفسیر باشد، مرحوم نراقی مطرح فرموده است. البته این احتمال صحیح نیست چون مفهوم لهو و لغو غیر از معنا و مفهوم غناست. لذا نراقی با یک مشکل مواجه شده است. آن مشکل این است که این روایات متعدد و مختلف است و اگر تفسیر باشد تفاسیر مختلف متعارض می‌شوند. مثلا یک روایت قول زور را کذب می‌داند، روایت دیگر قول زور را غنا می‌داند. این دو تفسیر مختلف است که با هم تعارض دارند. این اشکالی است که مرحوم نراقی مطرح کرده است و گفته این روایات به دلیل تعارض قابل استناد نیستند.

احتمال دوم این است که غنا یک مصداق از قول زور باشد. زور به معنای عدول از حق است. اینطو بگوییم برای انحراف در گفتار مصادیق بسیاری وجود دارد و غنا یکی از مصادیق آن است. غالب فقهای ما همین نظر دوم را دارند. به عنوان نمونه آیت‌الله خویی می‌فرمایند: «أن الاحاديث المذكورة في تفسير القرآن كلها مسوقة لتنقيح الصغرى وبيان المصداق»؛ یعنی همه روایاتی که ذیل این آیات وارد شده است بیان صغری برای کبری و بیان مصداق برای آن مفهوم است. بیان مصداق محدودیتی ندارد و بیان مصداق، مصداق بودن دیگری را نفی نمی‌کند. این گرایش غالب در بین علمای ماست. اختصاص به این آیات هم ندارد. معمولا روایات تفسیری بیشتر بیان مصادیق است.

گرایش سوم این است که روایات، تأویل است نه بیان مصداق. چه کسانی روایات غنا را تأویل آیات دانستند؟ کسانی که نتوانستند غنا را به عنوان تفسیر و مصداق بپذیرند. اگر روایت جنبه تفسیری پیدا کند ظاهر آیه را توضیح می‌دهد، اگر بیان مصداق باشد بر یک مصداق تطبیق می‌کند و این به لحاظ فهم ما قابل درک خواهد بود. اگر گفتند قول الزور انطباق بر کذب پیدا می‌کند در واقع بیان یک مصداق از آیه است و برای ما قابل فهم است. حتی اگر روایتی هم نباشد خودمان مجاز هستیم این مفاهیم کلی را مصداق یابی کنیم و بگوییم ناسزا مصداق قول زور است.

کسانی که در تطبیق بر این مصداق دچار مشکل شدند ناچار شدند روایات غنا را تأویل بدانند. مرحوم میرزا محمدتقی شیرازی که به میرزای شیرازی دوم معروف است، در حاشیه بر مکاسب این موضوع را مطرح کرده که این روایات تأویل است و یک معنای باطنی از آیه است. ما نمی‌توانیم به این باطن برسیم. امام است که معنای باطنی آیه را بیان فرموده است.

انتهای پیام
captcha