حقوق بشر از اساسیترین و مهمترین حقوقی است که هر فرد بهطور ذاتی و به صرف انسانبودن، از آن برخوردار است. این حقوق که یکی از ابتداییترین حقوق بنیادین هر انسانی محسوب میشود، در فرایندی تاریخی و بهطور تدریجی در دورههای گوناگون بسط و گسترش پیدا کرده است؛ اما معنای اصطلاحی حقوق بشر در اندیشه سیاسی و حقوقی غرب که خاستگاه حقوق بشری عصر مدرن نام گرفته، سابقه تاریخی طولانی ندارد، پیشتر با عنوان «حقوق طبیعی» از آن یاد میشد و برگرفته از حقوق طبیعی رم باستان، قرون وسطی و همچنین دوره روشنگری، بهوسیله فیلسوفانی همچون جان لاک، روسو، فرانسیس هاچسون و... مفهومی مدرن یافت و در دو انقلاب آمریکا و فرانسه در اواخر قرن هجدهم، نظرهای بسیاری به خود جلب کرد و اوج آن در نیمه دوم قرن بیستم و براساس اعلامیه جهانی حقوق بشر تثبیت شد.
این اعلامیه شامل یک مقدمه و 30 ماده است؛ مواد اول و دوم آن پایههای اصلی مفاهیم کرامت، آزادی، برادری و برابری را بنا میکند و به دنبال آن حقوقی مانند حق حیات، آزادی سیاسی از جمله آزادی اندیشه، آزادی دین، عقیده، انجمنها یا احزاب و همچنین حقوق اقتصادی و اجتماعی را دربردارد. درست است که جنبشهای تصویب اسناد بینالمللی حقوق بشری از غرب آغاز شده است و کشورهای غربی خود را پرچمدار این جریان مینامند؛ اما این به آن معنا نیست که سایر تمدنها به این مقوله بیتوجه بودهاند یا ضدیتی با آن داشتهاند؛ در حالی که سایر تمدنها، بهویژه تمدن اسلامی نیز به این حقوق توجه ویژهای کردهاند، اگرچه تفاوتها یا بعضاً تضادهایی با بعضی از برداشتها و تفسیرها درباره این حقوق داشتهاند.
یکی از مهمترین مفاهیم در حقوق اسلام، بهویژه در قرآن کریم و سنت پیامبر اکرم(ص)، موضوع حقالناس است. حقالناس از دیرباز در ادبیات فقهی اسلامی جایگاه بسیار والایی داشته و توجه زیادی به مفاهیمی مانند حق حیات، حق تعیین سرنوشت، آزادی و از همه مهمتر حقوق سیاسی، اقتصادی و اجتماعی دارد، بهطوری که تعدی به این حقوق از مصادیق ظلم و مستوجب مسئولیت اخلاقی، شرعی و قانونی است. در نوشتار پیش رو به تحلیل تطبیقی درباره مهمترین مفاهیم حقوق بشر و حقالناس میپردازیم.
حق حیات یعنی انسان از حق بنیادی برای زندگیکردن برخوردار است؛ درواقع حقوق بشر منوط به زندهبودن بشر است؛ زیرا بدون حیات سایر حقوق ارزش ندارند. اصل اساسی در حقوق بشر این است که هیچکس را نمیتوان از حق حیات محروم کرد. حق حیات در کانون مباحث مربوط به مجازات، اعدام، دفاع مشروع و... قرار دارد. اصل اساسی در حقوق بشر این است که هیچکس را نمیتوان بهطور خودسرانه از حق زندگی محروم کرد. این اصل دربردارنده این نتیجه است که دولتها فقط میتوانند حق حیات را مشروط به رعایت قوانین سلب کنند؛ برای نمونه استفاده از مجازات اعدام، یکی از این موارد است. قوانین عمده حقوق بشری هرچند استفاده از این مجازات را ممنوع نکردهاند؛ اما فسخ آن را ترغیب کرده و حتی به دنبال محدودکردن آن نیز بودهاند.
در قرآن کریم، نخستین حقی که برای انسانها برشمرده شده، حق حیات است، بهطوری که هیچکس مجاز نیست این حق را از دیگران سلب کند. از دیدگاه قرآن، حق حیات فقط از سوی خداوند به انسان بخشیده شده است و از اینرو فقط خدا میتواند در آن تصرف کند؛ برای نمونه هیچ دینی به اندازه اسلام بر ممنوعیت خودکشی پافشاری نکرده و این خود بیانگر بزرگ و مهمبودن آن برای انسان است؛ اما در خصوص اعدام، برخلاف قوانین حقوق بشری، اسلام اعدام را برای مجرمان جایز و گاهی واجب شمرده و در آیه شریفه «مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا»، ولی مقتول را بر جان قاتل مسلط دانسته است.
نکتهای که در اینجا باید خاطرنشان کرد، این است که اعدام قاتل واجب نیست، بلکه حقی است که خداوند برای اولیای دم قرار داده؛ از اینرو اگر آنها مایل به اعدامنشدن قاتل باشند، در برابر دیه یا بدون گرفتن آن میتوانند از اجرای حکم اعدام صرف نظر کنند که دنباله همان آیه شریفه، 178 سوره بقره، «ذالِكَ تَخْفِيفٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَرَحْمَةٌ»، آن را تخفیفی از جانب خدا میداند و قرآن به طرفین براساس ادامه همان آیه، «فَمَنِ اعْتَدَىٰ بَعْدَ ذَٰلِكَ فَلَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ»، هشدار میدهد که پس از اعدام قاتل یا بخشش او، هیچیک حق تعرض به دیگری را ندارد.
مطابق ماده 18 اعلامیه جهانی حقوق بشر، هر فرد حق دارد از آزادی تفکر، وجدان و مذهب بهرهمند باشد. این حق متضمن آزادی تغییر مذهب یا عقیده و از طرفی متضمن آزادی اظهار عقیده و مذهب نیز است. قرآن کریم در راستای تکریم انسان و احترام به اندیشه و فهم او، رسیدن به کمال را فقط در پذیرش آزادانه حق میسر میداند. از نظر اسلام، آزادی عقیده و مذهب، حق طبیعی هر فردی است، اسلام عقیدهای را به کسی تحمیل نمیکند و خداوند در قرآن، ضمن دعوت به پذیرش دین حق و کامل و همچنین نفی هرگونه تحمیل و اجبار در دین فرموده است: «لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ؛ در دین هیچ اجباری نیست و راه حقیقت از ضلالت و انحراف مشخص شده است.» بنابر گفته مرحوم علامه طباطبایی(ره)، دلیلی که در آیه پیشین، پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤید این است که اکراه و اجبار در دین جایز نیست و اگر«لَا إِکْرَاهَ» قضیه خبری باشد، از تکوین و نتیجه خبر میدهد که دین اکراه نمیپذیرد؛ زیرا ایمان و اعتقاد امری قلبی است، اکراهی نیست و اگر انشایی تشریعی باشد، چنانکه در جمله بعدی آیه هم آمده، دربردارنده این است که کسی حق ندارد درصدد اکراه یا اجبار دیگران به دین باشد.
مرحوم علامه در تفسیر المیزان توحید را اصل روح و اساس همه قوانین اسلامی و زیربنای معارف، اخلاق، قوانین و همچنین مبنای تشریع دین میداند؛ پس به همین ترتیب بر خود فرد بهطور تشریعی لازم است که دین حق و کامل را بپذیرد؛ اما دیگران حق اجبار وی را ندارند. از طرفی علامه طباطبایی(ره) آزادی دینی به معنای آزادی تبلیغ دین، بهویژه غیر از ادیان الهی را مخالف قانون اسلام میداند. حتی بعضی از مفسران نیز ضمن تأیید این نظریه، تأکید میکنند که اسلام الحاد و شرک را نقض خود میداند و آزادی معتقدان به آن را رد میکند. از طرف دیگر، خداوند متعال در راستای نفی تحمیل دین پس از اقامه دلایلی مبنی بر حقانیت پیامبران و کتب آسمانی، بهویژه قرآن کریم، از انسان درخواست اندیشه، تفکر و اقامه برهان را کرده که این امر علاوه بر اینکه مؤید سلب تحمیل عقیده است، توجه آشکار قرآن کریم را به آزادی اندیشه نشان میدهد.
ماده 19 اعلامیه حقوق بشر در خصوص آزادی بیان منتشر شده و بیان میکند که هر انسانی آزاد است ضمن پذیرش هر عقیده، آن را به زبان بیاورد و پذیرش این حق بدون مداخلات اشخاص و بدون توجه به محدودیتها، خطرات و تهدیدات است. دین اسلام جایگاه والایی برای آزادی بیان قائل شده و آن را ابزاری برای رشد و شکوفایی اندیشه تلقی میکند. آیات فراوانی در قرآن کریم درباره تعقل وارد شده است که هریک مصداقی از آزادی بیان بهشمار میروند؛ پس با تدبر و تفکر در آیات قرآن، بهمثابه اصلیترین منبع دین اسلام، میتوان به این مفهوم پی برد که آزادی بیان امری پذیرفتهشده در اسلام محسوب میشود؛ چراکه پایه و اساس دین اسلام بر شنیدن سخن، نظرات افراد مختلف و انتخاب آنها برای رسیدن به حق است.
اما نکتهای که در اینجا حائز اهمیت به نظر میرسد، این است که برخلاف حقوق بشر غربی که برای آزادی بیان حد و مرز قائل نشده، اسلام حدودی برای آن مشخص کرده است؛ از جمله این حدود عبارتند از: مخالفتنکردن با حکم خداوند و پیامبرانش در ذیل آیه شریفه «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا» که به پرهیز از بدعتگذاری و اهانت به مقدسات اشاره کرده است و از همه مهمتر، پرهیز از تهمت، غیبت و آبروریزی که از مصادیق بارز حقالناس تلقی میشود. بسیاری از روایات تأکید میکنند که افراد مراقب گفتار و کردارشان باشند؛ یعنی با غیبت و تهمت کسی را نزد دیگران کوچک نکنند و از همه مهمتر، آبروی کسی را نبرند؛ زیرا چنین اعمالی علاوه بر آنکه آثار سوئی بر افرادی میگذارد که در معرض آن قرار گرفتهاند، با خشم خداوند نیز روبهرو میشوند؛ پس آزادی بیان در اینجا جایز نیست؛ زیرا همانطور که اشاره شد، بهدلیل آثار بدی که تهمت، غیبت و آبروریزی دارد، در اصل نوعی تضییع حقوق بشر به حساب میآید.
حقوق سیاسی از جمله مهمترین حقوق افراد در یک جامعه است و براساس قوانین حقوق بشری، باید مشارکت افراد در زندگی مدنی و سیاسی را بدون تبعیض و سرکوبی فراهم کند و مطابق میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی، دولتها موظف هستند تا برای فراهمشدن این حقوق تلاش کنند و انجام تعهدات نیز بر آنها لازم است.
این حقوق دربردارنده حقوق مشارکت در جامعه مدنی، حق آزادی انجمن، حق دفاع از خود، حق رأی و... است. اسلام نیز با این حقوق بیگانه نیست و حتی دلایلی وجود دارد که سازگاری آن را با این حقوق نشان میدهد؛ برای نمونه، انباشت قدرت در دست فرد یا گروهی خاص و همچنین استبداد را نفی میکند و با تأکید بر نقش نهاد شورا، به اهتمام در امور مهم، از جمله امور سیاسی تأکید میورزد. حق تشکیل نهادهای مدنی و حق تعیین سرنوشت از طریق شرکت در انتخابات مورد توجه است و از نمونههای آشکار حقالناس تلقی میشود، بهطوری که هرگونه تعارض و تضییع ناروای آنها، مصداق تعدی به حقالناس و موجب مسئولیت در پیشگاه خداوند متعال است.
براساس بندهای میثاق بینالمللی حقوق اقتصادی و اجتماعی، هرکس باید از حق کار، تجارت و حقوق اجتماعی مانند حق آموزش و پرورش برخوردار باشد. در دین مبین اسلام و آیات قرآن کریم، تأکید فراوانی بر حقوق اقتصادی و اجتماعی افراد شده است؛ برای نمونه در زمینه آموزش و پرورش، پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار(ع) تأکید فراوانی بر آموزش و تحصیل علم دارند و تضییع آن را جایز نمیدانند.
آموزههای اسلامی احترام بسیاری برای کسبوکار، تجارت و حتی مالکیت خصوصی قائل شده و از طرفی، فقر و بیتفاوتی به حقوق کارگران و مستضعفان، از موارد نقض حقالناس است. بنا به فرموده امام جعفر صادق(ع)، «مردم اگر حقوق و واجبات مالی خود را ادا میکردند، مسلماً همه از زندگی مطلوب و رضایتبخشی برخوردار میشدند.»
برخلاف حقوق اقتصادی در قوانین بینالمللی حقوق بشر که بر پایه مکاتب اقتصادی لیبرالیسم تنظیم شده و آزادی اقتصادی را تقریباً مطلق و بدون محدودیت میداند، در اسلام این موضوع دارای محدودیتهای شرعی و فقهی است و تحصیل مال از راههای غیرشرعی و باطل رد میشود.
یکی از مفاهیم مهمی که از قرن بیستم تا به امروز مورد توجه همگان قرار داشته، موضوع حقوق بشر بوده است، بهطوری که معاهدات و اعلامیههای مهمی در اینباره وضع شده؛ اما آنچه حائز اهمیت به نظر میرسد اینکه، حقوق بشر محصول جوامع غربی است و بر پایه آرای فیلسوفان و حقوقدانان غربی تنظیم شده، در حالی که در مکاتب دیگر بهویژه دین اسلام نیز به این موضوع در قالب حقالناس توجه ویژهای صورت گرفته که اشتراکاتی با بنیادهای حقوق بشر غربی دارد؛ برای نمونه هر دو نظام حقوقی توجه زیادی به حق تعیین سرنوشت، کرامت، آزادی و آموزش دارند؛ اما حقوق بشر غربی فقط به بعد مادی انسان پرداخته و از بعد الهی و معنوی آن غافل است؛ در حالی که در حقوق بشر اسلامی، افزون بر بعد مادی، به بعد الهی و معنوی آن توجه فراوانی صورت گرفته و بهمنزله تکامل بشر قلمداد شده است؛ همچنین رعایتنکردن حقالناس مجازات زیادی در جهان پس از مرگ برای تضیعکنندگان آن در صورت جبراننشدن دارد و از همه مهمتر، نقض این حقوق از حقالله بدتر است؛ زیرا خداوند درباره حق خودش تخفیف داده؛ اما درباره حقالناس چنین چیزی وجود ندارد و افراد ناقض آن باید تمام تلاش خود را برای جبران انجام دهند که این امر نشاندهنده جایگاه ویژه و والای انسان بهمثابه اشرف مخلوقات در پیشگاه پروردگار متعال است.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام