نگاهی کارکردی به قرائت‌های مختلف از عاشورا
کد خبر: 4077768
تاریخ انتشار : ۲۲ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۵:۵۹

نگاهی کارکردی به قرائت‌های مختلف از عاشورا

واقعه عاشورا به‌دلیل داشتن ابعاد گوناگون، مشکلات کلی در منابع تاریخی و نحوه انتقال واقعه در کتب، قرائت‌های مختلفی را در اذهان ایجاد کرده است که هر کدام، چهره‌ای متفاوت از امام حسین(ع) ترسیم می‌کند و پیامد متفاوتی به دنبال دارد.

امام حسین

واقعه عاشورا یکی از مؤثرترین وقایع تاریخ بشریت به‌حساب می‌آید، واقعه‌ای که عاملانش قصد داشتند آن را تمام‌شده بخوانند، ولی امروز در بخش‌های مختلف دنیا نام عاشورا شنیده می‌شود و همه افراد اهل اندیشه و علاقه‌مندان به مسائل اجتماعی و سیاسی، نام عاشورا را شنیده‌اند. اگر می‌خواهید آن را با واقعه‌ای دیگر در تاریخ شیعه مانند واقعه «فخ» مقایسه کنید، باید گفت در آن حادثه، بیش از سه برابر افراد حاضر در عاشورا به شهادت رسیدند، ولی کمتر کسی نام آن را به خاطر دارد. همچنین در واقعه حره، حجم جنایت واقع شده بسیار بیشتر از کربلا بود، ولی هیچ‌گاه سخنی از آن نمی‌رود. لذا، این دو مثال، ما را به این مسئله رهنمون می‌کند که عاشورا حادثه‌ای عادی در تاریخ نبوده است. به همین دلیل، این حادثه مورد توجه عموم مردم واقع شده و در طول زمان، هر کس بر اساس درک و ذوق خود بخشی از آن را فهم کرده است.

از آنجا که این ماجرا ابعاد گوناگون داشته، در ذهن و روان بسیاری از مردم تأثیر گذاشته و نیز به علت مشکلات کلی در منابع تاریخی و نحوه انتقال واقعه در کتب، قرائت‌های مختلفی از عاشورا در اذهان علاقه‌مندان به آن ایجاد شده است. در این نوشته کوتاه بر آنم تا قرائت‌های مختلف عاشورا در میان شیعیان را از جنبه کارکردی بررسی کنم.

اولاً، قرائت‌های شیعیان مدنظر است و قرائت سایر ارادت‌مندان به سالار شهیدان مدنظر نیست. ثانیاً، به جای تحلیل مبنایی و روایی، بیشتر به بعد کارکردی هر یک از قرائت‌ها پرداخته شده است. پیروان هر قرائت برای اثبات نظر خود ادله‌ای دارند و ادله طرف دیگر را یا توجیه و یا رد می‌کنند که بررسی صحت آنها در تخصص نگارنده نیست. بنابراین، با لحاظ کردن این موضوع که قرائت‌های مورد بحث از سر عشق و ارادت به امام حسین(ع) مطرح شده است و سوء‌نیتی وجود ندارد، به تأثیر آنها می‌پردازم، به این معنا که اگر هر قرائت را بپذیریم، چه واکنشی در مقابل عاشورا می‌توانیم داشته باشیم.

شایع‌ترین قرائت در میان شیعیان، قرائتی است که در چند قرن اخیر قوت گرفته و به‌دلیل فاصله زمانی از بنیان‌گذاران شیعه و نوعی برداشت مغالطه‌آمیز از روایات شیعه شکل گرفته است. بر اساس این نظر، هدف از واقعه عاشورا، بخشش گناهان مردم بود و امام حسین(ع) شهید شد تا ما بر او عزاداری کنیم و گناهان‌مان آمرزیده شود. اگر این را بپذیریم، نتیجه این می‌شود که امروز هیچ تکلیف خاصی نداریم و فقط باید در مراسم عاشورا گریه کرد و هر چه گریه بیشتر، به حال آخرت ما مؤثرتر و مفیدتر؛ حسین(ع) هیچ پیامی برای دنیای امروز ما ندارد.

قرائت دیگر که در روند تاریخ شیعه دیده می‌شود، قرائت عرفانی نام دارد. کسی که این قرائت را بیشتر از همه ورز داده، عمان سامانی است. طبق این دیدگاه، هدف از واقعه عاشورا، تقرب به خداست و امام حسین(ع) و یارانش بلا کشیده‌اند تا بیشتر به خدا نزدیک شوند و هر چه مصیبت بیشتری می‌کشیدند، به خدا بیشتر نزدیک می‌شدند. البته تعدادی اشعار حماسی در کتاب گنجینة‌الاسرار وجود دارد که در سایر حماسه‌سرایی‌های مربوط به کربلا دیده نمی‌شود و بعضی از آنها مضامینی عالی و قوی دارد که ناظر بر نجات اسلام از انحراف است، ولی پیام اصلی در این دیدگاه، تکیه بر دستور ویژه الهی و اسرار عرفانی و سعی و اصرار در تحمل مصائب برای تقرب به خداوند است.

اگر این دیدگاه را بپذیریم، گرچه از انفعال دیدگاه نخست اندکی فاصله می‌گیریم، ولی باز هم تکلیفی برای ما ایجاد نمی‌کند. درست است که دیگر نقش امام حسین(ع) برای ما نقش مسیح نمی‌شود که فقط باید بر او گریست تا آمرزیده شد و از این نظر، مسئولیت توبه را به عهده هر شخص واگذار می‌کند، ولی تکلیفی برای امروز ما ایجاد نمی‌شود و فقط می‌توان امام را به‌عنوان یک انسان والامقام که در راه قرب الی الله مصیبت کشید و با خون خود، اسلام را از انحراف نجات داد، ستود و تحسین و تکریم کرد.

در دوران معاصر، بحث‌های جدی‌تری درباره هدف امام حسین(ع) از اقدام اعتراضی خود آغاز شد و هر از چند گاهی، نظری جدید پدید آمد. یکی از نظریات نوینی که ارائه شد، نظریه حرکت برای تشکیل حکومت بود که در کتاب «شهید جاوید» تجلی بیشتری داشت. نویسنده این کتاب معتقد است امام از ابتدا قصد بر‌اندازی حکومت یزید را داشت و تا آخر نیز به همین قصد و برنامه، حرکت خود را ادامه داد، دعوت مردم کوفه را دریافت کرد و به سوی کوفه رفت تا آنجا را مرکز حکومت قرار دهد و در راه، با سپاه ابن زیاد مواجه شد. باز هم احتمال پیروزی در جنگ با آن سپاه وجود داشت، البته امام بعد از مواجهه با نیروهای حر گفت، اجازه دهید من به مدینه برگردم و آنان مخالفت کردند. سر‌انجام امام در نبردی شجاعانه با آنان جنگید و شهید شد. البته نویسنده باز هم مصر است که احتمال پیروزی در نبرد عاشورا وجود داشت. پذیرش این نظریه در نهایت چهره‌ای متفاوت از امام حسین(ع) به‌دست می‌دهد؛ چهره یک فرد که دچار اشتباه در محاسبه شده، می‌خواسته حکومتی را بر‌اندازد و روی حمایت جمعی از مردم حساب کرده، ولی این حمایت محقق نشده و ایشان توسط نیروهای حکومت محاصره شده است. چنین تصویری، یک چهره کاملاً معمولی غیرمتصل به عالم بالا و فردی دچار اشتباه در محاسبه از امام حسین(ع) ترسیم می‌کند؛ چهره‌ای که باید بر او و سرنوشتش تأسف خورد و صرفاً نمی‌تواند به‌عنوان یک الگو مطرح باشد، بلکه همان‌گونه که الگو است، عبرت هم می‌شود.

گروه دیگر، سعی در تقلیل عاشورا دارد و آن را ناشی از یک سوء‌تفاهم می‌داند. این گروه بعضاً به افراط رفته و حتی تفاوت‌های شخصیتی میان امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع) قائل می‌شود. این گروه مدعی است که امام قصدی برای قیام نداشت و حتی این کلمه را به‌کار می‌برد که ایشان به دنبال امنیت خود و خانواده‌اش بود. البته این جمله، دو معنا می‌تواند داشته باشد؛ یکی آنکه امام می‌خواسته راحتی و آسایش زندگی روز‌مره‌اش را داشته باشد و حکومت مانع می‌شده و دیگر اینکه، امام می‌خواسته به‌عنوان مخالف فعال سیستم حکومتی، امنیت و حداقل، آزادی را داشته باشد. معدود افرادی که مسئله تفاوت شخصیتی دو امام را مطرح می‌کنند، عملاً برای عاشورا هیچ نوع تأثیر الگویی قائل نمی‌شوند و در نتیجه، سخن آنان، بخواهند یا نخواهند، این می‌شود که این ماجرا هیچ پیام مثبتی برای ما نخواهد داشت و خواسته یا ناخواسته، امام حسین(ع) را در این حادثه دارای اشتباه می‌دانند.

اما آنان که معتقدند امام می‌خواسته به‌عنوان یک فرد مخالف سیستم حکومتی، حق مخالفت داشته باشد، نگاهی متفاوت دارند. دیدگاه این عده می‌تواند در محافل کلامی و فقهی مورد بحث قرار گیرد.

یک مجموعه قرائت نیز وجود دارد که گرچه اندک اختلافاتی با هم دارند، ولی کارکرد آنها را می‌توان نزدیک به هم دانست. این مجموعه نظریات، پیام امروزی برای عاشورا قائل هستند و اگر هر کدام از آنها را بپذیریم، می‌توانیم امام را به‌عنوان نماد یک انسان والا، الگوی خود بدانیم. از این نوع قرائت‌ها، می‌توان به چند نمونه اشاره کرد. حرکت امام برای شهادت و بیدار کردن مسلمانان در این نظریه بیان می‌شود، یعنی امام می‌دانست که با امکانات موجود، امکان بر‌اندازی نیست. به همین دلیل، تنها راه بیان پیام خود را در اعتراض و کشته شدن می‌دید.

نظریه امر به معروف و نهی از منکر، به نامه امام به محمد حنفیه اشاره دارد و هدف از قیام امام را امر به معروف می‌داند. در امر به معروف، هر نتیجه‌ای ممکن است به‌دست آید؛ یا حکومت یا شهادت یا گزینه‌ای دیگر.

قرائت دیگری نیز وجود دارد که در باب هدف قیام بحثی ندارد، ولی معتقد است امام قصد جنگ و درگیری نظامی نداشت و ساز و برگی برای جنگ آماده نکرده بود، بلکه جنگ را به امام تحمیل کردند. این نظریه را می‌توان با سایر دیدگاه‌های معاصر قابل جمع دانست، یعنی می‌توان هر کدام از دیدگاه‌های دیگر را پذیرفت و این را به آن اضافه کرد.

پویایی فکری جامعه در گرو گفت‌وگوهای عالمانه و منطقی و احترام به نظریات عالمانه خواهد بود و البته بهتر است بیان دیدگاه‌های نو در مسائل تاریخی، مبتنی بر منابع علمی باشد و ضمن آگاهی به مقتضیات زمان، از جو‌زدگی پرهیز شود.

محمدرضا بزمشاهی

انتهای پیام
captcha