ابونصر، محمد بن محمد فارابی در تاریخ فلسفه اسلامی جایگاهی والا و بیبدیل به خود اختصاص داده و احاطه او بر علوم گوناگون کمنظیر است. فارابی در علومی همچون فلسفه، منطق، جامعهشناسی، پزشکی، ریاضیات و موسیقی تخصص وافری داشت. عمق اندیشه و وسعت افق فکری او از لحاظ فلسفی، بهویژه فلسفه سیاسی، موضوعی شگفتانگیز و مثالزدنی است. فارابی فیلسوف مبدع و نوآور است که محصولات جدید و عمیقی در فضاهای گوناگون از جمله حوزه اخلاق و سیاست عرضه کرده است.
چرایی و چگونگی رابطه اخلاق و سیاست، یکی از معضلات و مسائل نظری و عملی علم سیاست و علم اخلاق است. بررسی رابطه میان اخلاق و سیاست یکی از مفاهیم کهن و بسیار گسترده در حوزه فضای فکری بشر محسوب میشود که در عصر جدید و با ظهور دیدگاههای جدید، بازخوانی آن اهمیتی مضاعف یافته است. امروزه اخلاق سیاسی در تقابل با مفاهیمی چون دین، معنویت، دولت، سکولاریسم و... قرار دارد و یکی از چالشهای مهم درک از سیاست را شکل داده است. در این یادداشت تلاش میشود موضوع رابطه میان اخلاق و سیاست از منظر فارابی مورد واکاوی قرار گیرد.
افلاطون در سه کتاب «جمهور»، «سیاست» و «قوانین»، بیشترین آرای سیاسی و اخلاقی خود را گردآوری کرده است. او در سیاست، هدف حکمرانان را معطوف به تحقق خوشبختی و سلامتی اخلاقی در جامعه میداند. مهمترین انگیزههایی که افلاطون را به سمت مدینه فاضله هدایت کرده، مسئله رعایت اخلاق در جامعه سیاسی است. به نظر او هدف و غایتی که حکمران و رهبر باید مدنظر داشته باشد، آن نیست که دولت را بزرگتر یا نیرومندتر کند، بلکه هدف اساسی این است که شهروندان خود را خوشبخت کند و از نظر اخلاقی، آنها را نیکوتر پرورش دهد.
ارسطو نیز اخلاق را دیباچهای بر سیاست میداند و پایان اخلاق را آغاز سیاست میشمرد. او جامعهای را سیاسی برمیشمرد که خیر برین را جستجو میکند و حصول سعادتهای فردی را از راه تحقق سعادتهای اجتماعی امکانپذیر میداند. از نظر ارسطو، سیاست ضامن اجرای معرفتی نظریه اخلاق است؛ یعنی یکی از اهداف سیاست، عملیکردن آموزههای اخلاقی در جامعه است.
اخلاق و سیاست در اندیشه فارابی، دو مفهوم کاملاً بههمپیوسته است. از نظر او، اخلاق، ماهیتی سیاسی و سیاست، ماهیتی اخلاقی دارد. فارابی در اینباره به طرح و بررسی مفاهیمی چون سعادت، مدینه فاضله، عدالت، مشروعیت، حقوق شهروندی و اخلاق حاکمیت میپردازد. تجلی پیوند اخلاق و سیاست در آثار او را میتوان در عناوین ذیل مشاهده کرد.
فارابی مدینه فاضله را نقطه تلاقی اخلاق و سیاست میداند و کتاب «المدینة الفاضله» او مشتمل بر شرح کاملی از این موضوع است. مدینه فاضله از منظر فارابی، به شهری گفته میشود که هدفی جز اخلاق و رسیدن انسانها به سعادت حقیقی از طریق کسب فضایل اخلاقی ندارد.
او معتقد است نشانه قطعی که شهروندان فاضل را از شهروندان جاهل و مدینه فاضله را از مدینههای غیرفاضله جدا و حصول سعادت را برای آنها ممکن میکند، استعلای نفس آنها از ماده است. غلبه شهروندان بر وجود جسمانی، نخستین هدف حاکم فاضل در مدینه فاضله است.
سعادت در نظریه فارابی، هم غایت اخلاق است و هم غایت سیاست و هر دو ذیل ساحت علم مدنی قرار میگیرند؛ از اینرو، سعادت مهمترین مفهومی است که حوزههای اخلاق و سیاست را به هم پیوند میدهد. سعادت از منظر فارابی، غایت مطلوبی است که همه انسانها مشتاقانه خواهان آن هستند و با تلاش به سوی آن در حرکتند. سعادت، کمال و برترین خیر است و همه انسانها خیرخواه و کمالطلبند.
از دیدگاه برخی از فلاسفه، فارابی سعادت را بر دو گونه میداند؛ سعادت حقیقی و سعادت ظنی. سعادت حقیقی بهواسطه ذات خود مطلوب است و با توسل به غیر حاصل نمیشود. این سعادت در دنیا بهطور تام محقق نمیشود، بلکه در آخرت به وقوع میپیوندد. سعادت ظنی شامل خیرات مشترکی مانند ثروت، لذت، کرامت و مقام است که نباید غایت عمل قرار گیرد.
به باور فارابی، سعادت نه تنها به افعال آدمی بستگی دارد، بلکه به آرا و عقاید او هم مرتبط است. او عناصر مؤثر در وصول به سعادت را عقل فعال، کمال، قوه ناطقه، تعقل، دین، فلسفه، هنر، اجتماع، حکومت و رئیس فاضل برمیشمرد و تدبیر را که بخشی از سعادت است، سیاسی میبیند. سیاستی که مستلزم نظم زندگی دیگران است و نه صرفاً شیوهی زندگی فردی.
کمال عملی دربرگیرنده فضائل عمومی و خصوصی و مشتمل بر تدبیر است. تدبیر از منظر فارابی به معنای نظمدادن به باورهای دیگران و کنشهای آنهاست تا جایی که بتوانند سعادت را تا حد ممکن به دست آورند؛ چه بهوسیله حکومتی معطوف به کمال، چه بهوسیله دینی مصروف کمال و چه بهوسیله تربیتی که هدفش پیشبرد کمال در جماعتی خاص باشد.
چگونگی اعمال اقتدار یکی از وجوه اخلاق سیاسی محسوب میشود. خاستگاه حکومت از دو وجه قابل بررسی است؛ یکی از منظر تاریخی که به پیدایش دولت و حکومت مربوط است و یکی از منظر مشروعیت. مشروعیت به این معنا که دولت قدرت خود را از چه منبعی اخذ کرده است.
درباره خاستگاه تاریخی حکومت، فارابی بر این عقیده است که خاستگاه دولتها بهموازات حیات اجتماعی انسانها قابل تحلیل است. او معتقد است که خیر برتر و کمال نهایی در گام نخست، بهوسیله اجتماع مدینه تحصیل میشود، نه اجتماعی کمتر و ناقصتر؛ بنابراین تاریخ حیات اجتماعی انسان با نوعی حکومت و دولت همراه بوده است.
فارابی درباره خاستگاه مشروعیت حکومت نیز چنین بیان میکند که در هر نوع حکومت ابتدا به مشروعیت حاکمان توجه میشود. نظر او در کتاب «آراء اهل المدینة الفاضله» این است که حاکم با دو ویژگی استعداد فطری و طبیعی و ملکه ارادی، مستعد دریافت فیض الهی میشود. فارابی در «سیاستالمدنیه» چنین انسانی را اهل قوه فائقهای برمیشمرد که با عقل فعال و فرشته وحیانی در ارتباط است و او را انسان الهی مینامد.
یکی دیگر از مهمترین مفاهیم مرتبط با حوزه اخلاق سیاسی، مفهوم عدالت است. این مفهوم در منظومه سیاسی و اخلاقی فارابی که کاملاً درهم آمیخته، از مفاهیم کلیدی محسوب میشود. از نظر فارابی برای برقراری نظام فاضل و عادل، باید مردم یا گروهی از ایشان با عدل آشنا شوند و عدل در وجودشان تحقق یابد و عمل و اعتقادشان یکی شود.
او معتقد است که کمال اخلاقی انسان و جامعه، وضعیت و هیئتی از هماهنگی و اعتدال میان امیال متضاد است و در هر چیزی یا امری وضعیت یا نقطه اعتدالی وجود دارد و اعتدال، نشان از وجود عدالت در آن امر است؛ به عبارت دیگر، عدالت، تمام فضیلت و نظام اخلاقی و نظام خلقت مبتنی بر عدل است.
از نظر فارابی همه شهروندان صاحب حق هستند و در جامعه سهم عادلانه دارند. او معتقد است که هرکس حق دارد دارای شغل و کار متناسب با شخصیت فردی و حیثیت اجتماعی خود باشد و مناصب گوناگون نباید در اختیار یک گروه قرار گیرد؛ زیرا هرکس معمولاً متخصص در یک مسئولیت است و از طرفی، توزیع مسئولیتها موجب انجام آنها در زمان مقرر میشود. فارابی بر آن است که حقوق اقتصادی مالی، بهزیستی و سلامتی جسمی و روحی مربوط به کرامت و عزت انسانی و حقوق مربوط به رتبه اجتماعی و شغلی مردم باید از سوی کارگزار حکومت رعایت شود.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام