به گزارش ایکنا از اصفهان، پیام فضلینژاد، نویسنده و پژوهشگر در نشست «بازآفرینی رؤیای ایرانی» از سلسلهنشستهای «عصرهای رسانه» که روز گذشته، 25 تیرماه در کتابخانه مرکزی شهرداری اصفهان برگزار شد، اظهار کرد: زندهیاد محمدعلی اسلامی ندوشن در بخشی از مقاله «ایران را از یاد نبریم» مینویسد: «گویی روزگار همه بلاها و بازیهای خود را در ایران آزموده است، او را بارها به لبه پرتگاه برده و از افتادن بازداشته است. دورههایی بوده که ایران نیمهجان زندگی کرده، ولی از نفس نیفتاده، همچون بیمارانی که میخواهند نزدیکان خود را بیازمایند، درست در همان لحظه که همه امید برگرفته بودند، چشم گشوده و زندگی را از سرگرفته است.» درواقع، میتوان گفت نیروی مرموزی در ایران سالها کشور را نگه داشته است، ولی ستونهای این نیروی مرموز چیست؟
وی افزود: امروزه ما در پی بازشناسی ستونهایی که ایرانیت را خلق کردهاند، برای رسیدن به معنایی تازه از خرد ایرانی هستیم تا چراغی برای عبور از بحران فروبستگی حاکم بر جامعه ایرانی باشد. اندیشه وحدت علوم، اولین ستون استواری ایران فرهنگی بود، بهطوری که فیلسوفان بزرگ ما در خصوص وحدت علوم به شهر اصفهان و بازار سنتی آن اشاره میکنند. به گفته سیدحسین نصر: «اگر در دوره صفویه در بازار اصفهان قدم میزدید، احتمالاً میرداماد را میدیدید که درس یاد میداد یا درس میآموخت و در کنار او ملاصدرا؛ در کنار آنها بهترین مینیاتورکاریها، مفرغکاریها و آهنگ تلاوت قرآن کریم که با موسیقی ایرانی درآمیخته بود نیز وجود داشت و در پس آن زیستبومی که شهرهای فرهنگی را میساخت، قرار داشت.» وحدت علوم از فقه، فرهنگ و دین گرفته تا هندسه و ریاضیات را به هم پیوند میداد و اکسیر فرهنگ ایرانی بود.
این نویسنده و پژوهشگر ادامه داد: در آن روزگار، پزشکان ما میدانستند که باید هندسه بلد باشند، زیرا شیوه درمان زخمهای دوار با زخمهای مربعی متفاوت است. بنابراین، اگر پزشکی هندسه نمیدانست، توانایی دست یافتن به تاریخ عظیم علوم پزشکی اسلامی را نداشت؛ علوم دیگر نیز به همین صورت بودند. مهد همه علوم در ایران و جایگاه مهمی از آن به مرکزیت اصفهان قرار داشت. امروز ما به جای بازگشت به علوم، به تجزیه علوم رسیدهایم. غرب با پیشرفت در دوره رنسانس توانست از رهگذر پیوند علوم طبیعی با علوم انسانی، تمدن نوینی خلق کند که امروز در دنیای متاورس تجلی یافته است و توانسته از هوش مصنوعی به عقل مصنوعی دست پیدا کند. ما از همین تاریخ دچار تجزیه علوم شدیم؛ متأسفانه بعد از انقلاب جدایی علوم طبیعی از علوم پایه فرایند تمدنسازی ما را مختل کرد که به تضعیف روحیه رازآمیز ایرانیت منجر شد.
وی در خصوص دومین ستون ایرانیت بیان کرد: جغرافیای ایران در میانگاه تاریخی و جغرافیایی جهان قرار دارد؛ کشور ما در مرکز زمین واقع شده است، یعنی جایی که فرهنگ شرقی اعم از هند و چین و فرهنگ غربی اعم از یونان و روم با ما تعامل داشتند؛ همچنین در میانگاه زبانها قرار دارد، یعنی جایی که نه تنها زبان فارسی بلکه انواع زبانهای ایرانی از جمله گیلانی، طبری، کردی و آذری که گاهواره تمدن در آنها پرورانده شد نیز مستقر بودند. همه اینها نه تنها موجب تجزیه ایران نشد، بلکه باعث تقویت همبستگی ملی، قومی و حس خودشناسی میان مردم این کشور شد.
فضلینژاد با بیان این سخن از فتحالله مجتبایی که «از رهگذر قوام ایران و خرد ایرانی، نیروی خرد جهانی شکل گرفت»، گفت: امروز برخی افراد میگویند چرا به فلسفه از ریشه یونان توجه میکنید، در صورتی که این تصوری کاملاً باطل بوده، زیرا تفکر یونانی، ایرانی است. از قرن ششم پیش از میلاد، اولین فلاسفه یونانی در منطقهای به نام آناتولیا در حاکمیت ایران زندگی میکردند. در آثار مکتوب باقیمانده از آنها بیان شده که این فیلسوفان علوم را از مغان ایران فرا میگرفتند؛ در کتاب «شهر زیبای افلاطون» از فتحالله مجتبایی بیان شده که چگونه خرد ایرانی باعث تبدیل تفکر اسطورهها به تفکر عقلانی و شکلگیری اندیشههای سقراط، افلاطون و ارسطو شد. تفکر ایرانی در سه قرن پیش از میلاد، باعث نوزایی تفکر هندی شد و در اندیشههای بودایی مؤثر بود.
وی افزود: امروزه در دانشگاههای ما سخنی از فلسفه ایرانی به میان نیست، در صورتی که بخشی از اتحاد نیروهای تمدنی که درباره آن سخن گفته شد، بازشناسی فلسفه ایران است. این مسئله بر سندیت ایران متکی بوده؛ سندیتی که آثار هگل و کانت را هم تحت تأثیر قرار داده است. همواره سندیتی در جهان وجود داشت که خدایی با خدای دیگر یا خدایی با ضدخدا میجنگیده و سندیتی کیهانی که تضاد دو جهان و دو آفرینش در کنار یکدیگر را بیان میکند، در فلسفه ایران رشد کرده است، ولی هیچ کدام از متفکران ما به این موضوع نمیپردازند. به گفته فتحالله مجتبایی، این سندیت موجز، سندیت زمین و آسمان، خیر و شر، گیتی و مینو و نور و ظلمت به جایی میرسد که در شکلگیری فلسفه هگل مؤثر بوده و آن را اثبات میکند.
این نویسنده و پژوهشگر اظهار کرد: ایران مهد ادیان، عرفانها و فلسفههای متعدد است؛ از حکمت خسروانی گرفته تا خردورزی مشایی و رویکرد اشراقی در ایران در خدمت کثرتی ناشی از وحدت و وحدتی محدود به کثرت قرار دارد. با وجود اینکه این سرزمین ظرفیت رشد اندیشههای مشرکانه را داشت، ولی یزدانشناسی خاص ایرانی که با عنوان الهیات مدنی ایران فرهنگی نام گرفته است، سبب پدید آمدن یکتاپرستی حتی در اندیشههای رقیبی شد که مستعد گذر از یکتاپرستی بودند.
وی گفت: امروزه در مباحثات حوزه سیاست، درباره فروپاشی ایران بسیار سخن گفته میشود، در حالی که ما ایرانیان صاحب دیرپاترین و بلندترین دولت زنده جهان هستیم و هیچ کشوری در جهان به اندازه ایران سابقه دولتهای متداوم را ندارد. منطق دولت در جهان مبتنی بر عیارهای حقوقی و قراردادی و روابط مکانیکی است و چنین عناصری به دولتها شکل دادهاند، ولی منطق دولت در ایران مبتنی بر خصایص زیستی بوده، بهطوری که از نوعی نظم ارگانیکی برآمده از سامانههای هویتی و تاریخی نشئت گرفته است. اینکه ایران گربه باشد، بزرگترین دروغی است که به ما گفته شده؛ ایران شیریست در بیشه که در چهار سطح مرزهای طبیعی، زبانی، جغرافیایی و فرهنگی طبقهبندی شده است. این چهار سطح همیشه بهصورت پویا در حال دادوستد با یکدیگر هستند و ایران فرهنگی را ساختهاند.
فضلینژاد تصریح کرد: محصور کردن کشورها در مرزهای مکانیکی و دستساز در اندیشه مدرن استعماری ریشه دارد که طی دو قرن اخیر شکل گرفته است. بنابراین، نگاه تقلیلگرا به هویت ایرانی که بر اساس قراردادهای مدرن جعلی و دستساز شناخته میشوند، ایران را در مرزهای سیاسی محصور میکنند و تلقی از کشور و ملت را بر اساس یک دیدگاه استعماری مدرن، همان نقشه گربهمانند ایران تبیین میکنند. این اولین دروغ رویکرد تقلیلگراست، زیرا فقط یک سطح از موضوع را مورد توجه قرار میدهد.
وی افزود: امروز رویکرد تقلیلگرا سیاست هویتی مورد استفاده همه کشورهای دنیا در بحث هژمونی نیست، زیرا آنها صرفاً از مباحث هویتی مبتنی بر مرزهای سیاسی و جغرافیایی پیروی نمیکنند و فقط سیاست هویتی مبتنی بر مرزهای فرهنگی میتواند دیدگاه تقلیلگرا را به نقطه تعادل بازگرداند. همه اینها در نقشه ایران فرهنگی نمایان شده و این نقشه نشاندهنده رؤیای ایرانی است، رؤیایی که بر اساس نیروی رازآمیز ایرانی و شاخصهایی که ایرانیت را رقم زده، ساخته شده است. ملت بدون رؤیا روح خود را از دست میدهد و در نهایت میمیرد.
به گفته این نویسنده و پژوهشگر، عصر حکومت آلبویه دیگر عنصر سازنده نیروی ایرانی محسوب میشود که مورد بازخوانی دقیقی قرار نگرفته است. در دوره رنسانس تمدن ایرانی و اسلامی، با انسانگرایی خرد ایرانی مواجه بودیم، اندیشهای که در زمان قرار گرفتن در مجاورت اندیشه اسلام، هستیبخش و زندگیآفرین بود. انسانگرایی فلسفی در دوره آلبویه سبب تحولی عظیم و انسانگرایی فلسفی به نوعی از انسانگرایی در ادبیات ایرانی منجر شد. حاکمان آن دوره نه تنها میزبان حکما و ادیبان بودند و دارالحکومه به دارالحکمت تبدیل شده بود، بلکه خود آنها نیز مشتاق دانش بودند، بهطوری که طبقهای خاص از فیلسوفان شکل گرفته بود که بدون نیاز به اثبات وفاداری به حکومت، صرفاً بهدلیل عشق به حکمت با حکومت انس میگرفتند. درواقع، آموزگاران علوم انسانی حاکم بودند، ولی امروز تعداد تیراژ روزنامهها و مجلات بسیار کاهش پیدا کرده و کیوسکهای انتشار مطبوعات از کارکرد خود فاصله گرفته است، ولی در دوره آلبویه میدانهای میوه و ترهبار و گرمابهها محل انتشار اندیشه بودند.
وی در خصوص تسامح ایرانیان بیان کرد: ایرانیان تسلیم نشدند و ایران فرهنگی را حفظ کردند؛ این عمل تسامحی خردمندانه و حکیمانه بود. با حمله اعراب به ایران و پذیرش اسلام، ایرانیان زبان آن مردم را نپذیرفتند و بر زبان فارسی باقی ماندند. به این ترتیب، عنصری دریافت کردند و عنصر دیگر را نپذیرفتند. صدور آیین میترا به همراه لشکریان روم به اروپا، باقی ماندن آیینهای ایرانی نزد فاتحان عرب، فراگرفتن زبان فارسی از سوی ترکان خوارزمی و به اسلام درآمدن مغولان نشاندهنده نوعی ابر تز مسامحه بود که عنصری از کشور دیگر دریافت میکنیم، ولی عنصری از خود را به آنان میدهیم تا هویتمان را تداوم ببخشیم. این عملکرد از علمالرئیسی که در شاخه اصلی دانش ایران فرهنگی وجود دارد، نشئت میگیرد.
فضلینژاد ادامه داد: این روش بیانگر چگونگی حفظ ملت و هویت در میانگاه تاریخ است. تمدن ایرانی به همین وسیله مرز بین دولتها و ملتها را از میان برداشت؛ با آزادی حرکت، آزادی سفر، آزادی بحث و مناظره و آزادی عقیده نه تنها باعث غنای تمدن ایران شد، بلکه تمدنهای دیگر را هم تحکیم کرد. در اینباره، دایرةالمعارفی به نام «نفائس الفنون فی عرائس العیون» وجود دارد که ۱۶۰ باب از معارف ایرانی و اسلامی را بیان کرده و سدهها از تألیف آن گذشته است، ولی کسی حتی به نیت بازنشر هم به آن رجوع نکرده تا دیگرانی بهوسیله گسترش مطالب آن بتوانند با علوم ایرانی و اسلامی آشنا شوند. نمونه دیگر به دوره پیش از ابنسینا بازمیگردد که علی بن عباس مجوسی اهوازی 6 جلد کتاب درباره پزشکی اسلامی نگاشته که مخصوص ایرانیان بوده است و امروزه در دانشگاههای جهان تدریس میشود، ولی در ایران هیچکس حتی نام آن را هم نمیداند.
وی در خصوص از دست رفتن میراث ایرانی تصریح کرد: ما به حدی در حفظ میراث خود ناتوان شدهایم که عربها کتاب «ادوار» را هم که مبارکشاه بخاری تألیف و مرحوم انوار آن را تصحیح کرد، به نام خود ترویج میکنند. ترکها مولوی و کشور آذربایجان نظامی را مصادره میکد و آخرین و عجیبترین اینها، مصادره حافظ از سوی آتئیستهاست. حافظ خود میگوید: «هرچه کردم همه از دولت قرآن کردم»، ولی قرآنسوزان به مصادره حافظ برای خود برخاستند. علاوه بر این، تفاسیر جدید و عجیبی از این شخصیتها ارائه میشود. به این ترتیب، ایران فرهنگی از یک سو بهوسیله نیروهای ایرانستیز و از سوی دیگر، بهوسیله نیروهای مرتجع داخلی مورد تهاجم قرار گرفته است. امروز سه نوع ارتجاع بر ایران فرهنگی سایه افکنده، از جمله جریان نوگرا که یکی از صورتهای پیچیده ارتجاع است و ادعای بازگشت به تاریخ صدر مدرن در قرون ۱۶ و ۱۷ را دارد. به گفته آنان، جریانها و دورههایی که در اروپا طی شده، دقیقاً در ایران هم باید طی شود تا به پیشرفت و ترقی برسیم.
این نویسنده و پژوهشگر افزود: ارتجاع ایران باستانگرا جریان دوم به شمار میرود که معتقد است باید به صدر تاریخ هخامنشیان بازگردیم و سنن آنان را احیا کنیم. جریان سوم بازگشت به صدر اسلام را لازم میداند و امروزه بازیگر اصلی عرصه اندیشه و تمدن در ایران است. تمام اضلاع فروبستگی فکری جامعه ما از رهگذر این گروهها تشدید میشود و نیروی ایرانی نمیتواند از آنها عبور کند. متفکران ما با نیروی ارتجاع مبارزه میکنند، ولی توفیقی نمییابند. بنابراین، برای قطع زنجیره فروبستگی و ایجاد راهکاری برای عبور از آن، به سیاست هویتی و فراخوانی عناصر حکمت ایرانی و اسلامی نیاز است تا از دل آن بتوان وجه ایرانی بودن را که از دیگر وجوه متمایز هویتی است، خارج کرد.
وی با بیان اینکه نمیتوان در برابر مانع ارتجاع که امروز نفس ایران را گرفته است سکوت کرد، گفت: مگر میشود این تفکر فرهنگی اعلا را که هگل، بودا و یونان را اسیر خود کرد، داشته باشیم، ولی مانع مستحکم ارتجاع در برابر ما باشد؟ ارتجاع همیشه از مردم این کشور شکست خورده، ولی دوباره خود را بازسازی کرده و این جریان در طول تاریخ ادامه داشته است. حمله ارتجاع از یک سو قرار دارد و از سوی دیگر، حمله تجدد، یعنی مدرنیسمی ناقص که باعث تجزیه علوم و از بین رفتن روح ایرانی، عرفانی و اسلامی از اواخر دوره صفویه در ایران شد. این حمله ابتدا در هنرهای تجسمی و نقاشی و سپس در تغییر سبک زندگی دوره صفویه و قاجار بروز کرد.
فضلینژاد تأکید کرد: تجدد باعث شکلگیری انواع عرفانهای مدرن منحرف از ذات حق مثل بابیت و بهائیت شد که در حمایت انگلیس، روسیه و آمریکا که یکی از دیگری بدترند، قرار داشت و ایران صحنه تاختوتاز ابرقدرتها شد. کشور ما سختجانترین کشور دنیاست؛ کدام نیرو توانسته زیر پای استعمار در دورههای گوناگون دوام آورد؟ طی یک سده، سیاست استعمار، نیمهجان نگه داشتن ایران بود، ولی باز هم ایران با وجود اینکه در مخمصهای ژئوپلیتیک گیر افتاد، توانایی نوزایی خود را داشت.
وی بیان کرد: ایران سؤال بزرگی در دل خود دارد؛ موقعیتش با دیگر کشورها کاملاً متفاوت است و شباهتهای خانوادگی با همسایگان خود ندارد، ولی در عین حال جغرافیایی فرهنگی دارد که در نقشه ایران فرهنگی نیز نمایان است. چگونه کشوری که ژئوکالچر وسیعی دارد، در گذرگاه تاریخ تنهاست؟ ایران متحد بالقوه ندارد، زیرا با کشورهایی که نزدیکی مذهبی دارد، دارای تفاوتهای قومی و زبانی است و برعکس. این عناصر متناقض مانع دستیابی ایران به اتحادیهای در این گستره جغرافیایی است. ایران کشوریست که مهاجمان خود را ایرانیزه کرد. بنابراین، برای دیگر کشورها خطرناک است. ترکها، یونانیها و مغولان به ایران حمله کردند، ولی کشور ما نه تنها آسیبی ندید، بلکه آنان را ایرانیزه و اسلامیزه کرد. این یگانگی فرهنگی در عین مزیت بودن برای ایران، نقطه نگرانی همسایگان نیز هست. یزدانشناسی ویژه ما که خود را در آیین تشیع پدیدار کرده، در جهان اسلام نیز باعث تفاوت ما شده است، بهطوری که با هیچ کشور مسلمانی قابل مقایسه نیستیم.
زهراسادات مرتضوی
انتهای پیام