پس از پایان جنگ جهانی دوم، طرح سازمان ملل برای تقسیم فلسطین کلید خورد که به دنبال آن، این سرزمین به سه بخش یهودی، عرب و مستقل بینالمللی، شامل بیتالمقدس (اورشلیم) و بیتلحم تقسیم و بر این اساس، رژیم اسرائیل رسماً تشکیل شد. به دنبال شکلگیری این رژیم، نه تنها همسایگان عرب وی حاضر به شناخت این بازیگر بیگانه و نوظهور نشدند، بلکه رسماً به مبارزه با آن نیز پرداختند.
اولین نبرد کشورهای عربی، شامل مصر، اردن، سوریه، عراق و لبنان با این رژیم، در 15 مه 1948 تا 10 مارس 1949، یعنی نزدیک به 10 ماه طول کشید که در نتیجه آن، اسرائیل علاوه بر اینکه کنترل تمام بخشهایی را به دست آورد که در طرح سازمان ملل برای آن در نظر گرفته شده بود، بلکه حتی توانست بعضی از بخشهایی را که برای اعراب و فلسطینیها در نظر گرفته شده بود نیز به دست آورد. همچنین اردن و مصر هم به ترتیب، کرانه باختری و نوار غزه را به خاک خود الحاق کردند و از طرفی، اخراج فلسطینیها از سوی صهیونیستها نیز شدت گرفت؛ اما ماجرا فقط به اینجا ختم نشد و دولتهای عربی بعدها در سالهای 1956، 1967 و 1973 نیز به مقابله با اسرائیل پرداختند و در این جنگها، بهویژه دو جنگ اخیر با شکست سختی مواجه شدند، بهطوری که پس از آن شاهد هیچ جنگی از سوی دولتهای عربی علیه اسرائیل نبودیم، البته به استثنای حمله 1991 عراق به اسرائیل که آن هم منجر به شکست سنگین عراق شد.
اگرچه جنگهای کلاسیک دولتهای عربی با اسرائیل به فراموشی سپرده شد، اما بعدها بهویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، شاهد رویارویی بازیگران شبهنظامی به نام محور مقاومت در مقابل رژیم اسرائیل هستیم که با وجود اینکه یک دولت با ارتشی منظم و قدرتمند همچون ارتشهای دولتهای عربی نبودهاند، ولی عمکرد بهتری در برابر اسرائیل داشتهاند، بهطوری که در بسیاری از نبردها بهویژه از سوی حزبالله لبنان با اسرائیل، این گروهها نه تنها با شکستهای سخت مواجه نشدند، حتی توانستند به پیروزیهایی نیز دست یابند که یکی از مصداقهای بارز آن، جنگ 33 روزه سال 2006 است.
از جمله عواملی که باعث عملکرد بهتر محور مقاومت در مقایسه با ارتشهای کلاسیک عربی در جنگ با اسرائیل شده است، میتوان به این موارد اشاره کرد:
ایدئولوژی اسلام با تکیه بر مؤلفههایی مانند ایثار و شهادت، گروههای مقاومت را در راستای مبارزه با اسرائیل بسیج کرد. این ایدئولوژی که تحت تأثیر گفتمان انقلاب اسلامی ایران بیشتر تقویت شد، با استناد به آموزههای قرآنی همچون قاعده نفی سبیل، ظلمستیزی و استکبارستیزی و همچنین تحت تأثیر مؤلفههایی چون شهادتطلبی که ریشه در فرهنگ شیعی و قیام امام حسین(ع) دارد و از طرفی، حمایت از مظلومان و جنبشهای آزادیبخش نظیر جهاد اسلامی و حماس شکل گرفت؛ درواقع روحیه ایمان به خداوند متعال و همچنین شجاعت و شهامت، به افزایش عملیات استشهادی و مبارزه بیپایان با دشمن برای رسیدن به هدف منجر شد؛ در حالی که دولتهای عربی و نیروهای نظامیشان دارای گرایشهای چپ و تفکرات مارکسیستی بودند و تکیه صرف بر اندیشههای ماتریالیستی و قرار ندادن خداوند متعال در کانون توجه خود، باعث شده بود تا در برابر پیروزیهای اسرائیل و حتی پیروزیهای جزئی آن، دچار یأس و نومیدی شوند و در مبارزه با دشمن عقبنشینی کنند.
یکی از مهمترین مؤلفههای عملکرد مثبت گروههای محور مقاومت در برابر رژیم صهیونیستی، داشتن رهبران و فرماندهانی باتدبیر و کارآمد بوده است. با نگاهی به عملکرد رهبران این گروهها، از شیخ احمد یاسین تا سیدحسن نصرالله، به خوبی به قدرت تأثیرگذاری آنها در مدیریت جنگها پی میبریم؛ برای مثال سیدحسن نصرالله علاوه بر شجاعت و داشتن روحیه خستگیناپذیری، دارای قدرت زیاد در مدیریت بحرانها و انسجامدهنده شیعیان لبنان و از طرفی، بعضی از گروههای مسیحی و اهل سنت این کشور نیز بود. البته که این قدرت اتحاد و هماهنگی به حزبالله و لبنان محدود نیست و در بسیاری از دورهها و در میان سایر اعضای محور مقاومت مانند حماس، مقاومت اسلامی عراق و... نیز مشاهده میشود.
برای نمونه، در عملیات طوفان الاقصی به این طرف، هربار حزبالله در حمایت از مردم غزه و مقاومت فلسطین، به مقابله با اسرائیل پرداخته است، به دنبال آن سایر گروههای مقاومت یعنی انصارالله یمن و مقاومت اسلامی عراق نیز بهطور هماهنگ و متحد، اقداماتی علیه مواضع اسرائیل انجام دادهاند؛ درحالیکه رهبران کشورهای عربی نه تنها قدرت لازم برای مدیریت جنگها نداشتند، بلکه ساختارهای سیاسی متفاوت مانند جمهوریهای سوسیالیستی پانعربسیم مصر، عراق و سوریه و پادشاهی محافظهکارانه اردن و از طرفی، ناکارآمدی دولت لبنان که همیشه دولتی ضعیف و تابع سیاستهای بازیگران مختلف بوده است و همچنین، وابستگی بعضی از کشورهای عربی به بلوک شرق و بعضی دیگر به بلوک غرب و سایر موارد، مانع از ایجاد اتحادی قوی و منسجم بین آنها شده بود.
گروههای مقاومت از ابتدای تأسیس فاقد مهارتهای نظامی لازم بودند؛ اما به مرور زمان و بهویژه با آموزشهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به آنها، توان نظامی و رزمی این گروهها افزایش یافت؛ فلسطینیها در ابتدای مبارزاتشان علیه اسرائیل از سنگ استفاده میکردند، بعدها این سنگ به استفاده از سلاح در مقابله با دشمن اسرائیلی تبدیل و همچنین باعث ایجاد نسلی مقاوم و خستگیناپذیر و مسلط بر تاکتیکهای نظامی مانند محمد ضیف و یحیی سنوار نیز شد.
مرکز مطالعات ارتش رژیم اسرائیل معتقد است که گروههای مقاومت از جمله حزبالله، دیگر مانند گروهی شبهنظامی عمل نمیکنند، شبیه به ارتشی هوشمند شدهاند و دکترین نظامی آنها از پیروزی بهوسیله شکستنخوردن، به پیروزی از طریق دستاوردها تغییر پیدا کرده است؛ بهطوری که هدف اصلی حزبالله را از هر جنگی، فلجکردن عملیات ارتش اسرائیل قلمداد میکند. از طرفی، رویکرد تهاجمی و پیشدستانه حزبالله نیز بیشتر شده است، بهگونهای که مواضع مهم ارتش اسرائیل را هدف حمله قرار میدهد و با واردکردن ضربه مهلک میتواند تأثیرات شوکبرانگیزی بر جای گذارد.
ارتشهای عربی، بهویژه ارتش مصر بودجه بسیار زیادی صرف تجهیزات نظامی و پیشرفت تسلیحات خود از طریق شوروی کرده بودند؛ اما فاقد نیروهای نظامی مبرز و کارآمد برای استفاده از این تسلیحات بودند. دولتهای عربی از ابتدای تشکیل اسرائیل، مبارزاتی علیه آن انجام دادند و بعضی از آنها بهویژه مصر بیش از سایر دولتهای عربی تلاش خود را صرف مبارزه با آن کردند، اما بهدلایل یادشده و موارد دیگر نه تنها از اسرائیل در جنگها شکست خوردند، بلکه انعقاد پیمان صلح کمپ دیوید میان مصر و اسرائیل در سال 1979 باعث به رسمیت شناختهشدن اسرائیل از جانب مصر شد و ایدههای ناصریسم نیز رو به محاق رفت؛ اما محور مقاومت نه تنها حاضر به عقبنشینی از مواضع خود نشده، بلکه با افزایش قدرت و روحیه مبارزاتی، همواره به مبارزه علیه اسرائیل ادامه داده است.
پگاهسادات طباطبایی
انتهای پیام