روحانی مجاهدی که از آرمان‌های خود کوتاه نیامد
کد خبر: 4095176
تاریخ انتشار : ۱۰ آبان ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۲

روحانی مجاهدی که از آرمان‌های خود کوتاه نیامد

آیت‌الله قاضی طباطبایی نمونه‎ای کامل از یک انسان شجاع، باصلابت و بردبار بود که زحمات زیادی برای رسیدگی به محرومان و مستضعفین متحمل شد و تا آخرین لحظه از آرمان‌های خود کوتاه نیامد.

آیت‌الله سید محمدعلی قاضی طباطباییبه گزارش ایکنا از لرستان، سه‌شنبه، دهم آبان مصادف با ششم ربیع‌الثانی مصادف است با شهادت آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، امام‌جمعه شهر تبریز به‌عنوان اولین شهید محراب، که توسط گروه‌های منحرف در  سال 1358 به شهادت رسید. به‌‌مناسبت فرارسیدن این روز با مروری بر کتاب «پای درس علما» تألیف حجت‌الاسلام محمدتقی صرفی‌‎پور، بخشی از زندگانی با برکت این عالم بزرگ جهان تشیع و اسلام تقدیم مخاطبان می‌شود.

محمدعلی قاضی طباطبایی، فرزند آیت‌الله حاج میرزاباقر، در سال 1293 شمسی در تبریز متولد شد. وی تحصیلات مقدماتی علوم دینی را از پدر بزرگوار و عموی گرامی‌اش، آیت‌الله میرزا اسدالله در تبریز فرا گرفت و در سال 1316 هنگام قیام مردم تبریز به اتفاق پدرش، به‌خاطر مبارزات انقلابی به تهران تبعید شد و پس از چند ماه به تبریز بازگشت.

این عالم مجاهد دو سال بعد جهت تحصیل در حوزه علمیه قم به شهر قم مشرف شد و از محضر آیات عظام مرحوم ‌آیت‏‌الله سیدمحمد خوانساری‌، مرحوم ‌آیت‏‎الله سیدمحمد حجت کوه‎کمری‌، مرحوم ‌آیت‏‎الله صدر‌، مرحوم ‌آیت‏‏‎الله بروجردی‌ و ‌آیت‌‎‏الله گلپایگانی‌ کسب فیض کرد.

آن شهید بزرگوار از محضر امام خمینی(ره) نیز بهره برد و از شاگردان و علاقه‌مندان ایشان به‌شمار می‏‌‎رفت. در سال 1369 هجری قمری شهید قاضی از قم به نجف عزیمت کرد و نزد علمای برجسته نجف یعنی مرحوم آیت‎‏الله حکیم عبدالحسین رشتی، میرزاباقر زنجانی و بجنوردی به کسب علوم دینی پرداخت، راهنمایی شهید قاضی در مسائل سیاسی و انقلابی زبانزد خاص و عام بود.

درباره شجاعت و صلابت آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی آمده است که قبل از انقلاب زمانی که ایشان در مسجد بودند، عده‌ای از جوانان پرشور با شعار «مرگ بر شاه» وارد مسجد شدند، افراد مسلح شاه نیز به قصد دستگیری آنها خواستند با کفش کثیف و آلوده خود حریم مسجد را آلوده سازند، آیت‌الله قاضی دستور داد، درِ مسجد را ببندند و مانع ورود ناپاکان شوند.

سفاکان رژیم، وحشیانه به پشت بام مسجد هجوم آوردند و اطراف کولرها گاز اشک‌آور انداختند و در اثر مکش کولرها فضای مسجد از گاز اشک‌آور پُر شد و مردم به زحمت افتادند و دو چشم ضعیف آقا، به شدت متورم شد و حتی عده‌ای دچار خفگی شدند که فوراً تنفس مصنوعی داده شدند و آتش برافروختند.

مردم فداکار با تکیه بر کوه ایمان و اراده، مراسم را به آخر رساندند، آیت‌الله قاضی حرکت کرد و هنگامی‎که می‎خواست از بازار وارد خیابان فردوسی بشود، مأموران مسلح جلو ایشان و جمعیت همراه وی صف کشیدند. سرکرده مغرور آنان رو به آیت‌الله قاضی فریاد کشید: شما نمی‎توانید از طرف خیابان بروید، زیرا اگر مردم شما را ببینند، تحریک شده و بر علیه رژیم تظاهرات می‎کنند؛ هنوز عربده مزدور به پایان نرسیده بود که سید بی‌باک، قدم به میدان گذاشت و چنان سیلی محکمی به گوش افسر نواخت که کلاهش درآمد و به‌دنبال آن، بانگ فریاد برکشید: خجالت نمی‌کشید مردم را در مسجد به حبس کشیدید و با گاز اشک‌آور مورد آزار و اذیت قرار دادید و حالا هم بی‌شرمانه می‎گویید: از طرف دیگر بروید، به شما چه مربوط است که ما از کدام مسیر می‎رویم. با این عمل و فریاد، آن مزدور شاه با خفت و خواری خود را کنار کشید.

درباره حلم و بردباری و عفو و گذشت این عالم فرزانه آمده است: یک روز به مناسبتی یکی از مخالفان ایشان که لباس روحانیت هم به تن داشت، وارد منزل ایشان شد، سیدبزرگوار، بی‌درنگ تمام‌قد به پای او بلند شد و احترامش کرد بعد از رفتن ایشان، فردی از نزدیکان آیت‎الله گفت: آقا این شخص، دشمنی سرسختی با شما دارد چرا این‌قدر احترامش کردید؟ سید جواب داد: به دو دلیل، اولا ایشان مهمان ما بود و احترام مهمان واجب است و لو با من مخالف باشد، ثانیا باید قداست لباس روحانیت حفظ شود.

یکی از دوستان نزدیک آیت‌الله قاضی نقل می‎کند: در تابستان 1358، روزی هوا خیلی گرم بود، به‌طوری که انسان تحمل بیش از یک پیراهن را نداشت و مدام از سر و صورت عرق می‌ریخت، آیت‌الله قاضی با همان حال همیشگی و با لباس رسمی نشسته بود و به کارها و مشکلات مراجعان، رسیدگی می‌کرد، این برنامه چند ساعتی در آن هوای داغ و سوزان، ادامه یافت تا اینکه مردم رفتند و اتاق خالی شد من که انتظار داشتم ایشان حداقل عبا و عمامه خود را بردارد با کمال تعجب دیدم که همان‌طور آرام و باوقار به حالت چهارزانو نشسته و به برنامه‌ها نگاه می‎کند و جواب آنها را می‌نویسد، عرض کردم: آقا مردم همه رفتند، دیگر کسی در اتاق نمانده است، آیا بهتر نیست عبا و عمامه را برداشته تا کمی خنک شوید؟ فرمود: مگر خودم آدم نیستم؟ و به‌دنبال آن افزود: انسان باید برای خودش هم احترام قائل بشود ولو در خلوت باشد.

نقل شده است زمانی که شهید قاضی طباطبایی در بافت کرمان تبعید شده بود اتاقی که آیت‌الله قاضی در آن روزهای تنهایی را می‎گذراند یک اتاق کوچک و محقری بود که از سطح حیاط دو پله پایین‌تر بود، مأمور ساواک طبق تعلیماتی که از طرف سازمان به او داده شده بود با گستاخی و بی‌‎ادبی رفتار می‎کرد؛ او برای اینکه زور و حاکمیت دستگاه را به رخ این غریب تبعیدی شجاع کشیده باشد به جای وارد شدن از در اتاق، با کفش از پنجره می‎پرید وسط اتاق و با حالت غرور و خودخواهی با صدای خشن و ناهنجار خود دستور می‎داد: زود باش امضا کن، چند روزی به همین منوال گذشت و آیت‌الله قاضی چند بار به او تذکر دادند که ادب را رعایت کند ولی آن بی‌ادب مغرور، گوشش بدهکار نبود و دست از کار بی‌شرمانه خود برنمی‎داشت، روزی هنگامی که مزدور خودفروخته با همان رفتار پست و همیشگی وسط اتاق پرید، سید دلاور آیت‌الله قاضی بلافاصله کتاب سنگین و ضخیم «المنجد» را برداشت و محکم پس گردن مأمور کوبید و فریاد زد: بی‌ادب، مگر نگفتم مؤدب باش، آن مغرور خودباخته، با زبونی و ترس از اتاق بیرون رفت.

آیت‌الله قاضی از جمله قلم به دستان پرکاری بود که در طول عمرشان با تلاش گسترده و نیتی خالصانه توانست تحقیقات ارزنده‌‌ای را با بیانی رسا و قلمی شیوا و نثری استوار به جهان وسیع فرهنگ اسلامی عرضه بدارد.

کار تحقیقاتی و نویسندگی آن بزرگوار از دو جهت حائز اهمیت است، یکی نوشتن کتاب‌های مستقل در رشته‌‌های مختلف که مورد نیاز بود و تألیفی صورت نگرفته بود؛ و دیگری با تعلیقه و تصحیح و مقدمه‌‌نویسی بر آثار گرانقدر دیگر دانشمندان و چاپ مجدد آنها، افکار بلند و ارزشمند آنان را احیا کرد.

تعدادی از ره‌آورد فکری شهید قاضی که به‌صورت نوشته به یادگار مانده است عبارت از الاجتهاد و التقلید(عربی ـ خطی)، الفوائد(فقهی ـ تاریخی)، خاندان عبدالوهاب(فارسی ـ خطی)، حاشیه بر کتاب رسائل شیخ انصاری، حاشیه بر کتاب مکاسب شیخ انصاری، تاریخ قضا در اسلام، صدقات امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره(ع)، حدیقه‌الصالحین، رساله در اوقات نماز، مقالات متعدد چاپ شده در مجلات عربی چاپ صیدا (لبنان) هستند.

شهید قاضی طباطبایی بعد از پیروزی انقلاب از طرف امام به سمت امام جمعه تبریز منصوب شد و اولین نماز جمعه را در این شهر بزرگ برپا کرد. ایشان همچنین کمیته‌های انقلاب اسلامی آذربایجان‌شرقی و غربی را تشکیل داد و نقش زیادی در راه‌اندازی استانداری‌ها، فرمانداری‌ها و ادارات استان ایفا کرد.

مرحوم قاضی زحمات زیادی برای رسیدگی به محرومان و مستضعفین متحمل شد و تا آخرین لحظه از آرمان‌های خود کوتاه نیامد؛ تا اینکه پس از یک عمر مجاهده و تلاش خالصانه به دست عوامل خود فروخته و سر سپرده استکبار جهانی در شامگاه دهم آبان سال 58 مصادف با عید سعید قربان سال 1399هجری، بعد از ادای فریضه نماز مغرب و عشا و در حال مراجعت از مسجد به منزل، مورد هجوم عوامل سرسپرده استکبار تحت نام گروه «فرقان» قرار گرفت و شربت شهادت را نوشید و اولین شهید محراب انقلاب لقب گرفت.

انتهای پیام
captcha