ابوحجل، مسلم بن عوسجه اسدی، شخصیت بزرگواری بود که در زمره صحابی پیامبر(ص) و یاران امام علی(ع) و امام حسن(ع) قرار داشت و یکی از اصحاب امام حسین(ع) در واقعه کربلا و جزو ۷۲ تن شهید روز عاشورا محسوب میشود. ابن سعد در طبقات خود چنین آورده است: «مسلم بن عوسجه از جمله اصحاب بود که رسول خدا(ص) را درک کرد و این یکی از بزرگترین افتخارات اوست.» وی همچنین یکی از پنج صحابی بود که در کربلا حضور داشت و به فیض شهادت نائل آمد.
مسلم بن عوسجه دلاورمردی شجاع بود که همواره در نبردها و فتوحات اسلامی حضور داشت. بنا بر نقل شبث بن ربعی، او از رزمندگان شجاعی بود که در جنگهای مسلمانان در منطقه آذربایجان چنان کرد که باعث اعجاب و حیرت دیگران شد. از سوی دیگر، عبادت، تهجد و شبزندهداری مسلم بن عوسجه نیز مشهور بود. مرحوم قمی چنین روایت کرده است که مسلم بن عوسجه از عباد روزگار و پیوسته در مسجد کوفه در پای ستونی از آن مشغول عبادت و نماز بود. از دیگر افتخارات او این است که قاری و معلم قرآن بود، چنانکه ابن حجر عسقلانی درباره مسلم بن عوسجه گفته است: «او عابدی پرهیزگار بود؛ قاری و اهل عبادت و راز و نیاز.»
او از جمله افرادی بود که به سیدالشهدا(ع) نامه نوشت و ضمن دعوت از ایشان با امام بیعت کرد و در بیعت خود وفادار ماند. مسلم بن عوسجه همواره ضدیت خود را با حاکمان جور نشان میداد؛ مثلاً در نمازهای جمعه و جماعات نمایندگان حکومت یزید حضور نمییافت و با آنها همکاری نمیکرد.
اولین نقشی که مسلم بن عوسجه پس از ورود سفیر امام حسین(ع)، مسلم بن عقیل به کوفه ایفا کرد، پذیرفتن مسئولیت بیعت گرفتن از مردم برای امام و نماینده ایشان بود؛ به این صورت که هر کس میخواست با امام حسین(ع) بیعت کند، نزد مسلم بن عوسجه میرفت و به نشانه اظهار وفاداری به ساحت مقدس اباعبدالله(ع)، با او بیعت میکرد.
دومین مسئولیت مسلم بن عوسجه در ایام حضور سفیر امام در کوفه، این بود که از طرف مسلم بن عقیل وکالت گرفتن اموال و خرید و فروش اسلحه جنگی را پذیرا شده بود. بدون شک انجام این دو وظیفه کاری بسیار دشوار و پرخطر بود؛ اما مسلم بن عوسجه این وظیفه را به خوبی انجام داد و آنچه را که باید، از ادوات جنگی تهیه و آماده کرد و مهیای روز قیام مسلم بن عقیل علیه عبیدالله شد.
هنگام ورود عبیدالله بن زیاد به کوفه و تصمیم مسلم بن عقیل برای نبرد با او، عقیل پرچمی برای مسلم بن عوسجه مهیا کرد و او را بر قبیلههای مذحج و اسد گماشت و این سومین مسئولیت ابن عوسجه در این مقطع زمانی بود. آنها برای محاصره دارالاماره حرکت کردند؛ اما عبیدالله شروع به پراکندن مردم کرد تا از یاری مسلم بن عقیل دست بردارند. عقیل مجبور شد در خانه مختار و سپس منزل هانی بن عروه مخفی شود؛ اما با ترفند یکی از جاسوسان عبیدالله، محل اختفای مسلم بن عقیل معلوم و او همراه هانی، دستگیر شد و به شهادت رسید. در این هنگام، مسلم بن عوسجه مدتی را مخفیانه در کوفه به سر برد، سپس با خانوادهاش از آنجا فرار کرد و در کربلا خود را به امام حسین(ع) رساند تا جان خویش را نثار مقدم او کند.
در مقتل ابومخنف که از معتبرترین مقاتل سیدالشهدا(ع) است، چنین روایت شده که در شب عاشورا امام حسین(ع) برای یاران خود به ایراد سخن پرداخت و فرمود: «دشمن در پی من است و اگر به من دست یابد، به دیگران کاری ندارد. اکنون تاریکی شب شما را فرا گرفته است. از سیاهی شب استفاده کنید و هر یک از مردان شما، دست مردی از خاندان مرا بگیرد و به دیار خویش بازگردد.» یاران امام شروع به سخن کردند. قبل از همه، قمر بنیهاشم(ع) عرضه داشت: «چرا چنین کنیم برای اینکه بعد از شما زنده بمانیم؟ هرگز خداوند چنین روزی را نصیب ما نکند.»
سپس مسلم بن عوسجه به پا خاست و عرض کرد: «آیا دست از یاری تو برداریم و در ادای حقی که بر ما داری، در پیشگاه خدا عذری نداشته باشیم؟ نه. به خدا سوگند از تو دور نخواهم شد تا با نیزه خود سینه دشمنانت را بشکافم و تا قبضه شمشیر در دستم باقیست، بر سر آنها بکوبم و از تو جدا نشوم و اگر سلاحی در دست نداشته باشم، در راه دفاع از تو، آنها را آماج سنگ قرار دهم تا در راهت جان دهم و اگر ۷۰ مرتبه مرا بکشند، بسوزانند، خاکسترم را بر باد دهند و بار دیگر زنده شوم، هرگز از تو جدا نخواهم شد» و اینچنین همچون ققنوسی به نماد وفاداری اتم و جاودانگی در عشق حسینی تبدیل شد.
در روز عاشورا، مسلم بن عوسجه در نبردی نابرابر با سپاهیان عبیدالله بن زیاد میجنگید. در معالی السبطین چنین آمده است: «مسلم بن عوسجه با حمله به صفوف دشمنان با آنان جنگید. او در حالی که شمشیر خود را به دست راست گرفته بود، این رجز را میخواند: اگر از من بپرسید، من شیری هستم از ریشه و ذریه بنیاسد. هرکه به ما تجاوز کند، از راه کمال فاصله گرفته و به دین خداوند جبار و صمد کافر شده است.»
در این نبرد، مسلم به شدت زخمی شد و روی خاک افتاد. هنگامی که لشکر عمر سعد از حمله خود دست کشید و گرد و غبار معرکه فرو نشست، مسلم بن عوسجه را بر روی زمین افتاده دیدند. هنوز رمقی در وی بود. حسین بن علی(ع) همراه حبیب بن مظاهر بر بالین او آمدند و در کنارش نشستند و حضرت اباعبدالله(ع) چنین فرمود: «ای مسلم! خدا تو را رحمت کند.» سپس این آیه را خواند: «برخی از آنها به پیمان خود عمل کرده و برخی دیگر به انتظار نشستهاند و تغییر و تبدیلی در پیمانشان ندادهاند.» (احزاب، ۲۳)
حبیب نیز خطاب به مسلم بن عوسجه چنین گفت: «مسلم! کشته شدن تو بر من سخت است؛ ولی به تو مژده میدهم که چند لحظه دیگر وارد بهشت خواهی شد.» مسلم گفت: «جزاک الله خیرا.» حبیب گفت: «اگر میدانستم که پس از تو بلافاصله به میدان نخواهم رفت، دوست داشتم که اگر وصیتی داری، انجام دهم.» مسلم با صدای ضعیف در حالی که به حسین بن علی(ع) اشاره میکرد، به او گفت: «وصیت من این است که تا آخرین قطره خون، دست از او برنداری.» حبیب گفت: «به خدا سوگند! این وصیت تو را عملی خواهم کرد» و در همین گفتوگو بودند که مسلم بن عوسجه جان به جانآفرین تسلیم کرد.
مسلم بن عوسجه از چنان جایگاه معنوی رفیعی برخوردار بود که سه تن از امامان معصوم(ع) از عمل بااخلاص او تقدیر و در سوگش گریه کردند. امام حسین(ع) پس از شهادت او بر بالینش حضور پیدا کرد و فرمود: «رحمک الله یا مسلم» و امام زینالعابدین(ع) در سوگ مسلم بن عوسجه و سایر یاران امام حسین(ع) اشک میریخت.
حضرت مهدی، صاحبالزمان(عج) نیز در زیارت ناحیه مقدسه با جملات بسیار زیبا و پرمعنایی، پس از عرض سلام به مسلم بن عوسجه، با اشاره به حماسهآفرینیهای او در شب عاشورا چنین میفرماید: «و تو اولین کسی بودی که جان خودش را فروخت و اولین شهیدی بودی که به ملاقات خدا رفت. قسم به خدای کعبه که رستگار و کامیاب شدی و خداوند این تلاش خالصانه و این مواساتی را که نسبت به امام خود داشتی، از تو قبول کرد. خداوند لعنت کند عبدالله ضبابی و عبدالرحمن بن خشکاره بجلی و مسلم بن عبدالله ضبابی را که در کشته شدن تو شرکت داشتند.»
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام