اولیای دین، علمای اخلاق، رفقای طریق و اخلاءعلیالتحقیق که شرط طریق را در وجود رفیق شفیق دانستهاند، مؤکداً گفته و نوشتهاند که دوستی و همصحبتی با مقبلان و دوستان گزین و پرهیز از مرافقت با نااهلان، از اهم شروط سلوک و واصل شدن به کیمیای سعادت است و بیدليل نیست که از پیامبر اکرم(ص) نیز روایت شده، خوشبختترین مردم کسی است که دوستانی بزرگ دارد.
مولانا از جمله عارفانی است که همنشينی با مقبلان را «کیمیا» دانسته و حافظ نیز شاید به تأسی از مولانا و کیمیای سعادت غزالی و با لحنی آمیخته با حسرت و دریغ ناشی از ناآگاهی گفته است: «دریغ و درد که تا این زمان ندانستم/ که کیمیای سعادت، رفیق بود رفیق.»
آدمی در عرصه زندگی بیش از هر چیز از معاشرت با دوستان خود تأثیر میپذیرد و خلق و خوی دوستان در شاکله، سرشت و سرنوشت او متجلی میشود: «صحبت صالح تو را صالح کند/ صحبت طالح تو را طالح کند» براساس تعالیم عارفان، همنشینی و مجالست با نیکان، دلیل نیکویی و مرافقت و همصحبتی با بدان، نشانه بدی آدمی است (و کل قرین بالمقارن یقتدی) و این تفسیر دیگری از سخن پیامبر اکرم(ص) است که میفرماید: «انسان بر دين دوستش خواهد بود، پس هر يک از شما دقت كند كه با چه كسى دوست مىشود.»
دوست خوب متقی شدن و متقی زیستن را به انسان میآموزد و نه تنها به وقت تنگنا، گرهگشایی میکند، بلکه به آدمی پر و بال میبخشد و افقهای تازهای برای پرواز در آسمان زندگی به روی او میگشاید. دوست خوب، هدایتکننده و تعالیبخش شخصیت آدمی است، اما کسانی که نور ایمان و تقوا را در دل آدمی کمسو میکنند، مدام بذر یأس و ناامیدی در دل انسان میکارند، آدمی را به حسادت و بدبینی وا میدارند، پیمانشکنی میکنند، بسان «شیطانالانس» بدیها را زشت و زشتیها را بد جلوه میدهند، دروغ میگویند، نفرتانگیزی و خلف وعده میکنند، به وقت تنگنا از همراهی و همدلی دریغ میورزند و قس علی هذا؛ در زمره دوستان ناباب و نااهلی هستند که باید از مصاحبت و معاشرت با آنان حذر کرد، چنانکه عرفا و علمای اخلاق نیز انسان را از همصحبتی با چنین نااهلانی بر حذر داشته و گفتهاند: «نخست موعظه پیر صحبت این است/ که از مصاحب ناجنس احتراز کنید» و یا «بیاموزمت کیمیای سعادت/ ز همصحبت بد جدایی جدایی» (حافظ).
همصحبتی و مجالست با دوستان ناراست و نااهل که باید از مرافقت با آنان حذر کرد، بسان آمیختگی نفس اماره با نفس اماره دیگری است که هم غمافزاست و هم زیانبار و زایلکننده عمر و سرمايههای مادی و معنوی آدمی و اینجاست که معنی و جلوه دیگری از در معرض خسران بودن انسان، «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ» تداعی میشود و اینکه یکی از مصادیق دوست خوب و رفیق طریق، گام نهادن بر سبیل «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» است.
مولانا در باب ظلمتافزا بودن آمیختگی نفسهای اماره میگوید: «نفس با نفس دگر خندان شود/ ظلمت افزون گشت و ره پنهان شود» و یا «هر که با ناراستان همسنگ شد/ در کمی افتاد و عقلش دنگ شد»؛ «نفس با نفس دگر چون یار شد/ عقل جزوی عاطل و بیکار شد»، «هر که با دشمن نشیند در زمن/ هست او در بوستان در گولخن».
امام محمد غزالی در کیمیای سعادت، بهترین نوع دوستی را بر مبنای تعالیم نبوی، «المتحابون فی الله» (جماعتی که یکدیگر را برای خدا دوست دارند) میداند و در باب دوستگزینی و آداب همصحبتی با دوستان میگوید: «بدان که هر کسی صحبت و دوستی را نشاید، بلکه باید صحبت با کسی داری که اندر وی سه خصلت بود؛ خصلت اول عقل باشد؛ خصلت دوم، خلق نیکو و خصلت سوم، صالح و نیکوکاری.» غزالی در باب حقوق صحبت و دوستی نیز میگوید: «بدان که عقد برادری و صحبت چون بسته شد، همچون عقد نکاح است که وی را حقوقی است.»
دوست خوب، موهبتی از الطاف الهی است که آدمی باید در صورت بهرهمندی از چنین موهبتی، نسبت به آن شاکر باشد و برای بقا و استحکام آن جهد بورزد و مهمتر آنکه باید در انتخاب و گزینش دوست، حساسیت و دقت وافری به خرج داد تا در قیامت از دسته آن دوزخيانی نباشیم که در قرآن از قول آنها آمده است: «يَا وَيْلَتَى لَيْتَنِي لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِيلًا؛ واى بر من، كاش من فلانى را دوست نمیگرفتم.» عارفان به ما میآموزند که اگر طالب سلوک و گام نهادن بر سبیل کیمیای سعادت هستید، دوستی برگزین که مزین و متخلق به صفات ایمان، عقل، صدق، وفا و نیکی باشد و به قول سعدی، چنین دوستی بر همه چیزی مقدم است.
بهنام افشار، روزنامهنگار حوزه فرهنگ و اندیشه
انتهای پیام