منظور از عقلانیت در اینجا ساختار و چارچوب فکری است. در هر عقلانیتی، بدیهیات، قواعد، مستثنیات و مفاهیم خاصی وجود دارد که مخصوص همان عقلانیت است. بشر با انواع عقلانیت علمی، فلسفی، عرفانی، دینی و اسطورهای زندگی و حقیقت را از یک یا چند طریق آن درک میکند. تفاوت اندیشهورزان با دیگران در این است که اندیشه آنان از هماهنگی و انسجام برخوردار است، ولی دیگران متناسب با عقلانیت رایج زندگی میکنند. مسلمانان نیز از این قاعده مستثنا نیستند و اندیشمندان مسلمان نیز الگوی فکری مخصوص به خود را دارند. اینکه آیا میتوان از عقلانیت بهتر سخن گفت، یا نسبت بین انواع عقلانیت چیست و آیا میتوان در گفتوگوی بین انواع عقلانیت انتظار نتیجه مشخص داشت، جای گفتوگو بسیار است؛ با این حال، آنچه در این میان مهم به نظر میرسد، درک متقابل انواع عقلانیت است.
ما در این یادداشت درصدد هستیم تا به مقایسه عقل و عقلانیت دو علامه شیعه، یعنی علامه محمدباقر مجلسی (۱۰۰۶ ـ ۱۰۷۷) و علامه سیدمحمدحسین طباطبایی (۱۲۸۱ ـ ۱۳۶۰) بپردازیم. بین این دو اندیشمند شیعه حدود 300 سال فاصله وجود داشته، ولی افکار آنان در جامعه دینی ما زنده و قوی است. هر دو عقلانیت حضور دارند و محتوای آنها تغییر چندانی نکرده است، با این تفاوت که عقلانیت علامه مجلسی(ره) حضور قویتری از عقلانیت علامه طباطبایی(ره) در جامعه مذهبی دارد و بین این دو عقلانیت کمتر گفتوگوی جدی وجود داشته است. ما گفتوگو و مواجهه عقل و عقلانیت این دو علامه را از متن علامه مجلسی(ره) و پاورقی علامه طباطبایی(ره) در بحارالانوار استفاده کردهایم. بگذریم از اینکه نقدهایی که علامه طباطبایی(ره) بر علامه مجلسی(ره) داشت، باعث ناراحتی هواداران عقلانیت علامه مجلسی(ره) شد و آنان مانع از ادامه گفتوگوی آنان شدند و این مواجهه فقط در هفت جلد از 110 جلد بحارالانوار اتفاق افتاد. نگارنده در این یادداشت به تعدادی از این اختلاف نظرها درباره عقل و عقلانیت اشاره دارد.
علامه مجلسی(ره) به این نتیجه رسیده بود که همه حقایق در عقلانیت دینی موجود است. به همین دلیل، سعی داشت تا همه اندیشههای خود را از دل همین عقلانیت استخراج کند. ایشان در مقدمه کتاب بحارالانوار نوشته است که جوانی خود را صرف تحصیل علوم مختلفی کرده بود، ولی در نهایت متوجه شده که اولا همه علم در کتاب و اخبار اهل بیت(ع) رسالت موجود است و ثانیا فهمیده که کتاب خدا را جز از طریق ائمه(ع) نمیتوان درست درک کرد. این دو مطلب باعث شده تا آنچه را که به قول خودش عمر خویش را در آن ضایع کرده است، ترک کند. (بحار مجلسی، 1403: ج1، 2 ـ 3)
برخلاف علامه مجلسی(ره)، علامه طباطبایی(ره) به تکثر عقلانیت باور داشت و به سه نوع عقلانیت اصالت میداد که در این میان، عقلانیت منطقی و فلسفی بر دو نوع دیگر تقدم داشت. به نظر علامه طباطبایی(ره)، طرق معتبر كشف حقایق منحصر در سه طريق است: 1 ـ ظواهر دينى(کتاب و سنت)، 2 ـ بحث عقلى، 3 ـ تصفيه نفس یا عقلانیت دینی، فلسفی و عرفانی. به نظر ایشان، هر سه طريق مورد تأیید قرآن کریم است و قرآن هر حقی را که از این سه راه اثبات شود، قبول دارد. به نظر ایشان، همه بدبختىها از آن روزى گريبان مسلمانان را گرفت كه از دعوت كتاب به تفكر، دستهجمعى دوری شد، مسلمانان براى فهم حقایق و معارف دينى شورای مشورتی از هر سه نوع عقلانیت تشكيل ندادند و هر كسى براى خود راهى در پيش گرفت، با اينكه قرآن كريم فرموده بود: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَلاتَفَرَّقُوا»(آلعمران/ آیه 103)؛ به نظر ایشان، عقلانیت دینی و عرفانی به شرطی معتبر هستند که نخواهند قواعد منطق و اصول عقلى را انكار كنند، چون در غیر این صورت، بدترين نظريهها و بىمعناترين آنها را ارائه خواهند داد.
علامه طباطبایی(ره) بیاعتنایی دو نوع عقلانیت دینی و عرفانی به قوانين و اصول منطق و فلسفه را ناموجه دانسته است، چون اولا، بحث عميق در علوم و معارف انسانى اين معنا را مسلم میکند كه علوم تصديقيه انسان متوقف بر علوم تصوريه اوست و معلوم است كه علوم تصوريه بشر منحصر در دانستنیهاى حسى او و يا علومى است كه به نحوى از انحاء از حسيات او منتزع شود. برهان و تجربه ثابت كرده، كسى كه فاقد يكى از حواس پنجگانه باشد، فاقد همه علومى است كه به نحوى به آن حس منتهى میشود، چه علوم تصورى و چه تصديقى، چه نظرى و چه بديهى. اگر بالفعل ذات انسانها موجود و در نهاد خود آنها نهفته بود، بايد نداشتن يک حس هيچ اثرى در او نگذارد و كور مادرزاد به همه رنگها و كر مادرزاد به همه صداها آشنا باشد.
ثانيا، آنچه ما در واقع و خارج مىبينيم، این است که از ميان صاحبان این نظريه، افرادى انگشتشمار يافت مىشوند كه توانستهاند از اين راه به مجهولات خود پی ببرند و عامه نوع بشر در پى بردن به مجهولات و مقاصد زندگى خود پيرو سنت مقدمهچينى و استنتاج از مقدمات هستند و نتایجى هم كه مىگيرند، يكى دو تا نيست و اين سنت در تمامى علوم و صنايع جريان دارد. پس معلوم مىشود تمسک به سنت مقدمهچينى براى بهدست آوردن مجهولات، يک امر فطرى بوده كه ميليونها نفر از افراد بشر به آن راه افتادهاند و محال است كه بشر و يا هر نوعى از انواع در فطرتش به جهازى تكوينى مجهز باشد، آنگاه در مقام بهكار بستن آن همواره به خطا برود و هيچگاه به نتيجه نرسد. بر فرض قبول عقلانیت عرفانی، احاطه به همه مقاصد كتاب و سنت و رموز و اسرارش، آن هم با دامنه وسيع و عجيبى كه دارد، جز براى افراد انگشتشمارى كه از هر كار واجب زندگى دست كشيده و فقط به تدبر در معارف دينى با آن ارتباط عجيبى كه بين آنهاست و تداخل شديدى كه بين اصول و فروع و اعتقاديات و عمليات فردى و اجتماعى آن وجود دارد، بپردازند، دست نمىدهد و چيزى نيست كه خداى تعالى عموم افراد بشر را مكلف به آن كند، زيرا عموم افراد بشر مجهز به درک اين همه معارف نيستند و محال است كه خداى تعالى به تكليف تكوينى يا تشريعى، بشر را مكلف كند به اينكه بايد با تخليه و تحليه، خود را مجهز به درک اين معارف بسازى و چنين فهمى سرشار براى خود درست كنى. پس بشر جز اين راهى ندارد كه مقاصد دین را از همان راهى كه هر چيز ديگر را مىفهمد، بفهمد و راه معمولى فهم بشر در همه شئون حيات اجتماعى و فردیاش همين است كه مقدمات يقينى و معلوم خود را طبق ضابطهاى، طورى بچيند و رديف كند كه از آنها هدف مجهول خود را دريابد. در مورد معارف دين نيز جز اين راهى ندارد كه آنچه از دين برايش قطعى و معلوم است كه بسيار هم اندک است، مقدمه قرار دهد و بهوسيله آنها مجهولات خود را پيدا كند.
ثالثا، همان افراد انگشتشمار هم كه به خيال خود از راه تهذیب نفس و تذكر حقایقى را كشف كردهاند، در واقع از این راه نبوده است، بلکه با تحليل به همان سنت مقدمهچينى برمىگردد، بهطورى كه اگر يكى از قوانين منطق، چه قوانين مربوط به ماده قضايا و چه مربوط به هيئت آنها در كار آنان خلل داشته باشد، نمىتوانند نتيجه مطلوب را بگيرند. (المیزان الطباطبایی، 1394ق، 256)
عقلانیت دینی منتخب علامه مجلسی(ره) ایجاب میکرد که در خصوص هر چیز به آیات و روایات رجوع کند. به همین دلیل، درباره چیستی عقل نیز همین مشی را دنبال کرده و میگوید: از روایات اینگونه بهدست میآید که عقل، قوهای است که از طریق آن خیر و شر و نفع و ضرر تمییز داده میشود.
علامه طباطبایی(ره) که قرآن و سنت را فقط کتاب هدایت میداند، نه کتاب تعریف علمی، در پاورقی مینویسد: تعریف عقل، از شریعت مستقل است و نباید عقل را از طریق شرع معنا کرد. به نظر ایشان، معنای عقلی که علامه مجلسی(ره) مطرح کرده است، نه با معنای اهل علم از عقل مطابقت دارد و نه با آنچه که عوام از عقل میفهمند.
علامه طباطبایی(ره) با این مبنای علامه مجلسی(ره) موافق نیست که باید در همه چیز به دامن اهل عصمت و طهارت تمسک جست تا از خطا در شناخت ایمن شویم، چون در بسیاری از مطالب چارهای جز «اعتماد» به خرد، تجربه و استدلال عقلی نداریم، چراکه درک و فهم هیچ چیز بدون کمک خرد و عقل ممکن نیست، از جمله: 1 ـ اگر در هر چيزى شک كنيم، در اين نمىتوانيم ترديد داشته باشيم كه بيرون از چهارديواری وجود ما واقعیاتی وجود دارد. 2 ـ یکی از این واقعیات که ما آن را با خرد خود درک میکنیم، شناخت جزئیات است كه بهطور مستقيم از حواس پنجگانه ظاهرى برای ما حاصل مىشود و نمیتوانیم به آن شک کنیم. 3 ـ به هر قانون كلى استثناناپذیر برگرفته شده از جزئیات كه به آن تجربه میگویند (استقرای تام) اعتماد کرده و در آن شک نمیکنیم. 4 ـ هر خبر حسى را نیز که تعداد خبردهندگان در تمام ادوار و طبقات آن به حدى است كه توافق آنها بر كذب محال باشد (خبر متواتر) قبول داریم و به آن شک نمیکنیم. 5 ـ همه واقعیات را اگر بخواهیم آنطور كه هست، دريابيم و يقين كنيم كه آنچه دريافتهايم، حقيقت و واقع آن حقایق است، دست به دامن قضاياى اوليه و بديهياتی میزنیم که آن هم عقلى است. عقل درک میکند که «اجتماع نقیضین ممکن نیست»، «ارتفاع نقیضین ممکن نیست» و «کل از جزء بزرگتر است.» 6 ـ لوازم آن بديهيات هم مثل خود بدیهیات غیرقابل شک و تردید است. لذا، آنها را نیز به ترتيب خاصى طورى رديف مىكنيم كه منظور و گمشده خود را از این استدلالهای عقلی بهدست آوریم. ثانیاً، چیزی هم که از ائمه(ع) دریافت شود، در صورتی قابل قبول است که ما نظر معصوم را از خود ایشان بشنويم و يقين كنيم كه مرادشان همان ظاهر كلام است، در چنين صورتى ديگر دچار خطا نخواهيم شد، ولی در آن موردى كه ما از خود امام چيزى نشنيدهايم، بلكه خبر واحد و يا دليل ديگرى نظير آن از امام براى ما نقل شده كه در صدور آن از امام يقين نداريم، بلكه فقط ظن و گمانى داريم، در چنين فرضى اگر آن خبر واحد در مورد غير احكام باشد، در صورتى كه مخالف كتاب يا مخالف دليل علمى باشد و يا علم به خلاف آن داشته باشيم، هيچ دليلى بر حجيت آن نيست. (المیزان الطباطبایی، 1394ق: ص. 264 ـ 265)
به نظر علامه مجلسی(ره)، برای پذیرش دین باید از عقلانیت بشری بهره ببریم، ولی بعد از پذیرش آن دیگر نیازی به مراجعه به عقلانیت بشری نیست.
علامه طباطبایی(ره) برخلاف علامه مجلسی(ره) معتقد است عقلانیت فلسفی، چه قبل از پذیرش دین و چه بعد از آن ضروری بوده و حجیت خود ظواهر کتاب و سنت نیز متوقف بر براهین عقلی است. اتکا و اطمینان عقل نیز بر برهان است. بنابراین، به لحاظ اعتبار، تفاوتی بین برهان در یک جا و برهان در جای دیگر نیست. عقل هر جا که برهان بود، چارهای جز پذیرش آن ندارد. علاوه بر این، ظواهر دینی متوقف بر ظهور لفظ است و ظواهر لفظی، دلیلی ظنی است که در تقابل با علم حاصل از برهان تاب مقاومت ندارد. ایشان در ادامه نوشته است: اینکه امثال علامه مجلسی(ره) برای اصول اعتقادی برهان عقلی را معتبر بدانند، ولی برهان را در معارفی که در خبر واحد وارد شده است، بیاعتبار بدانند، غیرقابل توجیه است. ابطال مقدمه یعنی عقل به سبب نتیجهای که آن نتیجه محصول مقدمه یعنی عقل است، تناقض صریح است. ظواهر دینی(قرآن و سنت) اگر حکم عقل را باطل کند، در حقیقت خودش را باطل کرده است.
به نظر علامه مجلسی(ره)، مراجعه به عقل بشری نتیجهای جز خطا، تشتت و اختلاف ندارد و ما موظف به اجتناب از خطا و اختلاف هستیم.
علامه طباطبایی(ره) در پاسخ به این اشکال بیان میکند که: خطا و اختلافها درباره همان سلف صالح که فقط به کتاب و سنت عمل میکردند، اندک نيست، مانند خطاهايى كه صحابه رسول خدا(ص) مرتكب شدند، صحابهاى كه مسلمانان همه بر علم آنان و پيرو كتاب و سنت بودنشان اتفاق دارند و يا حداقل بيشتر فقهاى آنان را فقيه و عادل مىدانستند و نيز مانند عدهاى از اصحاب ائمه(ع) كه داراى اين صفات بودند، چون ابوحمزه ثمالى، زراره، أبان، ابى خالد، هشام بن حكم، هشام بن سالم، مؤمن طاق، دو صفوان و غير ايشان كه اولاً وجود اختلاف اساسى در بين آنان معروف و مشهور است و ثانیاً اين هم معلوم است كه هميشه در بين دو طرف اختلاف، حق با يک طرف است و طرف ديگر به خطا رفته و ثالثاً، غيرصحابه از فقها، محدثين و امثال آنان، چون كلينى، صدوق، شيخالطائفه، مفيد، مرتضى و غير آنان، با در نظر گرفتن وجود اختلاف در بين نامبردگان، ديگر چه مزيتى براى اين طريقه نسبت به طريقه تفکر منطقىها باقى مىماند؟ ناگزير بايد براى تشخيص حق از باطل در جستجوى مزيت ديگرى بود. غير از «تفكر منطقى»، هيچ مزيت ديگرى يافت نخواهد شد. نتيجه اينكه پس طريقه منطق، طريقه متعين و مرجع يگانهاى است كه همه بايد آن را روش خود قرار دهند.
علامه مجلسی(ره) براساس مشی خود معتقد است که جهان را باید از دریچه عقلانیت دینی دید و بس. لذا، ضمن تعریفی که از عقل کرده است، به نقد معنای عقل از نظر فلاسفه پرداخته و مینویسد: یکی از معانی که فلاسفه از عقل داشتهاند، این است که حقیقت عقل، جوهر مجرد «قدیم»ی است که در ذات و فعل، از ماده مجرد است. به نظر مرحوم مجلسی، قبول این معنا از عقل مستلزم انکار بسیاری از ضروریات دین خدا مثل حدوث عالم و... است. ایشان در ادامه آورده که برخی از فلاسفه مدعی اسلام (منتحلین منهم للاسلام) «حادث» بودن عقول را اثبات کردهاند، ولی این مشکلی را حل نمیکند، چون با این وجود همچنان مستلزم انکار اصول دین اسلام است. به نظر علامه مجلسی(ره)، از اخبار اهل بیت(ع)، وجود مجردی جز خداوند استفاده نمیشود. ایشان در ادامه سخن خود، معانی مختلف عقول از نظر فلاسفه را یکی بعد از دیگری انکار کرده و مینویسد: آنچه فلاسفه در مورد واسطه فیض بودن عقول میگویند، نه مربوط به عقول، بلکه بر اساس روایات شیعه مربوط به ارواح پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) است که بهوسیله اخبار متواتر، واسطه فیض بودن آنها ثابت است. به نظر او، ارواح آنان، واسطه علوم و معارف بر نفوس، ارواح ملائکه و انبیا نیز است.
علامه طباطبایی(ره) علت برخورد تند علامه مجلسی(ره) با اندیشه فلاسفه را دو چیز دانسته است: 1 ـ سوءظن ایشان به دانشمندان علوم عقلی و برهانی، 2 ـ خط مشی ایشان در فهم اخبار که درست نیست و همه اخبار را در یک سطح میبیند. به نظر ایشان، کتاب و سنت پر است از مطالب عمیق و سطحی برای مخاطبان گوناگون که اگر در نظر گرفته نشود، معارف حقیقی ذبح میشوند. این در حالی است که علامه مجلسی(ره) درک صائبی از کلیت اخبار ندارد، چون بعضی از اخبار بسیار درخشان است و در آن به حقایقی اشاره دارد که جز خواص از عقلا آن را درک نمیکنند. (بحار مجلسی، 1403: ج1، 99 ـ 100)
علامه طباطبایی(ره) خطاب به علامه مجلسی(ره) مینویسد: احتیاط دینی ایجاب میکند کسانی که تسلط کافی در خصوص امور عمیق عقلی ندارند، آنچه را در ظاهر کتاب و ظواهر اخبار مستفیضه آمده است، به خدا واگذاشته و از «اثبات» و «نفی» آن اجتناب کنند. بهتر است این افراد اینگونه امور را اثبات نکنند، چون بهدلیل نداشتن تسلط کافی بر مباحث عقلی در مظان گمراهی هستند که نتیجه گمراهی هم هلاکت دائمی است. از طرف دیگر، اینگونه امور را نفی هم نکنند، چون به عذاب کلام بدون علم و دفاع از دین بهصورتی که خدا به آن راضی نیست، گرفتار میشوند، به علاوه اینکه دچار تناقض فکری میگردند.
علامه طباطبایی(ره) در مورد علامه مجلسی(ره) مینویسد: او هر چه در موضوع مبدأ و معاد از اهل فکر منکر شده، خودش به آن یا بدتر از آن گرفتار آمده است. اولین آنها، طعن به حکما در مورد مجردات است که همه آنها را خود او برای انوار پیامبر(ص) و ائمه(ع) اثبات کرد. به نظر ایشان، علامه مجلسی(ره) به تناقضگویی خود توجه ندارد که اگر غیر از خدا، وجود مجردی محال باشد، حکم استحاله با تغییر اسم عقل به نور و طینت ائمه(ع) و... عوض نخواهد شد. (بحار مجلسی، 1403: ج1، 101 ـ 104)
محمد نصر اصفهانی، عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان
انتهای پیام