در زمانهای که شعر فارسی میان وفاداری به سنت و ضرورتهای زیست معاصر در نوسان است، نسل تازهای از شاعران میکوشند با تکیه بر میراث کلاسیک، زبان امروز را بازآفرینی کنند. سعیدرضا ظرفی، شاعر جوان کاشانی و دبیر ادبیات فارسی، از جمله این افراد است که نخستین مجموعه شعر خود با عنوان «عذاب اضطراری» را نه صرفاً بهمثابه تجربهای شاعرانه، بلکه حاصل سالها تأمل انتقادی، گفتوگو با سنت و عبور آگاهانه از جلسات نقد و بررسی، به همت انتشارات ایهام در سال جاری منتشر کرده است. در گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان با این شاعر جوان، او از مسیر شکلگیری شعرهایش، نسبتش با حافظ، نگاهش به قالبهای کلاسیک و چشمانداز آینده شاعری خود سخن گفته است.
سعیدرضا ظرفی هستم، متولد بهمن ۱۳۷۸ در کاشان. کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دارم و در حال حاضر، دبیر ادبیات در دبیرستانها و هنرستانهای کاشان هستم.
طبیعی است که صحبت درباره «عذاب اضطراری» برای من شاعر این اثر، دشوار و حساس باشد؛ چون اصلاً نمیخواهم به نظریات و قضاوتهای جهتگیرانه درباره اثر خودم متهم شوم و همواره سعی داشتهام ارزیابیهای کلی درباره شعرم را به استادان و منتقدان واگذار کنم.
اما از سویی، هر شاعری که تصمیم به چاپ اثری میگیرد، قطعاً ناگفتههایی درباره آن اثر دارد که دوست دارد دیر یا زود آنها را مطرح کند، بهویژه اگر اثر نخست او باشد.
من بیش از آنکه «عذاب اضطراری» را در جایگاه یک شاعر سروده باشم، در پشتصحنه تکتک ابیات سعی کردهام اولاً از رهگذر زبان و احساس یک انسان معاصر بنویسم؛ بهطوری که انواع عذابهای اضطراری و تحمیلی واردشده بر او که تقصیری در تحملشان ندارد، از زوایای مختلف به تصویر کشیده شود.
دوم اینکه سعی داشتم از دید و منطق یک منتقد بنویسم؛ یعنی خودم اولین و سختگیرترین منتقد خود باشم تا با پیشبینی نقدهای دیگران و تلاش در به حداقل رساندن آنها، یک بیت یا یک شعر را به مرحلهای برسانم که به خودم اجازه بدهم در محفلی بخوانم یا حتی تصمیم به چاپ و انتشار آن بگیرم.
مهمترین توضیحی که میتوانم درباره «عذاب اضطراری» بدهم، این است که تکتک اشعار این مجموعه در جلسات هفتگی انجمن شاعران کاشان نقد و آسیبشناسی شده و توجه به همین مسئله، چند سال تصمیم من را برای چاپ اثر به تعویق انداخت.
شاید هر انسانی در بنبستهای زندگی بخواهد به نوشتن پناه ببرد یا در برابر صفحهای سفید، وسوسه نوشتن شود؛ اما پناهبردن به نوشتن، یک روی سکهای است که روی دیگرش عصیان در برابر این بنبستهاست.
به قول کامو: «شاعر کسی است که میخواهد علیه سرنوشت عصیان کند»؛ یعنی اگر طبیعت را نپسندد، یا پایانی شوم برای خود در چارچوب طبیعت متصور شود، یا اگر در محیط اجتماعی خود را مقید ببیند و ارزشهای همیشگی انسانی را رو به زوال بداند، بر ضد آنها به پا میخیزد. اساس شاعری در همین شورش و اشتیاق به ساماندادن طرحی نو است.
تصمیم به حفظ دیوان حافظ حاصل یک نیازسنجی بود که در امر تدریس و پژوهش نیز به من کمک کرد تا بتوانم برای هر نکتهای که تدریس میکنم، زیباترین مصادیق را با اندک مراجعه ذهنی به دیوان حافظ برای دانشآموزانم بیان کنم.
در پژوهش نیز حافظشناسی برای من مسیری جذاب و مشخص است؛ چون ویژگی سخن حافظ این است که در دایره وسیع تاریخ ادبیات ما، به مثابه نقطهای مرکزی، شعاعی ارتباطی با هر یک از بزرگان قبل و بعد از خود برقرار میکند و همین مسئله، انگیزه شناخت ذهنیت و سبک سایر بزرگان شعر فارسی را از طریق مقایسه آنها با حافظ در من ایجاد کرد.
اما در حوزه شعر، این جمله از محمد گلندام در مقدمه دیوان حافظ برای من بسیار الهامبخش بود که در توصیف سبک حافظ میگوید: «مذاق عوام را با لفظی متین شیرین کرده و دهان خواص را با معنایی مبین نمکین داشته است.»
بهطور خلاصه، یعنی شعر حافظ را عوام میخوانند و خواص میپسندند. من اگر شاعر نباشم، خواننده جدی دیوان حافظ هستم و شعر را براساس همین دو معیار حافظگونه میپسندم؛ اما اینکه آیا خودم در رعایت این دو معیار موفق بودهام یا نه، به نظر منتقدان بستگی دارد.
فرهنگ گذشته در چارچوب فرمهای گذشته به ما میرسد و بهسختی میتوان فرمهایی را نادیده گرفت که نمایانگر جلوههای فرهنگی ملت ما هستند. از سوی دیگر، حفظشدن این فرمها مشروط به تغییر و بهروزرسانی آنها در بسترهای فکری، عاطفی و زبانی مدرن است. هیچ عصری سنت را به همان شکل گذشتهاش نمیپذیرد و از نظر من، شاعر معاصر باید با تغییر سنت به نوآوری فرهنگی بپردازد.
به قول دکتر براهنی: «معاصر کسی است که نه گذشته را فدای حال کند و نه حال را فدای گذشته، بلکه گذشته را بهخاطر حال تغییر دهد و حال را با تغییر گذشته بیافریند.»
درباره قالبها نیز دکتر شفیعی کدکنی در «موسیقی شعر» درباره چهارپاره میگوید: «معمولاً شاعرانی به سمت چهارپاره میروند که در رودربایستی سنت و مدرنیته ماندهاند؛ یعنی نیاز به تجدد را درک کردهاند، اما نمیتوانند از سنت برکنار باشند.»
با این حال، گذشته از این موضوع، چهارپاره بهدلیل جامعیت محتوایی، بهتر از سایر قالبها میتواند جلوههای عاطفی و فلسفی اکنون را بپذیرد و منعکس کند.
برای پاسخ به این پرسش کمی زود است. امروز در نقطهای از تاریخ ادبیات هستیم که هر دلنوشته یا هذیانی را براساس مبانی مکتبی خاص میتوان شعر تلقی کرد، یا اینکه با تسلط بر وزن و قافیه میتوان منظوم سخن گفت؛ اما برچسب شاعر به خود زد و با این توهم کلی در فضای مجازی سروصدا داشت.
همیشه زمان، ارزش یک اثر یا بخشهایی از یک اثر را مشخص میکند؛ بیش از همه برای خود شاعر. بنابراین، فعلاً پاسخ دقیقی برای این سؤال ندارم.
همانطور که اشاره کردم، من «عذاب اضطراری» را با روحیهای منتقدانه نوشتم تا روحیهای شاعرانه. بنابراین، توفیق این اثر برای من به تعداد زیاد نوبتهای چاپ، جایزهبردن در فلان جشنواره یا حتی وایرالشدن بخشهایی از آن در اینستاگرام نیست.
دوست دارم این اثر هرچه بیشتر از سوی منتقدان و استادان نقد شود و بهطور خوشبینانه، همراه سایر آثارم دیر یا زود وارد حوزه پژوهشهای دانشگاهی شود.
در حال حاضر، با توجه به نقدهای ساختاری و محتوایی و نظر لطف منتقدان، فقط درباره ادامه این سبک از شعر به اطمینان رسیدهام؛ البته انتقاداتی در راستای پیشرفت و تکامل سبکی به من وارد است و برای رفع آنها حداکثر تلاش لازم را خواهم داشت.
بخشهایی از «عذاب اضطراری» را در سنوسالی سرودهام که در شرایط گذار سبکی بودهام و معترفم تعدادی از شعرهایم از نظر محتوایی و زبانی تا حدی با هم متفاوتاند که انگار از دو شاعر مختلف هستند.
قطعاً حرکت به سمت یکدستی زبانی، مهمترین اولویت من در آثار بعدی است؛ البته حرکتی که بر مبنای تجربهگرایی و تجربهاندوزی، از طریق اهتمام به مطالعه، تواضع در یادگیری و شنیدن نظر منتقدان شکل بگیرد.
انتهای پیام