کد خبر: 4241950
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۷
درس اخلاق آیت‌الله مظاهری/ 12

دل انسان امانت خداست

چرا دل انسان امانت خداوند نزد اوست؟ برای اینكه جای خداست، خانه خداست. همان‌طور که هیچ‌كس حق ندارد در خانه شما، در حریم شما وارد شود و در صورت ورود بدون اجازه، مستحق تنبیه است، ورود اغیار به قلب مؤمن که «حرم‌ الله» است نیز ممنوعیت دارد.

آیت‌الله‌العظمی مظاهریبه گزارش ایکنا از اصفهان،  آیت‌الله‌العظمی مظاهری در جلسه دوازدهم درس اخلاق خود با موضوع «انسان در قرآن»، به شرح آیه امانت می‌پردازد و ضمن توضیح معانی متعددی که مفسران درباره مقصود قرآن کریم از امانت بیان کرده‌اند، این نکته را متذکر می‌شود که این معانی منافاتی با هم ندارند و در تضاد نیستند؛ سپس در خلال این توضیحات یکی از معانی را برتر از معانی دیگر برمی‌شمرد و آن اینکه، مقصود قرآن از امانت، دل انسان است که خداوند آن را در وجود وی به ودیعه گذاشته و در ادامه به تشریح چرایی این معنا می‌پردازد. 

«بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِیمِ

رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانِی یفْقَهُوا قَوْلِی‏.

بحث جلسات اخلاق درباره «انسان در قرآن» بود. در جلسات گذشته، مقداری درباره انسان و امتیازهای او از نظر قرآن صحبت شد. در این راستا مباحثی راجع به اینکه انسان كیست، هدف از خلقتش چیست و منتهای سیر انسان كجاست، بیان شد. بحث این جلسه که بحث بسیار ارزنده‌ای است، درباره آیه «امانت» در قرآن کریم است. این بحث برای همه، مخصوصاً برای اهل سیر و سلوک و جوانانی که قصد خودسازی دارند، بحث مفیدی است.


بیشتر بخوانید:


در قرآن کریم آیه‌ای به نام «امانت» داریم. پروردگار عالم در این آیه می‌فرماید: من امانتم را در انسان ودیعه گذاشتم، آن امانتی كه هیچ‌كس و هیچ‌چیز لیاقت پذیرش آن را نداشت. از عالم وجود گرفته تا عالم ملک و عالم ملكوت و عالم جبروت، هیچ موجودی نتوانست امانت من را بپذیرد، چون لیاقت و استعداد نداشت؛ ولی امانت را به انسان عرضه کردم و او بسیار ظالم به خودش است، علاوه بر اینكه خودش را نشناخت و جاهل به خودش است، ظالم به خود هم هست.

خداوند می‌فرماید: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً؛ ما امانت الهى و بار تكليف‏ را بر آسمان‌ها و زمين و كوه‌ها عرضه كرديم، پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند، ولى‏ انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.» (احزاب، 72)

انسان امانتداری نکرد

ما امانتمان را به عالم وجود عرضه داشتیم، همه و همه لیاقت پذیرش آن را نداشتند، عالم وجود استعداد نداشت؛ اما انسان این لیاقت را داشت و امانت را قبول كرد. بعد می‌فرماید: «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً»؛ یعنی امانتدار خدا بسیار ظلم كرد، البته به خودش و بسیار جاهل به خودش است؛ چون امانتداری نكرد، نتوانست قدر و منزلت خود را بشناسد و نفهمید كیست؟ نفهمید چیست؟ قدر و منزلت خود را نشناخت؛ از این‌رو قدر و منزلت خود را نگاه نداشت.  

در این مبحث، قبل از هر موضوع دیگری، لازم است بدانیم مقصود قرآن کریم از «امانت» چیست؟

در این‌باره دانشمندان علوم اسلامی و به‌خصوص مفسران نظراتی دارند؛ شماری از ایشان گفته‌اند: منظور از «امانت»، «ولایت» است؛ یعنی ما ولایت را بر عالم وجود عرضه داشتیم، ولی نپذیرفت و انسان پذیرفت؛ اما انسان هم به ولایت ظلم كرد و نتوانست حقیقت ولایت را درک كند. این ولایت می‌تواند «ولايت الهيه» باشد، چنانکه می‌تواند ولایت امیرالمؤمنین(ع) و سایر معصومین(ع) را دربر گیرد.

برخی از مفسران عقل یا اراده یا قدرت انتخاب انسان را «امانت» مورد نظر قرآن کریم دانسته‌اند. از بین موجودات، فقط انسان برخوردار از عقل است و می‌تواند انتخاب كند، قادر است با تفکر بین حق و باطل را تمیز بدهد، حق را بپذیرد و باطل را رها كند؛ چنانکه همین انسان با سوء‌ اختیارش می‌تواند شر را برگزیند. بالاخره انسان با استفاده از قدرت انتخاب، اراده و اختیار می‌تواند به سعادت یا شقاوت برسد. به‌ هر حال، از آنجا که عقل، اختیار، اراده و قدرت انتخاب مختص انسان است، برخی از مفسران این عناصر را مصداق «امانت» قرآن می‌دانند. در این راستا، «استعداد تکامل معنوی» نیز از آنجا که مخصوص آدمی است، «امانت» خدای تعالی نزد وی شمرده می‌شود که لازم است بندگان از آن استعداد و لیاقت خدادادی، در راستای رسیدن به مقاصد و اهداف متعالی معنوی و سیر تکاملی تا تقرب به خداوند متعال و رسیدن به لقای او استفاده کنند.    

برخی دیگر از مفسران می‌گویند: مراد از «امانت»، روح انسان است؛ یعنی بعد ملكوتی که مختص انسان است، امانت نزد اوست. هنگامی که پروردگار عالم جسم انسان را آفرید و روح خود را در او دمید، به ملائكه فرمود به او سجده کنند: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ؛ پس چون او را كاملاً درست كردم و از روح خويش در آن دميدم، سجده‌‏كنان براى او به خاک‏ بيفتيد.» (ص، 72) درواقع می‌فرماید: انسان با دمیدن روح، وجود مقدسی می‌شود، «روح‌الله» می‌شود. به ملائکه فرموده است: به این روح‌الله سجده كنید؛ چه ملک عادی باشید، چه ملک مقرب و همه ملائكه به آدم سجده كردند: «فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ، إِلاَّ إِبْليس‏؛ پس همه فرشتگان يک‌سره سجده كردند، مگر ابليس‏.» (ص، 73 و 74)

این روح را برخی مفسران، امانت خدا می‌دانند؛ روحی كه از خداست، یعنی به اندازه‌ای بالاست كه از نظر تشریفات «روح‌الله» شده، به اندازه‌ای بالاست كه پروردگار عالم نسبتش را به خودش داده و فرموده روح من است: «فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي.»

حسب بعضی از اخبار، «واجبات و تكاليف الهى» همچون نماز، روزه و حج، یا به‌ تعبیر وسیع‌تر، «اوامر و نواهی پروردگار»، امانت او در دست بندگان است. این امانت لازم است به‌ خوبی، حفظ و نگاهداری شود و بر اساس آن، تمامی آدمیان به انجام فرائض و واجبات و نیز اجتناب از معاصی و محرمات اهمیت دهند. «اعضا و جوارح» بدن انسان نیز می‌تواند مصداق امانت قرآن باشد؛ مثلاً چشم، گوش و زبان آدمی، امانت‌های خداوند سبحان نزد اوست که باید حفظ شوند و در راه نافرمانی حق‌تعالی مورد استفاده قرار نگیرند.

الفاظ عام قرآن تاب همه معانی را دارد

باید توجه شود که نظرات و احتمالاتی که در خصوص معنای «امانت قرآن» بیان شد، منافاتی با هم ندارند و در تضاد نیستند. در این زمینه شایان توجه است که به‌طور کلی، الفاظ عام قرآن کریم تاب همه معانی و مقاصد را دارد و قالبی برای عموم معانی است، چنانکه یک لفظ ممكن است 70 مصداق یا بیشتر داشته باشد که بعضی معنای ظاهری، بعضی معنای تأویلی و بعضی معنای باطنی هستند؛ پس ممكن است هر كسی راجع به یک لفظ، معنا و مقصودی ظریف یا مصداق دقیقی بیان كند و همان معنا یا مصداق مراد باشد. به‌ بیان رساتر، الفاظ عام قرآن شریف، مثل واژه «انسان» هستند که به عدد آدمیان موجود در جهان هستی، مصداق دارد و اراده تمام آن مصادیق نیز برای لفظ انسان صحیح است.

یكی از معجزات بزرگ قرآن کریم همین است كه تاب معانی فراوانی برای الفاظ عام دارد. قرآن تا روز قیامت زنده است و هر بنده‌ای در هر زمانی ممکن است برای الفاظ عام آن معنایی بیان کند و قرآن تاب آن معنا را دارد. با این وصف، قرآن کریم برای معنای واژه «امانت» تاب تمام معانی که بیان شد و معانی دیگری را که در این خصوص بیان خواهد شد، دارد و مانعی ندارد که همه آن معانی منظور نظر خداوند سبحان باشد.

در این خصوص، معنا و مصداق دیگری نیز برای واژه امانت قابل بیان است كه خیال می‌كنم این معنا که مورد بحث ماست، بهتر از معانی یادشده باشد و آن این است كه مراد از امانت، «دل انسان» است. این قلب است، این قلبی كه هیچ موجودی به جز انسان آن را ندارد. حال چرا دل انسان امانت خداوند نزد اوست؟ برای اینكه جای خداست، خانه خداست. در روایات می‌خوانیم: «أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ‏ عَرْشُ‏ الرَّحْمَنِ؛ قلب مؤمن جایگاه خداوند سبحان است.» (بحارالأنوار، ج 55، ص 39)

ورود اغیار به قلب مؤمن ممنوع است

همان‌طور که هیچ‌كس حق ندارد در خانه شما، در حریم شما وارد شود و در صورت ورود بدون اجازه، مستحق تنبیه است، ورود اغیار به قلب مؤمن که «حرم‌ الله» است نیز ممنوعیت دارد. حتی در عرف مردم، نگاه بدون اجازه به حریم دیگران قبیح است؛ مثلاً وقتی درب خانه كسی باز است، نگاه‌کردن افراد رهگذر به داخل خانه، علاوه بر حرمت شرعی، از منظر عرف ناپسند است. این به دلیل آن است که خانه هرکسی، حریم اوست. قلب مؤمن نیز حریم خداوند تعالی است و راه‌دادن غیر خدا به حریم خدا قبیح و ناپسند است. دل انسان مال خداست. در حدیث قدسی آمده است: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ‏ عَبْدِي‏ الْمُؤْمِنِ‏» (بحارالأنوار، ج 55، ص 39) یعنی ای بشر، مرا بشناس، من جاندارم، من مجردم، نمی‌شود برای من جا و مکان قرار بدهی، من همه‌جا هستم؛ اما اگر می‌خواهید برای من خانه درست كنید، قلب مؤمن خانه من است.

پروردگار عالم همه‌جا هست، همه‌جا محضر خداست و ما در محضر خداییم. این جمله امام خمینی(ره) را فراموش نكنید كه اواخر عمرشان بارها سفارش می‌كردند و می‌گفتند: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد.»

اگر به راستی مؤمن، مؤمن شد، قلبش به اندازه‌ای وسعت دارد كه خدا می‌تواند توجهش به آن قلب باشد و قلب او خانه خدا گردد؛ پس قلب انسان جایگاه خداست، قلب انسان امانت خداست و می‌توان گفت که آیه امانت می‌فرماید: ‌ای انسان! پروردگار عالم امانتی در وجود تو نهاده است كه حتی جبرئیل، میكائیل و جمله عرش از آن محرومند. آن امانتی كه تو داری و هیچ موجود دیگری ندارد، قلب توست؛ آنجا كه جای عشق‌ورزیدن به خداست، آنجا كه جای ابراز عاطفه به بنده‌های خداست، آنجا كه جای اظهار احساسات آدمیان است و بالاخره آنجا كه به‌‌واسطه آن انسان می‌تواند به خدا برسد.

چه کسی می‌تواند گیرنده وحی و الهام باشد

اگر کسی بتواند اغیار را از دلش خارج کند و قلب و دل خویش را فقط در اختیار خدا بگذارد تا پروردگار که صاحب اصلی خانه است، وارد آن شود، دیگر به او الهام می‌شود، برایش وحی پیدا می‌شود. آیا وحی و الهام برای غیر انبیا هم ممکن است؟ آری، انسان می‌تواند مخاطب وحی یا گیرنده الهام باشد. چه كسی؟ آنکه دلش مال خداست و خدا در دل اوست. توجه خدا به دل چنین بنده‌ای، سبب می‌شود که وحی پیدا ‌كند.

پروردگار عالم سه نوع الهام برای مخلوقات خویش دارد؛ یک نوع، «الهام تکوینی» است که هدایتی عام برای خلقت و کمال ظاهری تمامی موجودات به‌شمار می‌رود. حضرت موسی(ع) برای وصف خداوند به فرعون گفت: «رَبُّنَا الَّذي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَ‏ هَدى‏؛ پروردگار ما كسى است كه هر چيزى را خلقتى كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت فرموده است.» (طه، 50) خداى ما کسی است كه عالم وجود را خلق كرده؛ سپس به هر موجوی، طرز زندگى و روش ادامه حیات را آموخته است.

نوع دیگر الهام خداوند تعالی، «الهام تشریعی» یا همان وحی به پیامبران است. خداوند تعالی به پیامبر اکرم(ص) می‌فرماید: «وَ لَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَ إِلَى الَّذينَ مِنْ قَبْلِكَ...؛ و قطعاً به تو و به كسانى كه پيش از تو بودند، وحى شده است...» (زمر، 65) اما الهام نوع دیگری نیز دارد که اکنون مورد بحث ماست و آن «الهام عنائیه» نام دارد. الهام عنائیه، خطورات قلبی یا نفحاتی از سوی خدای سبحان برای مؤمنان است که در بن‌بست‌ها و دوراهی‌ها، آنها را راهنمایی می‌کند و از خطر شبهات، وسوسه‌ها و تخیلات نجات می‌بخشد.

قرآن کریم در آیه‌ای می‌فرماید: «إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً؛ اگر از خدا پروا داريد، براى شما نيروى‏ تشخيص حق از باطل‏ قرار مى‏‌دهد.» (انفال، 29) یعنی اگر شما بندگان متقی باشید، اگر بتوانید دل خویش را فقط به خدا بسپارید، آن‌گاه خداوند تعالی قدرت تمیز حق و باطل را به شما عنایت می‌کند. آنجا که تشخیص حق از باطل و صحیح از غلط، مشکل است، با امداد غیبی خداوند به‌ خوبی می‌توانید سخن یا روش حق را بیابید. می‌توانید بفهمید تصور یا فکری که به ذهن شما آمده است، آیا واقعیت دارد یا خیر؟

معمولاً اگر به‌ راستی قلب انسان مال خدا باشد، آن قلب مالامال از علم خدا خواهد شد، سرشار از قدرت خدا می‌گردد و پر از اراده خدا می‌شود. قرآن در این‌باره می‌گوید: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلاَّ أَنْ يَشاءَ اللَّه‏؛ و شما نمى‏‌خواهيد مگر آنكه خداى بخواهد.» (انسان، 30) همان چیزی را می‌خواهید که خداوند بخواهد. به‌ بیان دیگر، اراده چنین بندگانی تابع اراده خداست. هرچه بخواهند اراده می‌کنند؛ اما تابع اراده خدا هستند. وقتی دل انسان خدایی شود، خواه ناخواه علمش، قدرتش و اراده‌اش خدایی می‌شود، صفات او صفات خدایی خواهد شد و مظهر اسماء و صفات حق می‌شود. طبق فرمایش قرآن، خداوند همه اسماء را به آدم آموخته است: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها؛ و خدا همه نام‌ها را به آدم آموخت.» (بقره، 31)

در این مقام، فهمیدن واقعیت‌ها و کشف حقایق برای انسان بسیار آسان است. ابابصير می‌گوید به امام باقر(ع) گفتم: چقدر امسال حاجی به حج آمده است! فرمود: «مَا أَكْثَرَ الضَّجِيجَ‏ وَ أَقَلَّ الْحَجِيجَ‏؛ سر و صدا بسیار است، اما حاجی کم است.» می‌گوید: نفهمیدم منظور امام چیست، ایشان دست بر روی چشمانم کشید و با چشم بصیرت دیدم که تعداد زيادی خوک و میمون در حال طوافند و در بين آنها تعداد بسيار کمی انسان هم هستند. (مناقب آل ابی‌طالب، ج 4، ص 184) «موش ‌و بقر و پلنگ و خرگوش شمار/ زین چهار چو بگذری نهنگ آید و مار»

پیغمبر اكرم(ص) در روایت شیرینی می‌فرماید: «لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (بحارالأنوار، ج 60، ص 332) اگر دل انسان چراگاه شیاطین نباشد، خدا در آن دل می‌‌آید. وقتی آمد، چه می‌شود؟ قیومیت حق را در جهان درک می‌كند و می‌بیند؛ یعنی می‌بیند که این عالم تجلی وجود واقعی خداوند است. این آیه شریفه را درک می‌كند: «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً؛ چون سرابى در زمينى هموار است كه تشنه آن را آبى می‌پندارد.» (نور، 39) یعنی همه‌چیز در این دنیا آب‌نما و سراب است؛ پس آب كجاست؟ نزد خداوند است. هرچه غیر خدا باشد، تشنگی‌آور است؛ پس چه کسی به انسان آب حیات می‌دهد؟ خداوند سبحان.

وقتی دل انسان چراگاه شیطان می‌شود

چرا انسان گناه می‌کند؟ برای اینکه دل او جایگاه شیطان شده است. وقتی دل کسی جای شیطان شد، دیگر مرتکب غیبت می‌شود، دروغ می‌گوید، ظلم می‌کند، متجاوز است و به سایر گناهان مبتلا خواهد شد.

خدا نکند انسان اهل هواوهوس شود؛ یعنی خدا نکند هواوهوس بر دل کسی حکم‌فرما شود. قرآن می‌فرماید: چنین کسی در حالی که می‌گوید موحد هستم، اما مشرک است: «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ؛ پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده است.» (جاثیه، 23) پیغمبر! می‌خواهی یک مشرک نشانت بدهم؟ مشرک آن است که هواوهوس بر دلش حکم‌فرما باشد و حتماً جهنمی می‌شود. می‌فهمد گناه زشت است؛ اما در حالی که می‌فهمد زشت است، انجام می‌دهد: «وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ.»

خدا نکند شیطان بر دل کسی حکم‌فرما باشد، خدا نکند دل ما چراگاهی برای صفات رذیله باشد. آدم حسود، خودش و دیگران را در آتش می‌سوزاند. آتش حسادت به آنجا می‌رسد که حتی ممکن است خواهر یا برادرش را بکشد. طبق آیات قرآن کریم، اولین قتل روی کره زمین، به‌‌دلیل حسادت بود، آن هم قتل برادر به‌ دست پسر یک پیامبر. قابیل، هابیل را کشت و سبب آن، حسادت بود. هر دوی آنها قربانی کردند، از هابیل قبول شد و از قابیل قبول نشد و علامت قبولی هم این بود که آتش می‌آمد آن قربانی را می‌سوزاند. از هابیل سوخته شد و از قابیل سوخته نشد، قربانی قابیل را قبول نکردند و گفتند: قربانی تو مال خودت. حسادت قابیل گل کرد و تصمیم گرفت هابیل را بکشد. نمی‌توانست خدا را بکشد یا با او بجنگد؛ بنابراین به برادرش گفت: می‌کشمت. هابیل گفت: به من چه ربطی دارد که قربانی تو قبول نشد؟ بعد او را نصیحت کرد و گفت: چون گناهکار بودی، خدا با تو رابطه ندارد، تو هم با خدا رابطه نداری و خدا قربانی تو را قبول نمی‌کند، خدا از افراد متقی می‌پذیرد: «إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقينَ؛ هابيل‏ گفت: خدا فقط از تقواپيشگان مى‏‌پذيرد.» (مائده، 27)

آیا این نصیحت پذیرفته شد؟ قابیل به نصیحت اعتنا نکرد و بالاخره هابیل را کشت. اگر دل انسان چراگاه شیاطین شود، اگر دل چراگاه صفات رذیله، مثل حسادت، تکبر، شهوت‌دوستی، پول‌پرستی و ریاست‌طلبی شود، صاحب خود را بدبخت و شقاوتمند می‌کند، در حالی‌ که اگر دل جایگاه خداوند گردد، صفات خدایی پیدا و کارهای خدایی می‌کند.

قرآن کریم در آیه‌ای کوتاه، اما رسا می‌فرماید: «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‏ شاكِلَتِه‏؛ بگو: هر كس برحسب ساختار روانى و بدنى‏ خود عمل مى‌‏كند.» (اسراء، 17) همه‌چیز از دل انسان سرچشمه می‌گیرد. من این آیه را به جوان‌ها هدیه می‌دهم و تقاضا دارم که همیشه در نظرتان باشد. به قول مثل معروف: «از کوزه همان برون تراود که در اوست.»

آیا می‌شود داخل یک کوزه، شراب، اما تراوش آن آب گوارا باشد؟ خیر؛ اما اگر آب گوارا در کوزه باشد، تراوش آن حتماً آب گواراست. اگر دل ناپاک شد، فکر ناپاک است، گفتار ناپاک است، کردار نیز ناپاک است. چنانکه اگر دل پاک و جایگاه خدا شود، گفتار طیب می‌شود، کردار پاکیزه و فکر نیز پاک و طیب و خدایی خواهد شد.

انتهای پیام
captcha