کد خبر: 4221359
تاریخ انتشار : ۲۴ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۷
ایکنا گزارش می‌دهد

جست‌وجوی معنای زندگی در تکایای تخت فولاد

اگرچه ماهیت تخت فولاد، آرامستان، گورستان، منزلگاه ابدی‌ و تعابیری از این دست است؛ اما تداعی زندگی و کشف معنایی عمیق و انسان‌ساز از آن را در دل این سرزمین نیز می‌توان جست‌وجو کرد.

تکیه خوانساری تخت فولادبه گزارش ایکنا از اصفهان، اگرچه گرمای طاقت‌فرسای آخرین روزهای بهار، طعنه به تابستان می‌زند؛ اما مانعی بر سر راه علاقه‌مندان به حضور در رویداد تخت فولادگردی «گورستان و معنای زندگی» نیست؛ زنان و مردانی که عصر روز چهارشنبه، ۲۳ خردادماه در جوار مزار بانوی مجتهده، گرد یکدیگر آمده و در طلب تعبیری انسان‌ساز و متفاوت از زندگی‌‌اند. حضور بر سر مزار بانو امین، آغاز این سیر و سلوک دوساعته است. مقبره این بانوی ایرانی به گونه‌ای طراحی شده که گویی همگی در زیر چادر او به تماشاگه راز آمده‌ایم.

محمد قدسی، شاعر، مولوی‌پژوه و از شاگردان مرحوم حاج اسماعیل دولابی، مهمان این ویژه‌برنامه است. وی در ابتدا بحث خود را با توصیف ویژگی‌ها و احوالات بانو امین آغاز می‌کند و می‌گوید: موانعی که بر سر راه سیر و سلوک بانوان وجود دارد، کمتر از آقایان است. بنابراین اگر زنی به درجات عالی انسانیت برسد، مجال پرواز بیشتری دارد. شرایط کسب روزی و مال حلال که آقایان با آن دست و پنجه نرم می‌کنند، مانعی در مسیر سیر و سلوک بانوان به‌شمار نمی‌رود.

بانو امین در دو حوزه علوم نقلی و عقلی و همچنین مراحل عالی سیر و سلوک، بال پرواز گشوده‌ بود. کسی که قرار است در آینده به اسوه تبدیل شود، از همان کودکی رفتار و نگاه متفاوتی دارد؛ به این معنا که هم‌سن‌و‌سالان چنین شخصیتی به مواردی اهمیت می‌دهند که برای او حائز اهمیت نیست. حاج خانم امین نیز از چهار سالگی با هم‌سن‌و‌سالانش تفاوت داشت.

علاقه‌مندی و گرایش ایشان به مطالعات دینی نیز قابل توجه بود. به‌طور کلی، شهر اصفهان آب و هوایی دارد که عالم‌پرور است. بانو امین نیز ورای علاقه‌مندی به علوم دینی، دختر ملک‌التجار بود و از نظر مالی برای تحصیل و تهذیب مشکلی نداشت. اگرچه در دوران رضاخانی طلبگی زنان مرسوم نبود، با این همه بانویی مثل ایشان چونان پدیده و نابغه‌ای در عصر خود می‌درخشد.

قدسی خودسازی و تهذیب نفس را جزوی از سیره بانو امین ذکر می‌کند و ادامه می‌دهد: ایشان هم به امور همسرداری و هم برنامه‌ریزی برای خواندن دروس مقید بود، به‌طوری که چهار روز پس از فوت فرزندشان هم درصدد برپایی کلاس درس با حضور استاد خود برآمد.

استدلالات شهودی بانو امین نیز در کتابشان با نام «النفحات الرحمانیة فی الواردات القلبیة» که به فارسی، «نسیم‌های مهربانی» ترجمه شده، چنان دقیق است و اهمیت دارد که اهل شهود با مراجعه به این کتاب، به عریانی حقیقت در نگاه این بانو اذعان می‌کنند. ایشان از مرحله علم‌ الیقین به عین الیقین و در نهایت به حق‌ الیقین رسید.

ویژه‌برنامه «گورستان و معنای زندگی»

ادامه این رویداد، حرکت از مزار بانو امین به سمت تکیه علامه خوانساری(ره) است. قبل از رسیدن به ورودی تکیه، نمایی از گنبد کوچکی که در آن قرار دارد و شعری که به صورت کاشی‌کاری روی گنبد نوشته شده، نظرم را جلب می‌کند. بر روی وجهی از گنبد که در دیدرس قرار دارد، فقط بیتی از اشعار جامی قابل خواندن است: «زنده‌دلی در صف افسردگان، رفت به همسایگی مردگان» بیت را زمزمه می‌کنم و از زیبایی مضمون، لبخندی بر لبم می‌نشیند و احسنتی نثار روح بلند جامی می‌کنم. لحظاتی را که به سبب کشف آن بیت زیبا بر روی گنبد سپری کرده‌ام، موجب می‌شود تا آخرین نفر از گروه باشم که وارد تکیه می‌شود.

تکیه آیت‌الله خوانساری(ره)

مشهور است که اين تكيه، مدفن علامه آقا حسین خوانساری‌ست و فرزندش جمال كه هر دو از دانشمندان عصر صفوی بودند. پس از مرگ آقا حسین خوانساری، شاه سلیمان صفوی دستور داد بقعه‌ای برای وی بنا کنند كه اكنون به تكيه خوانساری معروف شده است. اين بنا، يكی از زيباترين و نفيس‌ترين نمونه‌های معماری و هنری دوران شاه سليمان صفوی محسوب می‌شود. فقط نقاشی‌هایی که بر روی دیواره‌های داخلی این تکیه نقش بسته، به گفته راهنمای گردشگری تخت فولاد، متعلق به دوران معاصر است.

قدسی نیز با اشاره به کتاب «کلثوم ننه» یا «عقائد النساء» می‌گوید که این اثر به قلم مرحوم جمال خوانساری از قدیمی‌ترین کتاب‌هایی‌ست که درباره اخلاق و آداب و رسوم زنان عامی ایران نوشته شده و خواندن آن خالی از فایده نیست.

پس از صرف پذیرایی، به قسمت پشت تکیه خوانساری و آرامگاه آیت‌الله آقا محمد بیدآبادی می‌رویم.

ویژه‌برنامه «گورستان و معنای زندگی»

تکیه آیت‌الله بیدآبادی(ره)

آقا محمد بیدآبادی، حکیم، عارف، متأله و مدرس قرن دوازدهم هجری قمری و شهره در سلوک عارفانه و همچنین ترویج حکمت متعالیه ملاصدرا بود. زندگی زاهدانه این عالم بزرگ و حالات او در پرهیزکاری و سلوک اخلاقی از جمله خصیصه‌های بارز این شخصیت محسوب می‌شد. در این‌باره اوصاف و حکایاتی نیز نقل کرده‌اند، مانند اینکه آیت‌الله بیدآبادی به توجهات حکومت وقت به خود بی‌اعتنا بود و اموالی را که به رسم هدیه برای او می‌فرستادند، نمی‌پذیرفت. به زهد و قناعت در معاش می‌کوشید و برای امرار معاش، به زراعت و شَعربافی می‌پرداخت. در قحطی اصفهان هم برای همدردی با قحطی‌زدگان، ۶ ماه به خوردن زردک خام اکتفا کرد.

قدسی نیز می‌گوید: میخ دنیا و متعلقاتش در دل این حکیم گرانقدر نبود و ادامه می‌دهد: روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه کار ناشایستی شده بودند، تصمیم می‌گیرند سرگرمی تازه‌ای برای خود به پا کنند. از همین‌رو برای نمایاندن هدف شیطانی خود با عارف بالله و سالک الی الله، آقا محمد بیدآبادی مواجه می‌شوند.

گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان می‌روند و دستشان را می‌بوسند. سپس تقاضا می‌کنند که برای ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی برود و دو جوان را از تجرد درآورد. ملامحمد بیدآبادی نیز نظری به قیافه شیطان‌زده آنان می‌کند و در هیچ یک اثری از صلاح و سداد نمی‌بیند؛ ولی با خود می‌اندیشد که شاید حکمتی در آن باشد. به همین دلیل دعوت را قبول می‌کند و همراه آنان به یکی از محله‌های اصفهان می‌رود.

سرانجام به خانه‌ای می‌رسند و اراذل از ایشان دعوت می‌کنند که به آن مکان وارد شود. به محض ورود آقا محمد بیدآبادی، زنی سربرهنه و با لباس و آرایش نامناسب، از اتاق بیرون می‌آید و خطاب به ایشان می‌گوید: به به! حاج آقا خوش آمدی، صفا آوردی. آقا محمد بیدآبادی متوجه قضیه می‌شود و قصد مراجعت می‌کند که جمع اوباش جلوی ایشان را می‌گیرند و مانع خروجشان می‌شوند. آن جماعت گمراه به آقا محمد بیدآبادی دستور می‌دهند که در بالای اتاق بنشیند و سپس همان زنی که در ابتدا به ایشان خوش‌آمد گفته بود، در حالی که داریه یا تنبکی به دست داشت، وارد اتاق می‌شود و شروع به نواختن و رقصیدن می‌کند و دور اتاق می‌چرخد.

جماعت اوباش نیز حلقه‌وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می‌زنند. زن مزبور در حال رقص گه‌گاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز می‌کند، این بیت از حافظ را خطاب به ایشان می‌خواند و مکرر می‌گوید: «در کوی نیک‌نامان ما را گذر ندادند، گر تو نمی‌پسندی تغییر ده قضا را» پس از دقایقی که آن گروه گمراه، غرق در شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و آقا محمد بیدآبادی سر به زیر افکنده بود، ناگهان خطاب به آنان می‌گوید: تغییر دادم. سپس به سجده رفت و دعا خواند.

این کار تأثیر عمیقی بر آن جماعت گذاشت و باعث شد تا از رفتار و کردار خود عذرخواهی کنند، بر دست و پای آن ولی الهی بوسه بزنند و ایشان نیز حکم توبه را بر آنان جاری کند.

در ارتباط با این حادثه، خود آن بزرگوار گفته بود: «در یک لحظه، قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم.»

اتمام برنامه با درخشش هلال ماه در آسمان همزمان می‌شود و آرامش تخت فولاد در شب، بیش از پیش ما را متوجه قداست این خاک می‌کند. به راستی که معنای زندگی در سرگذشت پرافتخار عالمان و مشاهیر مدفون در این سرزمین نهفته است.

زهرا مظفری‌فرد

انتهای پیام
captcha