فلسفه در فضای بسته رشد نمی‌کند + فیلم
کد خبر: 4182858
تاریخ انتشار : ۳۰ آبان ۱۴۰۲ - ۰۸:۳۳
محسن جوادی در گفت‌وگو ایکنا:

فلسفه در فضای بسته رشد نمی‌کند + فیلم

 استاد فلسفه دانشگاه قم با بیان اینکه داشتن ارتباط با مراکز علمی و فلاسفه کشورهای دیگر لازم است، گفت: کسی در فضای بسته نمی‌تواند فلسفه داشته باشد و حتی علوم دیگر هم همینطور است. رشد فلسفه و علم در گفت‌وگو و تعامل علمی ممکن است و البته به لطف فضای مجازی گشایش‌هایی ایجاد شده و هزینه‌ها بسیار کمتر شده است.

مصاحبه جوادیسومین پنج‌شنبه ماه نوامبر از سوی سازمان یونسکو به عنوان روز جهانی فلسفه نامگذاری شده‌ ولی به مناسبت بزرگداشت فارابی روز 30 آبان در ایران به نام روز حکمت و فلسفه نامگذاری شده است.

این که فلسفه در کشور ما چه وضعیتی دارد، چرا سال‌هاست فیلسوف بزرگی در عرصه بین الملل نداریم و چرا حرف تازه‌ای در کتاب‌های فلسفی ما دیده نمی‌شود دسته‌ای از سوالات امروز ماست و از طرف دیگر سوالی که این روزها مطرح می‌شود این است که فلسفه و بویژه فلسفه اخلاق چه درمانی برای دردهای بشر امروز پیشنهاد می‌کند.

خبرنگار ایکنا برای پاسخ به این پرسش‌ها با محسن جوادی، استاد فلسفه دانشگاه قم، گفت‌وگو کرده است که در ادامه می‌خوانید؛

ایکنا ـ دستاورد فلسفه اخلاق برای بشر چه بوده است؟

اگر بخواهیم در مورد دستاورد فلسفه اخلاق سخن بگوییم ابتدا باید کمی در مورد خود فلسفه اخلاق سخن بگوییم؛ فلسفه اخلاق اندیشیدن و بحث کردن در مورد مسائل اخلاقی است و سابقه دیرینه‌ای دارد و حتی قبل از یونانیان بوده است، ولی آنچه ما به صورت مکتوب داریم از یونان و دوره سقراط است؛ قبل از سقراط، فلسفه عمدتاً به کار طبیعت‌شناسی می‌آمد، ولی او این رویکرد را به سمت انسان‌شناسی و خوب‌ زیستن تغییر داد. بنابراین مسئله اصلی فلسفه اخلاق به لحاظ تاریخی، پاسخ به این سؤال است که زندگی خوب چیست؟ وقتی فلاسفه به خود مراجعه می‌کنند، می‌توانند زندگی سیاسی، علمی یا تفریحی داشته باشند، ولی این سؤال پیش روی آنان بود که کدام زندگی با هویت و شأن انسانی سازگارتر است؟ این اولین مسئله و تاملات در فلسفه اخلاق بود لذا اکثر گفت‌وگوهای سقراط درباره جایگاه عدالت و سعادت و شکوفایی انسان و تحقق ذات انسان به تعبیر فارابی بود. 

پس مسئله فلسفه اخلاق مسئله زندگی خوب بود ولی هرقدر پیش رفتیم، بسط یافت و شعبات دیگری مانند مفهوم‌شناسی ایجاد شد مثلا گفتند هنجار زندگی انسان چیست و آیا خوب و بد، قراردادی و واقعی است یا خیر و بعد گفتند چگونگی فهم خوب‌‌بودنِ یک کار یا بد بودن آن چگونه مشخص می‌شود. لذا فلسفه اخلاق هم در مورد اصل هنجاریت و راهنمایی بحث می‌کند و وقتی در مورد مبانی و مبادی اخلاق بحث شد نام آن را فرا اخلاق گذاشتند، پس فرا اخلاق هم بخشی از فلسفه اخلاق است؛ اینکه فلسفه اخلاق چه دستاوردی داشته، این است که مهمترین دستاورد آن ایجاد ترازو و سنجش برای اخلاق بوده است، زیرا به تعبیر سقراط، انسان اسیر غرایز و تبلیغات و... می‌شود و ممکن است معیار خود را از دست بدهد، ولی وقتی معیار وجود دارد جایگاه فضیلت و عدالت و علم برای انسان مشخص می‌شود و این دستاورد اندکی نیست چون سنجش‌گری را روی اعمال و فعالیت انسان می‌برد؛ به تعبیر ارسطو، هویت ما مرتبط با اعمالمان است و باعث می‌شود انسان در مورد شخصیت و زندگی خود فکر کند لذا به لحاظ فلسفی مهمترین دستاورد آن خردورزی و جهت‌دهی خرد به انسان‌شناسی است. 

بعدا فلسفه شاخه‌های بیشتری پیدا کرد؛ مثلاً گفتند مسائلی در یک حرفه خاص وجود دارد و باید اخلاق مرتبط با آن را بدانیم، مانند اخلاق پزشکی، اخلاق مهندسی و اخلاق محیط زیستی. بنابراین دستاورد بسیاری برای بشر داشته است. زندگی بشر با اخلاق عجین بوده و فلسفه اخلاق هم برهانی‌ کردن و تفکر در مورد ابعاد زندگی و جهت‌دهی فکری و عقلانی به آن است. در گذشته تدبر در مورد ریاضیات و طبیعیات وجود داشت، ولی فلسفه اخلاق معطوف به انسان بود.

ایکنا ـ چرا انسان امروز نیازمند فلسفه به خصوص فلسفه اخلاق است؟

گاهی انسان دوست دارد بیهوده و غافلانه و باری به هر جهت زندگی کند. در این صورت هرقدر از اخلاق و فلسفه دور باشد راحت‌تر است، ولی گاهی کسی دوست دارد در مورد زندگی و مسیر آن فکر کند و غافل نباشد لذا به فلسفه نیازمند است. نباید فلسفه را به معنای فکر بسته تاریخی بدانیم، بلکه شیوه اندیشه عقلانی است. ارسطو می‌گوید تفاوت سوفیا و اپیستمه این است که سوفیا درگیری و عمق بیشتری را برای انسان ایجاد می‌کند و فلسفه نوعی خردورزی است که نمی‌گذارد انسان همانند قبل زندگی کند. بنابراین فلسفه به معنای فهمیدن است و فهمیدن به زندگی معنا می‌بخشد و اگر انسان همه چیز را مبهم بداند، دائماً درگیری دارد. لذا در گذشته به فلسفه تسلی گفته می‌شد، زیرا آرامش‌بخش بوده است. بخشی از فلسفه نقش راهبری و روشن‌ کردن مسیر را دارد مثلاً وقتی انسان از طریق مباحث نظری فلسفه با توحید و معاد آشنا شود، مسیر متفاوتی را نسبت به کسی خواهد رفت که با آن آشنا نیست.

مصاحبه جوادی

ایکنا ـ آیا نسبت و رابطه‌ای بین قرآن و فلسفه وجود دارد؟

فلسفه یک دانش بشری است و انسان می‌خواهد با عقل و اندیشه، خود و هستی را بشناسد. لذا در قرآن و دین هم نفی نشده است بلکه مورد تاکید قرار گرفته است. در اصول کافی، در روایتی نقل شده است که جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت من سه چیز برای تو آورده‌ام؛ عقل، حیا و دین؛ آدم، عقل را انتخاب کرد و جبرئیل برگشت و خدا به او فرمود که حیا و دین را هم به او بده زیرا کسی که عقل داشته باشد حیا و دین هم دارد. بنابراین عقل قابل نفی و حذف نیست گرچه می‌تواند به واسطه وحی، اصلاح شود زیرا ماهیت عقل این است که خطا هم دارد؛ فلسفه تلاشی برای فهم حقیقت است و قرآن کمکی است که این حقیقت را با بیانی روشن‌تر و راحت‌تر برای ما بیان کند.

البته باز مهم است که انسان با چه عقلانیتی و چه ظرفیتی سراغ قرآن می‌رود؛ مثلا ملاصدرا مفهوم و برداشتی از قرآن دارد که ما نمی‌فهمیم لذا فلسفه و قرآن جای هم را نمی‌گیرند؛ قرآن کریم همانند سایر موجودات عالم، آیه است و هر کسی از پدیده‌های عالم فهم متفاوت، ضیق و موسعی دارد. قرآن، راهنمایی عمومی برای بشر و نشانه لطف خداوند است و در آیات زیادی هم بر عقل تاکید دارد ولی همه مطالب آن، تاسیسی نیست. خیلی از اوقات خطاب قرآن کریم هم خود عقل انسان است و فلسفه هم به کارگیری عقل برای فهم هستی و متن و وجود خود انسان است لذا فلسفه می‌تواند برداشت و تفسیری از قرآن کریم باشد و هرقدر کسی فلسفه و خردورزی بیشتری دارد استفاده بیشتری هم خواهد برد. رابطه این دو تعارضی نیست و قرآن، لطف خداست که فکر انسان بارورتر شود و به تعبیر امام علی(ع) راهنمایی برای تحقق «لیثیروا لهم دفائن العقول» است.

اما کلام نوعی نگاه به هستی از منظر دین است؛ در واقع می‌تواند تکمیل‌کننده فلسفه باشد، ولی هیچ وقت جای فلسفه را نخواهد گرفت و هرقدر انسان نگاه الهیاتی داشته باشد، ولی نتواند فلسفه آن را بفهمد به عمق مطلب پی نخواهد برد و مکمل عقل و وحی است و نه وحی جای عقل را می‌گیرد و نه عقل جای وحی را. لذا کسانی که می‌گویند فقط به عقل نیاز داریم و به وحی نیازی نیست، راه را اشتباه می‌روند. فلسفه مانند سایر علوم نیست که پارادایم آن تغییر کند. مسائل فلسفی در طول تاریخ یکی هستند، ولی پاسخ‌ها به آن در هر دوره تفاوت دارد. لذا همیشه به فلسفه نیاز داریم.

ایکنا ـ آیا بین کارکردهای فلسفه و حل مسائل اجتماعی پیوند مناسبی برقرار شده است؟ 

یکی از کارکردهای عمقی و فلسفی اندیشیدن این است که وقتی اتفاقاتی در سطح اجتماع رخ می‌دهد آن را از رخدادی ساده بیرون می‌آورد و دنبال مناسباتی می‌گردد تا یک مسئله بهتر حل شود و ما را از نگاه احساسی دور می‌کند. مثلا ریشه خیلی از تنازعات جامعه ممکن است فرهنگی باشد ولی ته آن فقر و تبعیض و ... است لذا با تغییر مدیریت‌ها هم چیزی اصلاح نمی‌شود لذا باید منشا پیچیده اجتماعی آن را به درستی فهم کنیم.

الان مشکلی که در جامعه داریم این است که وقتی جلوی در دانشگاه تهران بایستید و از دانشجویان در مورد یک قاعده فیزیکی و شیمیایی بپرسید خیلی‌ها خواهند گفت نمی‌دانم ولی اگر در مورد سقط جنین بپرسید افراد زیادی اظهارنظر می‌کنند چون آن را در حوزه علم نمی‌دانند و فکر می‌کنند مسائل اخلاقی نیازی به فکر ندارد. در مسائل اجتماعی هم همه خود را صاحبنظر می‌دانند و نگاهشان این است که اینجا حوزه اندیشه نیست و مهمترین کار فلسفه این است که نشان دهد اینجا حوزه اندیشه است و باید اطلاعات و تحلیل‌های عمیقتری داشته باشیم. الان خیلی از اظهارنظرها مبتنی بر فکر و تحلیل نیست و می‌گویند اخلاق و اجتماع، سلیقه است و کار فلسفه این است که جلوی حرف‌ها و سیاستگذاری بیهوده و نادرست را بگیرد.

ایکنا ـ بین فلسفه و کلام گاهی بحث حکمت هم مطرح می‌شود و برخی را حکیم می‌نامند. این حکمت با فلسفه چه رابطه‌ای دارد؟ 

در یونان حکمت و فلسفه را به یک معنا به کار می‌بردند ولی حکمت به تدریج اینطور تلقی شد که فلسفه نتوانسته است عمق هستی را درک کند و حکمت چون پشتوانه الهیاتی هم دارد درک و عمق بیشتری از هستی دارد. البته معنای دیگر حکمت این است که زندگی برخی افراد، نماد حکمت است؛ یعنی حکمت فقط دانستن بیشتر نسبت به فلسفه نیست بلکه حکیم کسی است که به دانسته‌های حکیمانه خود عمل می‌کند و این حکمت با فلسفه فرق دارد. به تعبیر یکی از فلاسفه خیلی از اهالی فلسفه، زندگی حکیمانه‌ای ندارند. یا در جایی گفته‌اند اگر دنبال حکیمان هستید اشتباه است سراغ مدارس و دانشگاه‌های حکمت و فلسفه بروید بلکه به جای اینها باید دنبال راهبان و حکیمانی بروید که زندگی حکیمانه دارند و در واقع فلاسفه درباره حکمت حرف می‌زنند و برخی به آن عمل می‌کنند.  

ایکنا ـ با توجه به تاکیدی که در سال‌های گذشته بر موضوع فلسفه‌های مضاف شد و حرکت بسیاری از مراکز به سمت گسترش این رشته‌ها، دیدگاه شما درباره فلسفه مضاف چیست؟

دو نوع می‌توان به مسئله نگاه کرد؛ بنده با توسعه آموزشی برخی از این رشته‌ها موافق نیستم مثلا دکترای فلسفه فیزیک و شیمی و ... ایجاد کرده‌اند که بنده موافق نیستم و در کشورهای غربی هم فقط برخی از این‌ها را دارند ضمن اینکه گاهی افراد از رشته‌های دیگر می‌آیند و اصلا فلسفه را بلد نیستند که بخواهند فلسفه فلان رشته را بخوانند. بنده بیشتر با پژوهش در فلسفه موافقم و باید در فلسفه برخی مقولات مانند دین و هنر و ... کار کنیم ولی خیلی از این رشته‌هایی که گاهی ایجاد می‌شود منابع درست و استاد درستی ندارند و فقط فضای آموزشی، شلوغ‌تر می‌شود.

ایکنا ـ آیا می‌توان گفت که در کشور ما احاطه کلام و فلسفه اسلامی باعث تکرار مکررات در فلسفه شده و فلسفه به نحوی کلامی شده است و به این دلیل نتوانسته‌ایم فیلسوف مشهوری را به جهان معرفی کنیم، در حالی که در غرب فلسفه رو به رشد است.

این مشکل وجود دارد ولی دلیلش آن چیزی نیست که شما فرمودید و دلایل دیگری دارد. همچنین ما در فلسفه غرب، ضعیف نیستم و افراد توانمندی هم داریم. اگر ما هنوز به استانداردهای لازم نرسیده‌ایم و این به ضعف برنامه برمی‌گردد؛ خیلی اوقات ترس ما باعث این عقب‌ماندگی است؛ خیلی از کشورهای دنیا به این اندازه دانشجو و منابع فلسفی و تاریخ فلسفه و ... ندارند ولی برنامه‌ریزی علمی ما به افراد نخبه کمک نمی‌کند تا بتوانند حرف و ایده جدیدی بیاورند ولی این فشار از ناحیه سیستم الهیاتی ما نیست.

اگر به قرن 4 و 5 بنگریم هم متکلمان و الهی‌دانان قوی داشتیم. مشکلات وجود دارند ولی اینطور نیست که چون ما کلام و فلسفه اسلامی داریم نتوانسته‌ایم در فلسفه و فلسفه غرب رشد کنیم. رشته شیمی ما ده هزار مقاله در آی اس آی دارد ولی فلسفه ما 50 مقاله هم ندارد چون دانشجویان فلسفه ما زبان بین‌المللی را بلد نیستند ضمن اینکه مسئله‌محوری در دنیا رواج دارد ولی ما کمتر اینگونه نگاه می‌کنیم.

مشکل دیگر این است که ما تاریخ فلسفه را خوب مرور نکرده‌ایم در حالی که تاریخ منطقی و غنی هم داریم؛ بنابراین مشکل فلسفه به خاطر الهیات نیست و در دوره‌هایی هر دو رشته رونق داشته است. اگر مدیران خوبی در حوزه آموزشی داشته باشیم و اینطور نباشد که کسی صرفا به خاطر علاقه به فلسفه رشته تاسیس کند و بعد هم نفوذی داشته باشد و ساختمانی و دانشکده‌ای ایجاد کند، بهتر پیشرفت خواهیم کرد.  

ایکنا ـ روحیه اخباری‌گری که بر برخی مراکز تصمیم‌گیری و علمی ما حاکم است، مانعی برای رشد فلسفه نیست؟

نمی‌توان گفت روح اخباری‌گری در مراکز علمی و بین بزرگان علمی ما وجود دارد بلکه اتفاقا مخالفان زیادی هم دارد ولی آزادی و حق‌گویی، محدودیت‌هایی دارد؛ البته در همه جای دنیا وجود داشته است مثلا در دوره‌ای اخباری‌گری در پروتستان‌ها بیشتر هم بوده است. به نظر بنده، ترس از تبعات سیاسی و اجتماعی، واهمه بیشتری در افراد ایجاد می‌کند تا روحیه اخباری‌گری. معتقدم روح بزرگ فلسفی در همان‌جایی است که انسان می‌تواند با چالش‌ها مواجه شود ولی بنده در جایی با روحیه اخباری‌گری مواجه نشدم و عمدتا مشکلات در مباحث سیاسی و اجتماعی و تبعات آن است.

ایکنا ـ در علم فلسفه ارتباط ما با دنیا و فلاسفه غرب چگونه است؟

در دوره‌هایی مانند بعد از انقلاب خوب بود ولی فراز و نشیب داشته است. چرا فلاسفه اولیه جهان اسلام مانند فارابی اینقدر بزرگ هستند زیرا حرف ارسطو را خوب فهمیده‌اند لذا نقد قابل قبولی دارند؛ بنابراین داشتن این ارتباطات لازم است. کسی در فضای بسته نمی‌تواند فلسفه داشته باشد و حتی علوم دیگر هم همینطور. رشد فلسفه و علم در گفت‌وگو و تعامل علمی ممکن است و البته به لطف فضای مجازی گشایش‌هایی ایجاد شده و هزینه‌ها بسیار کمتر شده است و می‌توان جلسات بیشتری را با هزینه کمتر برپا کرد ولی در گذشته رفت و آمد و هزینه‌های زیادی برای تعامل علمی با مراکز بین‌المللی وجود داشت.

ایکنا ـ پیام یک فیلسوف برای بشر امروز چیست؟

شاید نتوان گفت که فیلسوف پیام یک، دو و سه دارد؛ پیامش، خردورزی است و می‌گوید دنبال بیقراری افراد برو که گاهی فقر، ابهام نظری و تبعیض و ... است. داستان این است که اول باید خودشناسی داشته باشیم کما اینکه گفته‌اند معرفت نفس انفع المعارف است و جامعه هم یک خود برای ما است که باید آن را به خوبی بشناسیم و در آن تامل کنیم. اگر جامعه بی‌قرار و مضطرب است شبیه این است که من باید در خودم تامل کنم. فلسفه می‌گوید اول پیچیدگی‌ها را درک کن. در جایی هم خود فلسفه می‌گوید؛ «من نمی‌توانم» لذا نباید انتظار زیادی هم از فلسفه داشته باشیم و باید سراغ دین و علم برویم. لذا پیام‌دادن از جانب فلسفه، نوعی ایستایی و خلاف فلسفه است؛ مثلا ملاصدرا نمی‌تواند یکسری پیام به ما بدهد بلکه فلسفه موقیعت‌ها و جهت‌گیری‌ها را در نظر می‌گیرد و درک می‌کند.

گفت‌وگو از محسن مسجدجامعی و عطا اسماعیلی

تصویر حامد عبدلی

انتهای پیام
captcha