سفر تاریخی هانری کربن به ایران تأثیر عمیقی بر تغییر نگرش فیلسوفان برجای گذاشت. این فیلسوف فرانسوی که با شوق کشف حکمت اشراق، راه شرق را در پیش گرفت، توانست مکتب اصفهان را به جغرافیای اندیشه جهانی معرفی کند.
در بررسی سیر تحول فلسفه اسلامی، مفهوم «مکتب اصفهان» بهمثابه نقطه عطفی در تاریخ اندیشه اسلامی ظهور میکند. این اصطلاح که نخستین بار، اندیشمندی چون هانری کربن آن را مطرح کرد و پس از آن، چهرههایی همچون سیدحسین نصر، توشی هیکو ایزوتسو و سیدجلالالدین آشتیانی آن را بهکار گرفتند، در دو دهه اخیر کاربرد گستردهای یافته است. این مفهوم فارغ از اختلافنظرهای موجود میان فلاسفه این دوره، به مجموعهای از ویژگیهای فکری منحصر بهفرد، نظریهپردازیهای نوین، روششناسیهای خاص و هنجارهای مشخص فلسفی اشاره دارد و از ظرفیتهای زیر برخوردار است:
حکمت متعالیه: انتقال پایتخت ایران به اصفهان در عصر صفوی، زمینهساز رویدادی کمنظیر در تاریخ فلسفه اسلامی شد؛ رویدادی که آثار و متون برجایمانده از آن، حتی پس از قرنها، همچنان درخور توجه و تأمل است. بررسی سیر تحول فلسفه اسلامی در قرون دهم و یازدهم هجری نشان میدهد که در این دوره، مکتبی نوین شکل گرفت که یکی از برجستهترین دستاوردهای آن، پیدایش «حکمت متعالیه» بود.
حکمت یمانی: مکتب اصفهان در حقیقت نمایانگر چندین جریان فلسفی متمایز و در عین حال دارای اشتراکات اساسی بود. نام این مکتب همواره با نام میرداماد، بنیانگذار آن عجین شده است. او را باید معمار اصلی مکتب اصفهان دانست؛ کسی که با طرح روش فکری خاص خود، سبکی نوین در فلسفه پایهگذاری کرد و آن را «حکمت یمانی» نامید.
حکمت میرفندرسکی: در جریانهای فکری مدرسه اصفهان، «حکمت میرفندرسکی» با ویژگیهای منحصر بهفرد خود قابل تشخیص است. از سوی دیگر، «حکمت تنزیه ملارجبعلی تبریزی» نیز یکی از شاخههای مهم این مکتب شناخته میشود. بارزترین جریان فلسفی در این مدرسه، «حکمت متعالیه» یا همان حکمت صدرایی بود؛ اما در عین حال، در کنار این مکاتب، گروهی از فیلسوفان اصفهانی به قدرت و استحکام «حکمت سینوی» باور داشتند و ضمن نقدهایی که بر آن وارد میدانستند، درصدد رفع کاستیهای آن برآمدند. جالب آنکه گونهای از سینویان جدید نیز در این مدرسه حضور داشتند که با بیان دیدگاههای بدیع، در تقابل با حکمت صدرایی قرار گرفتند.
این تنوع جریانهای فکری در کنار یکدیگر، گواهی روشن بر وقوع رویدادی نوین در تاریخ فلسفه اسلامی است؛ رویدادی که بهحق میتوان از آن با عنوان «مکتب اصفهان» یاد کرد.
در مکتب اصفهان، از منظر استدلالی و روششناختی، مکاتبی که به حکمت سینوی گرایش داشتند، بیشترین قرابت را با فلسفه غرب نشان میدهند. این رویکردها با تکیه بر برهانهای عقلی و نظاممند، شباهتهای ساختاری با سنت فلسفی غرب دارند؛ اما از منظر فلسفههای تطبیقی و گفتوگوی میانفرهنگی، آن دسته از اندیشههای اصفهانی که رنگ و بوی عرفانی دارند، ظرفیت بیشتری برای تعامل با جریانهای فکری جهانی از خود نشان میدهند.
مؤلفههای بارز مکتب فلسفی اصفهان از این قرار است:
۱. جامعیت علمی؛ تمایز بنیادین مکتب اصفهان: مکتب اصفهان نماینده تحولی اساسی در سنت فکری اسلامی بود؛ تحولی که مرزهای میان فلسفه، عرفان و کلام را درنوردید. این مکتب توانست تنشهای تاریخی میان فلسفه و فقه، فلسفه و عرفان و فلسفه و حدیث را به پیوندی سازنده تبدیل کند. این دستاورد به خودی خود نوآوری بزرگی در تاریخ اندیشه اسلامی محسوب میشود.
ویژگی ممتاز مدرسه اصفهان که آن را از تمام مراکز علمی پیشین متمایز میکند، جامعیت بینظیر دانشمندان آن است. برخلاف فلاسفه پیشین که عمدتاً تکبعدی بودند، اندیشمندان اصفهانی در عین تخصص در فلسفه، به تمامی علوم زمانه مسلط بودند. این جامعیت علمی باعث شده بود تا برای نخستین بار در تاریخ اندیشه اسلامی، چهرههایی ظهور کنند که همزمان فیلسوف، فقیه، عارف و متکلم بودند.
میرداماد، بنیانگذار این مکتب، خود تجسم این جامعیت بود. از یک سو، فیلسوفی مؤسس بود که مکتبی نوین در فلسفه پایه گذاشت و از سوی دیگر، فقیهی برجسته که نظراتش مبنای فتاوای دیگران قرار میگرفت. این تلفیقها محصول نظام آموزشی پیشرفتهای بود که در اصفهان عصر صفوی شکل گرفته بود. البته لازم به ذکر است که خواجه نصیرالدین طوسی با تلفیق فلسفه سینوی و اشراقی و اعمال رویکرد فلسفی در کلام، راه را برای اینگونه تحولآفرینیها هموار کرده بود. در مکتب اصفهان، این روند به اوج خود رسید و آثاری که در مرز میان فلسفه، عرفان و کلام بود، تألیف شد.
میرفندرسکی، ملاصدرا، فیض کاشانی و دیگر اندیشمندان این مکتب، هر یک به شیوهای خاص، این روش ترکیبی را در پیش گرفتند. آثار آنان گواهی روشن بر این ادعاست که مکتب اصفهان نهتنها فلسفه به معنای دقیق کلمه بود، بلکه گامی فراتر نهاده و مجموعهای بیسابقه از تمامی جریانهای فکری اسلامی ارائه کرده بود.
۲. وحدت علوم در پرتو حکمت متعالیه: حکمای اصفهان با این پیشفرض که تمام دانشهای گوناگون از شئون هستی واحدی هستند، به خلق نظامی یکپارچه از معارف دست زدند. این نگرش کلنگرانه که در حکمت متعالیه ملاصدرا به اوج خود رسید، نوآوری مهمی در روش و محتوای فلسفه اسلامی بود.
۳. تعریف کلان از فلسفه: اگر فلسفه صرفاً مطابق تفکرات مدرن، مثلاً براساس آرای کانت یا هیوم تعریف شود، ممکن است نتوان بخشی از دستاوردها و نوآوریهای این مکتب را ذیل آن جای داد؛ اما اگر فلسفه براساس مبانی مکتب اصفهان تعریف و به معنای وسیعتر آن، یعنی کوشش عقلانی برای فهم بنیادین هستی تعبیر شود، مکتب اصفهان بیتردید حاوی نوآوریهای فلسفی مهمی برای عرضه به منظومه فکری جهانی است.
۴. دستاوردهای متمایز: مکتب اصفهان در حوزههایی مانند تلفیق مشربهای فلسفی گوناگون (مشائی، اشراقی و عرفانی)، ارائه نظام فلسفی یکپارچه (حکمت متعالیه)، حل معضلات قدیمی فلسفه اسلامی (مانند مسئله حرکت جوهری) و ایجاد پیوند بین عقل و شهود، نوآوریهای چشمگیری ارائه کرد که پیش از آن در فلسفه اسلامی سابقه نداشت.
۵. فلسفه بهمثابه سامانه معرفتی: مؤلفه مهم دیگر در مکتب اصفهان آن است که فلسفه در این تفکر، صرفاً به معنای بحثهای انتزاعی نبود، بلکه نظامی جامع برای فهم جهان و انسان ارائه میداد که هم جنبههای عقلانی و هم شهودی را دربرمیگرفت. این نگاه جامعنگر خود نوآوری مهمی در تاریخ فلسفه اسلامی بود.
۶. فلسفه وحیانی: در سنت فلسفه اسلامی، از فارابی و ابنسینا تا ملاصدرا، همواره نوعی تعامل دیالکتیکی بین عقل و وحی وجود داشته است. مکتب اصفهان این تعامل را به اوج رساند؛ اما این به آن معنا نیست که بعد وحیانی بر عقلانیت غلبه داشت. آثار میرداماد و ملاصدرا سرشار از استدلالهای پیچیده عقلی، اما در عین حال در چارچوب نظامی است که وحی را بهمثابه منبع معرفت میپذیرد. یکی از مهمترین نوآوریهای مکتب اصفهان، همین پذیرش وحی بهمثابه سامانه معرفتی است که نشان داد میتوان هم فیلسوف بود (با تمام معیارهای عقلانی فلسفه) و هم به وحی بهمثابه منبع معرفت معتقد بود.
در مکتب اصفهان، نه بعد وحیانی بر عقلانیت غلبه دارد و نه بالعکس، بلکه این مکتب کوشیده است تا سازوکاری عقلانی برای تبیین و حتی اثبات گزارههای وحیانی ارائه دهد. این همان نقطه قوت فلسفه اسلامی است که آن را هم از کلام محض متمایز میکند و هم از فلسفه سکولار غربی. مکتب اصفهان هم در روش و هم در محتوا، نوآوریهای مهمی به فلسفه اسلامی افزود که بخشی از آنها حتی امروز نیز میتواند در گفتوگوی فلسفی معاصر مورد توجه قرار گیرد.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام