در وصف استادی که از دستمان رفت
کد خبر: 3852904
تاریخ انتشار : ۰۶ آبان ۱۳۹۸ - ۰۹:۵۳
یادداشتی از رسول جعفریان/

در وصف استادی که از دستمان رفت

گروه حوزه‌های علمیه ــ سیدجعفر سخت علاقه‌مند به انقلاب بود و از وقتی که بحث‌های لبنان پیش آمد و به خصوص زمانی که مرحوم سیدمحمدحسین فضل‌الله نفوذ و قدرتی داشت و به قم می‌آمد، دائماً در منزل ایشان وارد می‌شد. 

درباره استادی که از دستمان رفتبه گزارش ایکنا، حجت‌الاسلام والمسلمین رسول جعفریان درپی درگذشت علامه سید جعفر مرتضی  عاملی از علمای لبنان یادداشتی را روی کانال خود قرار داده که به این شرح است:
 
«استاد عزیز مرحوم علامه سیدجعفر مرتضی در سال ۱۳۶۴ ق / ۱۳۲۴ش در روستای عیتا الجبل در جنوب لبنان به دنیا آمد. در هیجده سالگی در نجف، طلبگی را آغاز کرد و بعد از شش سال، یعنی سال ۱۳۸۸ ق / ۱۳۴۷ به ایران آمد. این اقامت تا سال ۱۳۷۱ ادامه داشت و در این سال به لبنان بازگشت و شامگاه شنبه ۴ آبان ۱۳۹۸ در لبنان به رحمت خدا رفت.
 
بدون شک سید جعفر مرتضی، در چند دهه اخیر، در پژوهش‌های اسلامی و عمدتاً در حوزه تاریخ اسلام، در مراکز شیعی، نقش مهمی داشت و در پیشرفت علمی در این زمینه، سخت موثر بود. دوست دارم در این وقت که ایشان رحلت کرده، اندکی در باره‌شان بنویسم و دینی را که به خاطر سال‌ها شاگردی و بهره‌وری از محضران داشتم را تا حدی ادا کنم. شاید لازم باشد عرض کنم، بنده از سال ۶۱ که با ایشان آشنا شدم، خیلی زود دریافتم که با یک مرد عالم و دانشمند و معلم، و یک مربی اخلاق بسیار عالی روبرو هستم؛ بنابراین در تمام این سال‌ها، هیچ گاه، فرصتی را بهره‌گیری علمی از ایشان، از دست ندادم. اینجا خلاصه‌ای درباره ایشان می‌نویسم، و امیدوارم فرصتی دیگر، متنی کاملتر تهیه کنم.
 
آقای سید جعفر مرتضی، حاصل سه مکتب فکری بود:
یکی مکتب لبنان که ادبیات نگارشی ایشان، و انس و الفتش با آثار آن دیار، علاوه بر تربیت در دوره کودکی، میراث آن دوره است. دیگر نجف که چند سالی در آنجا مانده و تحصیل کرده بود، و البته جزو معدود طلبه‌هایی بود که آنجا را ترک و سال ۴۷ به قم آمد. سوم مکتب قم که عمده تحصیل و تحقیق و تألیفات ایشان در اینجا بود و تا سال ۷۳ در آنجا بود.
 
در قم، بیش از همه با سه استاد همنشین بود؛ آیت‌الله سید مهدی روحانی، آیت‌الله احمدی میانجی و آیت‌الله میرمحمدی. از طریق آن‌ها با جمعی از علمای دیگر مانند آیت‌الله شبیری زنجانی، آیت‌الله آذری و… مربوط بود. در کل، بیشتر تحت تأثیر آیت‌الله روحانی بود. خاطرم هست و شاهد بود، تا زمانی که در ایران بود، همه آثارش را قبل از چاپ به آقای روحانی و احمدی میانجی می‌داد تا مرور کنند، چنان که در بسیاری از آن‌ها به ایشان اشاره کرده است. آقای آیت الله سید مهدی روحانی مرد دقیقی بود و علاقه سید جعفر هم از این بابت بود.
 
سید جعفر مرتضی نبوغ خاصی در استنباط از نصوص تاریخی داشت، متون را زیاد می‌خواند و همزمان با سرعت انتقال، در تدوین مطالب هم بسیار سریع بود. ایشان در عین حال از نظرات آقای روحانی و آقای احمدی میانجی استفاده می‌کرد. با این حال، خودشان می‌گفتند یادداشت‌نویسی پشت کتاب‌ها را که عملاً فیش‌نویسی از داخل کتاب بود، از آثار سید عبدالحسین شرف الدین یاد گرفتند.
 
نکته دیگر این است که آقای سید جعفر وقتی اوائل دهه پنجاه به ایران آمد، قم در آستانه یک دوره فعالیت علمی جدید بود که بخشی هم ناشی از مهاجرت شماری از علمای و فضلای نجف به قم بود. آن زمان دارالتبلیغ فعال‌ترین مرکز فرهنگی بود. مجلاتی داشت که یکی از آن‌ها، مجله الهادی عربی برای نشر پژوهش‌های تازه بود. شماری از ایرانی‌های مقیم عراق هم که از آن کشور بیرون رانده شده بودند، یک تجربه جدیدی را برای نشر آثار عربی در پیش گرفتند. این برای قم یک فرصت تازه بود که سبب نشر مقالات و کتاب‌های تازه‌ای شد.
 
سید جعفر فرد مستقلی بود، اما در کنار این‌ها، به نشر کارهایش می‌پرداخت. نخستین اثرش حیات سیاسی امام رضا
(ع) به عربی در بیروت چاپ شد. شاید اندکی قبل یا بعد از آن کتاب «حدیث الافک» را چاپ کرد که قدرت نقادی تاریخی شگرفی از خود در هر دو اثر نشان داد. مقالاتی هم می نوشت که اندکی بعد تحت عنوان مقالات و دراسات در چهار جلد منتشر شد.
 
در این وقت، به تدریج، ایرانی‌ها هم روابطی داشتند که عمدتاً رفاقتی بود. از جمله مرحوم آقای آئینه‌‌وند که همدرس فرزند آقای روحانی بود، به قم می‌آمد، و شاید تحت تاثیر آقای مرتضی و آقای روحانی به تاریخ اسلام علاقه‌مند شد. ایشان دانشجوی ادبیات عرب بود نه تاریخ.
 
سیدجعفر در دو اثر یاد شده یعنی حیات امام رضا(ع) و حدیث افک، نشان داد که ورودش در تاریخ متفاوت با دیگران است. هم روش دارد و هم اهل تتبع گسترده است. به هر حال، ایشان در یک فضای پرنشاطی فعالیت نگارشی خود را آغاز کرد. رساله‌ای در باره مبدأ تاریخ هجری نوشت که به فارسی هم درآمد. مقاله‌ای هم در باره ابوذر نوشت که با عنوان ابوذر مسلمان یا سوسیالیست ترجمه و منتشر شد. آن وقت‌ها، پسر آقای احمدی میانجی همین طور برادر خود سید جعفر، یعنی آقای سید مرتضی مرتضی هم در نشر و ترجمه برخی مقالات به فارسی به ایشان کمک می‌کردند.
 
اثر مهم ایشان که حوالی سال‌های ۵۹ ـ ۶۰ در فکر تألیف آن افتاده بود، الصحیح من سیره النبی(ص) بود. وقتی بنده در سال ۶۱ خدمتشان رفتم، این کتاب حروفچینی و در حال نشر بود. انقلاب اسلامی، زمینه‌ای برای استفاده از تاریخ اسلام را فراهم آورده بود. این کتاب قدری هم با احتیاط منتشر شد و تأثیر جدی در پژوهش‌های تاریخ اسلامی در قم گذاشت. کتاب تا سال‌ها بعد، ناقص بود، و شامل همه سیره نبوی نمی‌شد، اما بعدها ایشان آن را بازنویسی و تکمیل کرد. همان وقت‌ها، یک ترجمه فارسی از چاپ اول منتشر شد و متن کامل هم بعدها ترجمه شد.
 
سیدمرتضی نقادانه کار می‌کرد و هرچند، خط کشی مذهبی در بحث‌های انتقادی خود می‌کرد، اما کثرت تتبع، نقادی سندی و متنی، و حدس‌های تند و تیز ایشان، راه را برای اظهارات جدید فراهم می‌کرد. به همین دلیل الصحیح خیلی تاثیر گذاشت و دیدگاه‌های ایشان شایع گردید. در الصحیح مباحث تازه‌ای مطرح شده بود که بعدها به صورت کتاب یا کتابچه‌های مستقلی هم منتشر شد.
 
در کنار نگارش، تدریس تاریخ اسلام هم برای تعدادی از دانشجویان تربیت مدرس آغاز شد. علاوه بر آن افرادی هم به طور خصوصی نزد ایشان رفت و آمد داشتند و استفاده می کردند. برخی از این‌ها از میان طلاب لبنانی و اندکی هم ایرانی بودند. همکاری‌هایی هم با سازمان امور اداری و استخدامی کشور داشت که روی بحث‌های گزینش و معیارهای دینی و شرعی آن کار می‌کردند. ایشان یادداشت‌های زیادی داشت که بعدها توسط یکی از طلاب لبنانی که حالا موقعیتی در آنجا دارد، در سه جلد منتشر شد.
 
توجه به وضعیت طلاب لبنانی در ایران، یکی از کارهای اجرایی ایشان بود. منتدی جبل عامل را ساخت، علاوه بر آن یک مدرسه بزرگ، و همین طور تعداد قابل توجهی خانه برای لبنانی‌ها ساخته شد که تا سال‌ها، اسناد این‌ها به نام بنده بود و چند سال قبل، همه را به مرکزی که درست کردند، انتقال دادم.
 
سیدجعفر، سخت علاقه‌مند به انقلاب بود، و از وقتی که بحث‌های لبنان پیش آمد، و به خصوص زمانی که مرحوم سید محمدحسین فضل‌الله نفوذ و قدرتی داشت و به قم می‌آمد، دائما در منزل ایشان وارد می‌شد. البته و مستقیم خودش درگیر مسائل لبنان نبود. بعدها که مسائلی در اطراف اظهارات آقای فضل‌الله پیش آمد، تا مدت‌ها تلاش کرد تا این مسائل را حل کند، اما وقتی به جایی نرسید، از ایشان فاصله گرفت و آثاری هم که بعدها در لبنان توسط خودش یا برخی از بستگانش نوشته شده، (مهم ترینش مأساه الزهراء) در نقد آقای فضل الله منتشر شد. همین منازعه به نوعی باعث شد تا ایشان حوالی سال‌های ۷۲ یا ۷۳ ایران را ترک کند و به لبنان برود. در آنجا یک مرکز اسلامی و یک مدرسه درست کرد.
 
ایشان برای چند سالی بسیار کم به ایران آمد اما به تدریج، شاید اوائل دهه هشتاد، این رفت و آمد منظم‌تر و بیشتر شد. فرزندانش در ایران بودند، و در کار نشر آثار ایشان و نیز ترجمه آنها تلاش می‌کردند که تاکنون ادامه دارد. در لبنان، علاوه بر تکمیل کتاب سیره نبوی در بحبوحه جنگ میان لبنان و اسرائیل طی ۳۵ جلد، کتابچه‌های فراوانی به خصوص در تفسیر هم نوشتند. باید اشاره کنم که طی دهه شصت و اوائل هفتاد، آثار متعددی در ایران منتشر کردند که حیات سیاسی امام حسن، زندگانی سلمان فارسی و آثار دیگر بود. کار مهم دیگر در لبنان، تألیف زندگینامه امام علی (ع) در ۵۳ جلد و همین طور نگارش زندگی امام حسین (ع) در ۲۴ جلد، در دوران بیماری سخت خود بود که با همان سبک و سیاق انتشار یافت.
 
آقای سیدجعفر به ایران عشق می‌ورزید و دوستان ایرانی بسیار خوبی داشت که با ایشان مراوده داشتند. در سال‌های اخیر، بیش از همه فرزندانش کارهای ایران را انجام می‌دادند، اما پیش از آن آقای سید ابوالحسن نواب، از کسانی بود که روابط بسیار نزدیکی با آقای مرتضی داشت و همیشه در کارهای جاری به ایشان کمک می‌کرد.
 
طبعاً از زمانی که از ایران رفتند، تأثیرشان در ایران، بیشتر از طریق کتاب‌ها بود، اما تا پیش از آن در برخی از همایش‌ها و نشست‌ها حضور داشتند. بنده هم از سال ۶۱ که خدمتشان بودم، تا وقتی که در ایران بودند، به طور مرتب محضرشان را درک می‌کردم و در کارهای تاریخ اسلامی خودم، تحت تأثیر روش‌های ایشان بودم. بعد از آن، بارها در لبنان، خدمتشان رسیدم. از وقتی هم که ایران می‌آمدند، این ارادت و حضور همیشه استمرار داشت و یک بار هم همایشی برای ایشان و کتابشان الصحیح برگزار کردیم که مقالاتش ضمن کتابی منتشر شد.
 
در سال‌های بیماری، واقعا همه دوستان، از جمله دو دوست عزیزم، آقایان معراجی و مهدوی، همیشه نگران بوده و خدمتشان می‌رسیدند. این روزهای اخیر، نگرانی همه ما بیشتر شده بود. سه هفته قبل قرار بود به ایران بیایند که به دلیل بیماری شدید، در لبنان بستری و عمل شدند، اما روز به روز حالشان بدتر می‌شد. این بود تا شامگاه شنبه، شب بیست و هشتم ماه صفر که خبر رحلت ایشان منتشر شد. ۵ آبان 1398، ایشان را در روستای محل تولدشان، عیتا الجبل در جنوب لبنان یا همان منطقه جبل عامل به خاک بسپارند. رحمت و غفران الهی بر او باد.
انتهای پیام
captcha