یک سال از شهادت آیتالله سیدابراهیم رئیسی میگذرد؛ رئیسجمهوری که نه فقط در میدان سیاست، که در میدان ذهن و دل جوانان نیز حضوری معنادار یافت. این حضور اما در دوران سلطه رسانهها، بهشدت متأثر از تصویرسازیها و روایتهای متضاد بوده است؛ از تجلیل تا تخریب و از روایتهای رسمی تا بازنشر پستهای احساسی. در گزارش پیش رو، خبرنگار ایکنا از اصفهان به سراغ جوانان و نوجوانان کاشانی رفته است تا از دریچه نگاه آنان، شخصیت رئیسجمهور شهید را در آینه رسانهها و شبکههای اجتماعی بازخوانی کند.
در میان صدای پرهیاهوی شبکهها و پویشها، گاهی روایت یک نوجوان از هر تحلیل رسانهای گویاتر است. سیدمحمدمهدی موسوی، دانشآموز پایه دوازدهم با زبانی ساده، اما تأثیرگذار از نخستین مواجههاش با نام آیتالله رئیسی تا لحظه شنیدن خبر شهادت، روایتی بیواسطه ارائه میدهد.
«سیدمحمدمهدی موسوی هستم، دانشآموز پایه دوازدهم. اولین بار اسم آقای رئیسی را در مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری شنیدم. آن موقع خیلی از شخصیتها و چهرهها برای ما تازه بودند. اطلاعاتی که دربارهشان داشتم، اول از خانواده شنیدم و بعد از طریق تلویزیون بیشتر با آنها آشنا شدم.
بهنظرم ایشان واقعاً مردمدوست بودند. قبل از شهادتشان هم کارهای بزرگی انجام دادند. یکی از نمونههایی که خودم میدانم، راهاندازی دوباره کارخانههای تعطیلشده بود؛ این باعث شد خیلی از کارگرها بتوانند دوباره سر کار بروند و زندگیشان از نو راه بیفتد. یک کار دیگر ایشان که برای من خیلی غرورآفرین بود، این بود که قرآن را با افتخار در سازمان ملل به همه نشان دادند.
وقتی خبر شهادت ایشان آمد، در فضای مجازی پستهای زیادی دیدم که به خدماتشان اشاره میکرد. البته همیشه انگار ما آدمها را بعد از رفتنشان بیشتر میشناسیم. تأکید زیادی بود که ایشان «شهید خدمت» بودند؛ ولی با اینکه شهادت ایشان یه اتفاق خیلی بزرگ بود، هنوز هم حس میکردم آنطور که باید، شناخته نشدند. همانطور که در زمان ریاستجمهوریشان هم بعضی جاها مهجور بودند، بعد از شهادتشان هم یک جورایی مهجور ماندند.
بین رسانههای رسمی مثل تلویزیون و فضای مجازی تفاوت زیادی درباره شخصیت ایشان حس نمیکردم، به این دلیل که ایشان اهل نمایش نبودند، ساده، یکرنگ و صادق بودند و همین باعث شد همان تصویری که از تلویزیون دیدم، با چیزهایی که در فضای مجازی خواندم، برای من همراستا باشد. خدمات مداومشان باعث شد به ایشان باور پیدا کنم.
یک چیز دیگر که خیلی بر من تأثیر گذاشت، همین موضوع «شهید خدمت» بودنشان بود. این عنوان واقعاً برازندهشان است و پستهایی که درباره وی نوشته میشد، یه حس خاصی داشت؛ البته بعضی محتواها هم هدفدار بودند، بعضیشان بد بودند و ناراحتم میکرد، بعضیها هم خوب بودند و لذت میبردم. وقتی چیزی ناراحتم میکرد، سعی میکردم حداقل با یک نفر حرف بزنم و دیدگاهش را نسبت به واقعیت اصلاح کنم.
وقتی شنیدم ایشان شهید شدند، خیلی ناراحت شدم؛ چون آدم زحمتکشی بودند و برای مردم کار میکردند. تازه نحوه شهادتشان هم واقعاً دلخراش بود.
اگه بخواهم همه احساسم را در یک جمله خلاصه کنم، باید بگویم: آقای رئیسی شخصیتی خدوم و خستگیناپذیر بودند و شهادتشان با عنوان «شهید خدمت» واقعاً زیبندهشان است. حالا که شهید شدند، مطمئنم در آرامش هستند؛ یک خواب شیرین، به شیرینی شهد شهادت.»
اما همهچیز به رسانههای رسمی یا برداشتهای اولیه محدود نمیشود. برخی جوانان تصویری عمیقتر و پیچیدهتر از آیتالله رئیسی دارند؛ تصویری که در میان تجربههای شخصی و تحلیلهای رسانهای شکل گرفته است. فاطمه مشهدی، یکی از همین جوانان است که تلاش میکند میان منش فردی و جایگاه سیاسی رئیسجمهور شهید، تمایزی دقیق قائل شود.
«فاطمه مشهدی، دانشجوی کارشناسی ارشد رشته حقوق خصوصی هستم. قبل از شهادت آیتالله رئیسی، تصویری که از ایشان داشتم، بیشتر به منش شخصی و سبک مدیریتیشان برمیگشت تا مسائل صرفاً سیاسی. این تصویر کمکم و از طریق رسانههای رسمی، اخبار، سخنرانیها و بعضی گزارشهای میدانی برای من شکل گرفت؛ البته حس میکردم رسانهها نتوانستند آن صداقت و سادگی واقعی ایشان را بهدرستی به مردم منتقل کنند؛ یعنی آن چیزی که در واقعیت از ایشان میدیدیم، عمیقتر و مردمیتر از چیزی بود که معمولاً نشان داده میشد.
بعد از شهادتشان، فضای مجازی پر شد از روایتهای مختلف؛ بیشترشان همدلانه بودند و به خدمات بیوقفه و تلاشهای شبانهروزی ایشان اشاره داشتند؛ البته نقد هم بود، ولی چیزی که خیلی برای من جالب بود، این بود که روایتهای مردم گاهی خیلی صادقانهتر و مؤثرتر از روایتهای رسمی عمل میکرد. من خودم، بیشتر به روایتهایی اعتماد داشتم که پشت آن تجربه بود؛ چیزهایی مثل دیدارهای مردمی، سفرهای استانی بدون تشریفات، یا تلاش برای حل مشکلات واقعی مردم. اینها باعث میشد باور کنم آن چیزی که میگویند، واقعی بوده.
بعد از آن حادثه تلخ، در فضای مجازی موجی از واکنشها شکل گرفت؛ از پستهای احساسی و تصاویر نمادین گرفته تا پویشهایی با عنوانهایی مثل «شهید خدمت»؛ این واکنشها هم از جنس احساس بودند، هم از جنس فهم اجتماعی. من هم بیتفاوت نبودم؛ چند تا پست و یادداشت منتشر کردم، بیشتر برای اینکه تأکید کنم خدمت صادقانه و بیریا هنوز هم ارزش دارد.
در نهایت، شهادت یک رئیسجمهور، آن هم در دوره ما، یک اتفاق کمنظیره. به ما جوانها یه تلنگر زد که عدالتخواهی و خدمت، اگر واقعی باشد، حتی بعد از مرگ هم ماندگار است. این فقط یک حادثه نبود، یک درس عمیق بود؛ درسی درباره مسئولیت، صداقت و ماندگاری اثر یک انسان.»
در کنار تحلیلهای رسانهای و روایتهای اجتماعی، لایهای از واکنشهای احساسی و عاطفی نیز در فضای مجازی به چشم میخورد؛ واکنشهایی که گاه با اشک، شعر، طراحی یا پویشهای مردمی همراه میشود. مبیناسادات مصطفایی، دانشآموز پایه یازدهم با نگاهی صمیمی و نوجوانانه، از تجربه زیستهاش در مواجهه با خبر شهادت آیتالله رئیسی میگوید.
«مبینا مصطفاییام، دانشآموز پایه یازدهم. اولین بار اسم آیتالله رئیسی را از تلویزیون شنیدم. همان لحظه، چون میدانستم ایشان مورد تأیید رهبرمان هستند، یک حس خوب در دلم ایجاد شد؛ یک حس اطمینان و آرامش. بعدها بیشتر با ایشان آشنا شدم؛ از طریق تلویزیون، فضای مجازی و البته صحبتهای خانواده.
قبل از اینکه خبر شهادتشان را بشنوم، همیشه فکر میکردم آقای رئیسی یک آدم مهربان، باوقار و عادل هستند. مهربانیای که در چهرهشان معلوم بود و عدالتی که چون رهبرمان تأییدشان کرده بودند، بهش ایمان داشتم. آن روزی که خبر شهادتشان را شنیدم، خونه بودم، کنار خانواده. یک حس نگرانی شدید تمام وجودم را گرفت. شبش را به بیقراری گذروندیم؛ لحظه به لحظه خبرها را دنبال میکردیم، امیدوار بودیم یه خبری از سلامتیشان بیاد؛ ولی متأسفانه آن اتفاق تلخ افتاد.
من اینستاگرام ندارم؛ ولی در رسانههای داخلی، چیزهایی که دیدم، همه نشاندهنده بزرگی شخصیت، مهربانی و تلاش بیوقفه آقای رئیسی بود. هیچوقت به اخبار دروغ توجه نمیکردم و همیشه با استناد به حرفهای رهبرمان، به ایشان ایمان داشتم؛ البته واضحه که در فضای مجازی، شایعات و حرفهای بیپایه و اساس هم وجود دارد.
به نظرم الان خیلی از ما نوجوانها بیشتر از رسانههای رسمی، از فضای مجازی تأثیر میگیریم؛ چون این فضا با آن ظاهر جذاب و طراحیهای خاصش برای تأثیرگذاشتن روی فکر و احساس ما ساخته شده. ما نوجوانها آیندهسازان کشوریم و بیشتر وقتمان هم در همین فضاها میگذرد.
در مدرسه، تقریباً همه بچهها از شنیدن خبر شهادت آقای رئیسی ناراحت بودند و واکنش احساسی نشان دادند؛ البته بعضیها هم بودند که با حرفها و رفتارهای نادرستشان، غممان را بیشتر کردند. خودم چند تا اجرا به احترام ایشان داشتم. افتخار داشتم در پویش «شاخه گلی به سیدابراهیم رئیسی» شرکت کنم و خیلی وقتها هم برای آرامش روحشان، زیارت عاشورا خواندم. راستش، به نظرم آنهایی که ایشان را دوست نداشتند، بیشتر از روی ناآگاهی و شنیدن اطلاعات نادرست اینطوری فکر میکردند؛ ولی من؟ من یکی از علاقهمندان جدی و صمیمیشان بودم و هستم.
اگه بخواهم فقط یک جمله از دل خودم بگویم، این است که: الان که دارم این حرفها را میزنم، اشک توی چشمهایم است. سید خوبان، جای شما اینجا نبود. بهترین سرنوشت، یعنی شهادت قسمتتان شد. وقتی از بین ما رفتید، تازه فهمیدیم چقدر حضورتان برای ما باارزش بود. ای کاش راهی برای جبران بود.»
در روزگاری که ذهن جوانان بیش از هر زمانی در محاصره اطلاعات متناقض است، تصویر شخصیتی ملی و دینی همچون آیتالله رئیسی، نه فقط محصول عملکرد او، بلکه بازتاب تعامل پیچیده با فضای رسانهای است. این گزارش نشان میدهد که هرچند برداشتها متفاوتاند، اما مفاهیمی چون شهادت، مردمیبودن و عدالتخواهی در حافظه نسل جوان کاشان ریشه دوانده؛ تصویری که شاید بیش از آنکه از رسانهها آمده باشد، از نیاز درونی به الگوهای معنوی برآمده است.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام