حالا یمن با نام حوثی‌هاست مشهور
کد خبر: 4194725
تاریخ انتشار : ۳۰ دی ۱۴۰۲ - ۰۸:۴۰
گزارش ایکنا از نشست ادبی «سلام بر هَمْدان»

حالا یمن با نام حوثی‌هاست مشهور

نشست ادبی «سلام بر هَمْدان» در پاسداشت و حمایت از مجاهدان انصارالله یمن به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران برگزار شد.

به گزارش ایکنا نشست ادبی «سلام بر هَمْدان»، شامگاه جمعه ۲۹ دی در پاسداشت و حمایت از مجاهدان انصارالله یمن با مدیریت علیرضا قزوه و با حضور جمعی از اهالی ادب حوزه ایران فرهنگی به میزبانی گروه بین‌المللی هندیران برگزار شد.

در ابتدای این نشست سید مسعود علوی‌تبار شاعر اظهار داشت: سرزمین یمن به شهادت تاریخ و روایات موجود همواره حامل فرهنگ بوده و اهالی فرهیخته آن نزد پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع) همواره محبوب  بوده‌اند. اهل یمن و همچنین انصار پیامبر یعنی قبایل اوس و خزرج که یمنی الاصل بودند، بیشترین حمایت را از رسول خدا به عمل آوردند، لذا یمن و یمنی‌ها در روایات بسیاری مورد مدح و ستایش قرار گرفته‌اند. در همین زمینه در روایتی پیامبر اکرم(ص) «نفس الرحمن» را از جانب یمن می‌داند و فرمود: «إِنَ‏ نَفَسَ‏ الرَّحْمَنِ‏ يَأْتِينِي‏ مِنْ‏ قِبَلِ‏ الْيَمَنِ‏ فَحَيِيَتْ بِذَلِكَ النَّفَسِ صُورَةُ الْإِيمَان‏»،  یعنی نفس رحمن از سوی یمن به سویم می‌آید و به این نفس است که صورت و بنای ایمان زنده و برپا می‌شود.

علوی‌تبار در بخش‌های دیگری از سخنان خود اضافه کرد:  زمانی که در طول شش ماه تبلیغ توسط براء بن عازب و خالد بن ولید حتی یک نفر در یمن مسلمان نشد، با اعزام امام علی(ع) به یمن توسط حضرت محمد(ص)، افراد قبیله همدان در همان روز اول همگی به اسلام مشرف شدند و دیری نپایید که در پی آن دیگر قبایل یمن نیز به اسلام گرویدند.  زمانی که خبر به رسول خدا رسید حضرت سجده شکر به جای آورد و فرمود: «سلام بر هَمْدان، سلام بر هَمْدان».

این کارشناس تاریخ و تمدن اسلامی افزود: قبیله همدان که از قبایل بزرگ یمن بود همواره هوادار  امام علی (ع) بودند و از زنان و پیران و جوانان این قبیله عده بسیاری در جنگ  صفین با امام همراهی کردند و به شهادت رسیدند. قبیله همدان در دوران معاصر نیز با نیروی حوثی‌ها که شاخه‌ای از این قبیله هستند همانند صدر اسلام از قدرت و نفوذ زیادی در یمن و همچنین در منطقه برخوردارند.

وی در انتها ضمن قرائت آیه ۶ از سوره مبارکه الشرح عنوان داشت: «إِنَّ مَعَ العُسرِ يُسرًا »،  مسلماً با هر سختی و در دل هر سختی آسانی است، قدرت گیری روزافزون جنبش انصار الله یمن در سختی‌ها و جنگ‌های متعدد روی داده به‌درستی مصداق بارزی برای این آیه شریفه از کلام‌الله مجید است.

شعرخوانی

در این برنامه که با بداهه نویسی مسعود ربانی همراه بود شاعرانی چون علیرضا قزوه، امیر عاملی، محمدعلی بوسفی، سید مسعود علوی تبار، مهدی باقرخان، سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی، نغمه مستشار نظامی، فاطمه نانی زاد، سیده کبری حسینی بلخی، فاطمه ناظری، مریم فروزان کیا، سارا رمضانی، صبا فیروزی و  سارا عبداللهی حضور داشتند.

در انتها تعدادی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم می خوانیم.

 

نغمه مستشار نظامی

‎اشک سحرم، عطر گل یاسمن است این

محبوبه‌ی شب، تازه شهید چمن است این

‎این سوخته پر، شعر من این همدم ققنوس

‎طوفان‌زده‌ی داغ پس از سوختن است این

‎این چشم خمارین به صد شعر سخن گو

‎مشکین غزل طرفه غزال ختن است این؟!

‎عشق است؟ سلام است؟ سرود است؟حماسه ست

‎مهر است؟ سپهر است؟ درفش وطن است این

‎یک روز شکوفاتر از این شاخ هلو بود

‎یک شاخه‌ی خشکیده درین پیرهن است این

‎طفل است اگر، کو لب خندان و عروسک؟

‎گر مرد شهید است چرا بی کفن است این؟

‎یک مادر دلسوخته در گوش غزل گفت

‎پایان غم‌انگیز گل سرخ من است این

‎ای وای بهارم، غزلم، طرفه نگارم

‎اینگونه مپندار که رسم کهن است این

‎عهد کهن ما نظر حضرت عشق است

‎وابسته به اذن و نفس پنج تن(ع) است این

‎ای مادر دلتنگ، شکایت به علی(ع) بر

‎میزان جهان است، مه شب شکن است این

‎از جام گل سرخ، عقیقش شده خونرنگ

‎آری یمن است این، یمن است این، یمن است این!

 

امیر عاملی

گرفته سینه‌ی مجروحمان، بهانه‌ی زخم

نشان دهید خدا را به ما، نشانه‌ی زخم

به یمن داغ دل لاله های خونین است

اگر سرود رهایی است، در ترانه‌ی زخم

ز مرگ سرخ، دلا! عاشقان نمی‌ترسند

که می‌کشند به جان، ناز تازیانه‌ی زخم

چگونه ننگ سلامت به دوش خسته کشیم؟

در این چکاچک شمشیر و این زمانه‌ی زخم

لباس عافیت و امن و عیش، زان شما

که ما شهید بلائیم در کرانه‌ی زخم

بس است فخر من و ما که برده‌ایم "امیر"

هزار سرو دلاور به روی شانه‌ی زخم

بیا به تیغ شهادت دوباره بوسه زنیم

که ماندگار بمانیم با نشانه‌ی زخم

 

محمدعلی یوسفی

اینجا کجا؟ مهد دلیران است و شیران

اینجا فلسطین است، لبنان است، ایران

آینده با نام بلندش می‌درخشد

هم در حدیث است این بشارت هم به قرآن

یاران مهدی برخی اهل این دیارند

نامش گره خورده است با تقوی و ایمان

با نام و یادش می‌تپد قلب جهانی 

از وحشتش دیگر جهانی گشته لرزان

اینجا نشانی‌ها ز حزب‌الله دارد

مثل سلحشوران حزب‌الله لبنان

ترسی ز استکبار و آمریکا ندارند

در راه دین حق گذشتند از سر و جان

مردانی از نسل سلحشور اُویسند

در عزمشان هرگز نمی‌بینید نقصان

حالا یمن با نام حوثی‌هاست مشهور

با نام شیعه، نام عاشورا، مسلمان

نام تشیع، نام اسلام است و قرآن

بر نقشه اهریمنان شد مهر بطلان

بر تارک تاریخ، شیعه می‌درخشد

با انقلاب و خیزش و با خون و عصیان

 

فاطمه نانی زاد

باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر

می‌رسد از طرف کرب‌وبلایی دیگر

به تماشا ننشینید که نی در تب‌وتاب

سوز دل را بنوازد به نوایی دیگر

آخر ای مردم سرگشته کجایید، کجا؟!

روضه اینجاست، همین‌جاست، نه جایی دیگر

پرده در پرده علی‌اکبر و قاسم در خون

روضه اینجاست بیارید عبایی دیگر

ای برادر، وسط معرکه دریاب مرا

باز در علقمه پیچید صدایی دیگر

باز هم طفل رباب است، به خود می‌پیچد

خیمه آورده برون دست دعایی دیگر

بازهم ابنِ‌زیاد و پسر سعد و سنان

شمرها، حرمله‌ها، جور و جفایی دیگر

سر اگر رفت، مپرسید که عمامه کجاست

رفت از پیکر مظلوم ردایی دیگر

یاد ویرانه‌نشینی که‌ دل شب جان داد

داد بر اشک یمن حال‌وهوایی دیگر

نوعروسان چمن شام غریبان دارند

در یمن جشن عروسی‌ست عزایی دیگر

این حماسه همه از ذکر مصیبت جوشد

خون بگریید همه صبح و مسایی دیگر

پسر مکه، کجایی که حرم مظلوم است

فتنۀ آلِ‌سعود است و خدایی دیگر

وقت آن است اجابت شود این زمزمه‌ها

از پس پردۀ غیبت به درایی دیگر

صله‌ام آتش دردی‌ست که در دل دارم

درد اگر عشق تو باشد چه دوایی دیگر

 

سیده کبری حسینی بلخی

من که از کودکی خویش به دور از وطنم

روز می‌سوزم و شب در شُرُف ساختنم

خانه‌ام در شب تاریخ  به یغما رفته

باد هی می‌خورد از چار ستون بدنم

مثل یک برج قدیمی وسط شهر بزرگ

سال‌ها است که در حال فرو ریختنم

شده ایران وطن دوم این آواره

گرم در خویش گرفته است چنان پیرهنم

خوشه گندم ما بود فشنگ و دیدند

مردم شهر که زخمی‌ست سراپای تنم

بلخ با غزه  و شیراز چه فرقی دارد

من مسلمانم و پیوسته مصر و یمنم

صعده با غزّه و با غزنه و رَی یک‌سان است

گاهی سلمان و اباذر، گه اُوَيس قَرَنم

درّ صحراى نجف در شرف‌الشمس جهان

لعل زیبای بدخشان و عقیق یمنم

یمنی که نهراسیده از آشوب جهان

یمنی که به من آموخته:یک شیرزنم

زنم اما عطش سرخ شهادت دارم

کاش روزی بشود پیرهن من کفنم

 

صبا فیروزی

جان‌برکف و با عشق ولائید شما

از هر چه به جز خدا رهائید شما

با لشکری از سپاه حق آمده‌اید

مردان یمن! دست خدائید شما!

انتهای پیام
captcha