مرحوم علی صفاییحائری، نویسنده و پژوهشگر دینی معتقد است کسی که میخواهد به تفسیر قرآن برسد، باید کلیدهایی در اختیار داشته باشد و این کلیدها اگرچه کوچکاند، ولی درهای بزرگ را میگشایند. در بخشهای پیشین، به دو نمونه از کلیدهای تفسیر قرآن از دیدگاه این محقق دینی با عنوان «تسلط» و «طرح سؤال» پرداخته شد و در این بخش، توضیحات وی درباره کلید سوم و چهارم با عنوان «حلم در برابر سؤالها» و «تفکر در قرآن» از نظر خوانندگان میگذرد. از نظر مرحوم صفاییحائری، اگرچه طرح سؤال درباره محتوای آیات قرآن کریم، لازمه رسیدن به معنا و تفسیر آنهاست، ولی بعضا برای دستیابی به پاسخ این سؤالات باید صبر پیشه کرد و بهتدریج به پاسخها دست یافت. وی «تفکر در قرآن» را نیز مانند طرح سؤال دارای چهار مرحله تفکر در سورهها، تفکر در زمینه آیهها، تفکر در ارتباط آیهها و تفکر در ارتباط اجزای یک آیه میداند و در هر مرحله، شیوه تفکر در دو سوره از قرآن کریم را نشان میدهد که در این بخش، تفکر در سوره «قیامت» تقدیم خوانندگان میشود.
بیشتر بخوانید:
آنها که شتابزده و عجول هستند و میخواهند زود به جوابهایی برسند، از طرح سؤال نه تنها نتیجهای نمیگیرند، که به یأس و خستگی و نفرت میرسند. من خودم سؤالهایی طرح کرده بودم که پس از مدت 10 سال به آن رسیدم و بهرههای زیادی به دستم آمد. (درباره سوره قدر، علق و سورههای دیگر، سؤالهایی در ذهنم بود که چرا قرآن در شب قدر نازل شد، چرا شب قدر بهتر از هزار ماه است، چرا فرشتهها در این شب فرود میآیند، چرا این شب سلام است و چرا فقط تا طلوع فجر است؟) آخر جواب گرفتن سؤالها به زمینهها و مقدماتی نیاز دارند که باید به مرور تأمین شوند.
تمام سؤالهای یک کودک در روز اول مدرسه رفتن حل نمیشود، در حالی که طرح این سؤالها برای کودک ضروری است، حتی اگر کودک خود کنجکاو نبود و سؤالی طرح نمیکرد، باید برای او سؤالهایی مطرح شود و جواب آن به دورههای بالاتر حواله گردد.
با این روش، ظرفیت فکری کودک توسعه مییابد و شوق بزرگ شدن، رشد کردن و زندگی را پشت سر گذاشتن، در او پا میگیرد. این چنین کودکی با امید به آینده، گامهای بلندتری برمیدارد و به خاطر رسیدن به آگاهی، تلاشهای بیشتر و توجههای عمیقتری میکند، مگر آنکه لوس و بیظرفیت بار آمده باشد که بخواهد زود برایش همه چیز را مهیا کنند و خواستههایش را تأمین نمایند، که این چنین کودکی درمانش همین واگذار کردن، ضربه زدن و به استقلال و شخصیت رساندن است.
سؤالها، فکر را آماده میکنند و زمینه میدهند، تا همین که به جواب سؤالها رسید و یا به نکتههایی پی برد، بتواند آن را ببلعد و جواب را بگیرد. این بهره در طرح سؤال است. طرح سؤال بهخاطر آمادگی دادن به ذهن است تا در حرکتهای خویش بتواند از جوابها بهره بگیرد و جوابها را جذب کند.
فکر با طرح سؤال جریان میگیرد و با این جرقهها روشن میشود. تفکر در قرآن چهار مرحله دارد، همانطور که طرح سؤال در چهار مرحله عملی میشد. اکنون در هر یک از این قسمتها، نمونههایی ارائه میدهیم.
تفکر در سورهها
درباره سورهها، به سورههای «قیامت» و «ص» اشاره میکنیم:
سوره قیامت:
الف. در بحثی که با چند نفری از دوستان داشتیم، مرحله اول با قرائت دقیق سوره قیامت شروع میشد تا زمینه طرح سؤال و جوابگویی فراهم شود.
ب. سپس میپرسیدم: در این سوره، با چه کسانی طرف هستیم؟ با چه روحیهها و خصوصیاتی؟ تا ما این سوره را در همین زمینه و برای همین روحیه بخوانیم و از آن بهره بگیریم، چون هنگامی که آیه در یک مورد و با یک روحیه خاص روبروست، بهرهبرداری از آن در جای دیگر، یک نوع تحریف است که اثری نمیگذارد و حتی به افتضاح میکشد.
در برابر این سؤال، هر کس جوابی داشت؛ یکی از دوستان گفت: طرف ما در این سوره، عیاش خودخواه است. «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ؛ انسان در معاد شک ندارد، بلكه مىخواهد آزاد باشد.» انسان میخواهد جلویش باز باشد و آنگاه افزود: طرز برخورد من با این روحیه عشرتطلب این است: توضیح عاقبت عیاشی، نشان دادن خوشگذرانیهای عالیتر، ضربه زدن و بیاعتنایی کردن.
دوست دیگر ما گفت: طرف ما در این سوره، روحیه منکر و معاند است، بهدلیل «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ...يَسْأَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ؛ آيا انسان مىپندارد كه هرگز استخوانهاى او را جمع نخواهيم كرد...از اينرو مىپرسد قيامت كى خواهد بود» و طرز برخورد با این روحیه، استدلال کردن و برهان آوردن نیست، بلکه ضربه زدن و با تصویرها، تخیل او را سرشار کردن است.
دوست سوم ما گفت: طرف ما در این سوره، کسی است که هنوز وجدانش نمرده و از این حاکم دست نکشیده، بهدلیل «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ؛ و سوگند به نفس لوامه و وجدان بيدار و ملامتگر كه رستاخيز حق است» و طرز برخورد با این روحیه، توضیح دادن و تصویر کشیدن است.
ج. پس از این مرحله، ما هر کدام از این برداشتها را با قرآن میسنجیدیم و میدیدیم که قرآن در این محدودهها نمیگنجد و وسعت بیشتری دارد. میدیدیم که هر کدام از این برداشتها از خود قرآن هم دلیل دارد. پس با دقت بیشتر به این نتیجه رسیدیم که طرف ما در این سوره، انسان است؛ انسانی برخوردار از ابعاد گوناگون و تضادهای وسیع، برخوردار از تخیل، تفکر، سنجش، قلب، روح و برخوردار از شک، طلب، عشرتطلبی، عناد و شتاب.
با این دید، تمام احتمالها و طرز برخوردها در این سوره جمع میشد، چون طرف انسانی بود که از تمام این خصوصیات و روحیهها برخوردار بود. البته نمیشد همینطور سطحی به این مسئله دل خوش کرد، باید از قرآن شاهدی میآمد و دلیلی بهدست میرسید. با دقت در سوره، این دلیل بهدست آمد، چون این سوره با تأکید بسیار بر انسان پافشاری میکند: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ»، «بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسَانُ لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ»، «يَقُولُ الْإِنْسَانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ؛ آن روز انسان مىگويد راه فرار كجاست»، «بَلِ الْإِنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ؛ بلكه انسان خودش از وضع خود آگاه است»، «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى؛ آيا انسان گمان مىكند بىهدف رها مىشود.»
طرف در این سوره، «الَّذِينَ كَفَرُوا...»، «الَّذِينَ جَحَدُوا...»، «الَّذِينَ سَخِرُوا...» نیست، طرف انسان است؛ انسانی با تمام ابعادش، نه شکل گرفته در یک جنبه و متورم شده در یک بعد عیاشی، کفر، عناد و راحتطلبی.
د. آنگاه پس از بررسی ابعاد گوناگون انسان، از فکر، عقل، خیال، قلب، روح، عناد، سؤال، غرور، کبر و عیاشی، سؤال دوم مطرح شد که با این انسان در این همه بعد، چگونه روبرو میشویم؟ در این قسمت هم هر کس گفتوگویی داشت؛ یکی میگفت: با دلیل، یکی میگفت: با تصویر، یکی میگفت: با قاطعیت، یکی میگفت: با همه اینها، چون میدید که این همه در قرآن جمع شده است.
ه. پس از این مرحله، به این سؤال رسیدیم که بر فرض در مقام کلینگری همین باشد که میگویید، در مقام عملی چگونه شروع میکنید؟ با قلم بنویسید با یک چنین روحیهای وسیع، از کجا سر سخن را باز میکنید و پیش میآیید؟
هر کس سخنی داشت، تمام سخنها را با سخن قرآن مقایسه کردیم. با اینکه حرفها و نوشتهها فارسی بود و آن را با فارسی ترجمه قرآن مقایسه کردیم، خودمان شرمنده میشدیم. ما پس از این مراحل، میدیدیم و لمس میکردیم که در یک سوره چند خطی، چگونه ابعاد انسان در نظر آمده و چگونه با عظمت و زیبایی شروع شده است.
1. با طرح ضرورت معاد و اینکه بر آن سوگند نمیخورم، که احتیاج به سوگند ندارد: «لَا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيَامَةِ».
2. با اشاره به استعدادهای عظیم انسان، که نمایانگر ادامه او هستند: «وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ».
3. و با طرح سؤال در برابر سؤالهای متعدد: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ».
4. و با قاطعیت، پس از رسیدن انسان به تعادل در سؤال و جواب: «بَلَى قَادِرِينَ عَلَى أَنْ نُسَوِّيَ بَنَانَهُ».
5. و با توضیح عاملهای انکار معاد: «لِيَفْجُرَ أَمَامَهُ» و «تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ»، چون عوامل روانی هنگامی که شناخته شوند و در سطح خودآگاه راه بیابند، خود به خود خنثی میگردند.
6. و با تصویرهایی که تخیل را میگیرد: «فَإِذَا بَرِقَ الْبَصَرُ».
7. و با مقایسههایی که عقل را بهکار میاندازد: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ»، «إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ».
8. و با تهدیدها و تشویقهایی که قلب را در خود میگیرد: «أَوْلَى لَكَ فَأَوْلَی».
9. و با وسعتهایی که روح را سرشار میکند: «إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ» و «إِلَى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَسَاقُ».
10. و با برهانها و طرح سؤالهایی که فکر را به راه میآورد: «أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى»، «أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَی» و «أَلَيْسَ ذَلِكَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يُحْيِيَ الْمَوْتَى».
به اینگونه، ما عمق و عظمت و اعجاز قرآن را میتوانستیم حس کنیم و بیابیم، مخصوصا آنجا که میدیدیم شروع قرآن همیشه و در همه جا یکنواخت نیست: «سَأَلَ سَائِلٌ...»، «إِذَا السَّمَاءُ...»، «الْقَارِعَةُ»، «الْحَاقَّةُ»، «هَلْ أَتَاكَ حَدِيثُ الْغَاشِيَةِ»، «وَالطَّارِقِ».
محبوبه فرهنگ
انتهای پیام