در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده، بازگشت به متون ریشهدار و نجاتبخش بیش از هر زمان دیگری ضروری است و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان در گفتوگویی با علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث در قالب سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به بررسی احساس ترس انسان متقی از پذیرفتهنشدن اعمال صالحش، شکر شبانه و ذکر روزانه انسان متقی، محرومسازی نفس و مجازاتش برای رسیدن به تقوا، درآمیختگی علم و حلم و هماهنگی قول و عمل متقین در بیان امیرالمؤمنین(ع) میپردازد. آنچه در ادامه میخوانیم، شماره هجدهم این گفتوگوهاست که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
در ادامه خطبه همّام میخوانیم: «یَعْمَلُ الأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ»؛ یعنی انسان پرهیزگار همواره اعمال صالح انجام میدهد؛ اما با بیم و هراسی در دل که مبادا این اعمال مورد پذیرش خداوند قرار نگیرد؛ زیرا فقط اعمالی مقبول درگاه الهی است که براساس تقوا باشد. در سوره مائده، آیه ۲۷ آمده است: «إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.» «إنّما» از ادات حصر است و بر این دلالت دارد که پذیرش عمل الهی منحصراً از آن متقین است؛ از این رو انسان متقی در این بیم به سر میبرد که آیا با تقوایی که در پیش گرفته، به حقیقت تقوا نزدیک شده است یا خیر؟
بیشتر بخوانید:
بله، حضرت در ادامه میفرماید: «یُمْسِی وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ یُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ»؛ یعنی روز را به شب میرساند، در حالی که دغدغهاش سپاسگزاری از خداوند است و صبح را آغاز میکند، در حالی که تمام فکر و ذکرش یاد خداوند است.
«یُمْسِی» از ریشه «مساء» به معنای شامگاه و «یُصْبِحُ» از «صباح» به معنای بامداد است. «همّ» به معنای انگیزه، دغدغه و قصد جدی است. «شکر» مراتب و اقسام گوناگون دارد، از جمله شکر زبانی، قلبی و عملی. انسان متقی شبهنگام از آنچه در روز گذشته، شاکر است؛ زیرا توفیق یافته تا سربلند از امتحانات روزانه عبور کند.
بنابراین در مقام شکر، پیشانی بر آستانه ربالارباب میساید. شکر زبانی، سپاس و ثنا بر منعم در لسان و بیان است. شکر قلبی، تصور نعمت در قلب و ذهن محسوب میشود. شکر عملی یا جوارحی، بهرهمندی مستحق، کامل و درست از نعمت بهوسیله همه امکانات یدی، قدمی و جوارحی است.
«ذکر» معانی گوناگونی دارد. مفسران بیش از ۱۳ معنا برای آن در قرآن برشمردهاند؛ اما مهم آن است که انسان در روز بیشتر نیازمند ذکر است؛ زیرا درگیر روابط اجتماعی، تعاملات و آزمونهای بیرونی میشود و باید با یاد خدا این مسیر را طی کند. شب شکر میگزارد که توانسته در روز با یاد خدا ایمان خود را حفظ کند.
«ذکر» چند مفهوم دارد؛ مفهوم تلفظ شیء در زبان، حاضرکردن چیزی در ذهن و قلب و معنای مصدری، یعنی مواظبت بر اعمال واجب و مستحب.
«یَبِیتُ» از ریشه «بات» به معنای بیتوته و گذراندن شب در جایی است، چه فرد بخوابد و چه بیدار باشد، چه در طاعت خدا باشد و چه در معصیت او. «فرح» به معنای شادمانی است؛ کیفیتی نفسانی بهشمار میرود که از لذت رسیدن به خواسته و آرزو در انسان پدید میآید؛ بنابراین معنای عبارت حضرت این است که انسان متقی شب را با ترس میخوابد و صبح با شادمانی برمیخیزد.
«حَذِراً لِمَا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ»؛ یعنی انسان متقی شب را در حالی به سر میبرد که از غفلت بر حذر است و صبح را با شادی ناشی از فضل و رحمت الهی آغاز میکند. این شادمانی نه بهدلیل امور دنیوی، بلکه حاصل آگاهی از فرصت تازهای برای تلاش بیشتر در مسیر حق و بندگی است.
غفلت به معنای بیخبری، ناآگاهی و بیتوجهی است. در آیه هفتم سوره مبارکه روم میخوانیم: «یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ»؛ یعنی کسانی که فقط به ظاهر دنیا مینگرند، از آخرت غافلاند. هرچه توجه انسان به ظاهر دنیا بیشتر شود، از آخرت فاصله بیشتری میگیرد.
«إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ، لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ.» واژه «اسْتَصْعَبَتْ» از «صَعْب» به معنای سرکشی و دشواربودن است؛ یعنی هرگاه نفس آدمی در برابر وظایف دشوار و ناپسند برایش سرکشی کند، شخص متقی آن را از خواستههای محبوبش محروم میکند. این تعبیر، صحنه تقابل بین نفس و تقوا را بهخوبی ترسیم میکند. اگر نفس نافرمانی کند، تقوا او را مجازات میکند. این جهاد با نفس، همان جهاد اکبر است که فرمود: «اَفضَلُ الجِهادِ، مَن جاهَدَ نَفْسَه»؛ زیرا «اِنَّ اَعدی عَدُوِّکَ نَفْسُکَ.»
یعنی بافضیلتترین و برترین جهادها، جهاد با نفس اماره است؛ نفسی که دشمنترین دشمنها برای انسان است. واژه «سُؤْل» یعنی نیاز و حاجتی که نفس آدمی را بر آن آزمند میکند. انسان متقی برای تربیت نفس، قراردادهایی با خود دارد؛ برای مثال با خود شرط میگذارد که اگر دروغ گفت، یک ماه روزه بگیرد؛ اگر غیبت کرد، ۱۰ بار قرآن ختم کند. این تنبیهات نفسساز باعث تربیت و رشد اخلاقی فرد میشود؛ بنابراین معنای این فراز از خطبه این میشود که اگر نفس انسان متقی در آنچه سخت و دشوار است، فرمان نبرد، او هم از آنچه نفس دوست دارد و به آن طمع میورزد، محرومش میکند.
«قُرَّةُ عَیْنِهِ فِیمَا لَایَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِیمَا لَایَبْقَى، یَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَالْقَوْلَ بِالْعَمَلِ»؛ یعنی روشنی چشم انسان متقی در چیزهایی است که زوالپذیر نیستند و جاودانهاند و زهد و بیاعتناییاش نسبت به اموری است که ماندگار نیستند و ناپایدارند. علم او با حلم آمیخته و گفتارش با عمل همراه است.
چشم انسان متقی بینشی باطنی دارد. او نهتنها باطن انسانها را میبیند، بلکه باطن زندگی و ابدیت را نیز درمییابد؛ یعنی آیندهنگر است و نگاهی ژرف و درست به واقعیتها دارد. برخلاف افراد غیرمتقی که فقط به ظاهر مینگرند، انسان متقی جلوههایی از بهشت و جهنم را از همین دنیا درک میکند؛ نعمتهای بهشتی را میچشد و عذابهای اخروی را حس میکند. این همان «نور تقوا» و «بصیرت» است که وعده و وعید الهی را میبیند.
درباره «قُرَّةُ عَیْنِ» نکته ظریف دیگری هم وجود دارد: آنچه موجب خنکی و آرامش چشم میشود، نماد شادی عمیق قلبی است. اشک ناشی از شوق و خوشحالی، خنک و اشک اندوه، گرم است. چشم انسان متقی از مشاهده حقایق ابدی و جاودانه روشن و خنک میشود، چراکه وعدههای الهی را باور کرده است و باطن امور را مشاهده میکند و آنچه را دیگران نمیبینند، او میبیند.
واژه «زَهَادَتُ» هرگاه با حرف «فی» بیاید، به معنای ترک و بیمیلی است و هرگاه با حرف «عن» بیاید، به معنای تمایل و میلداشتن است. در این عبارت حضرت میفرماید: «زَهَادَتُهُ فِیمَا»؛ یعنی زهد انسان متقی در ترک و بیعلاقگی به پدیدهها و اموری است که موقت و ناپایدارند.
بله، تکرار واژهها و مقولات در بیان حضرت، حتماً دارای دلیل و حکمت است. او قهرمان بیبدیل میدان فصاحت و بلاغت و بهحق، «امیر بیان و بنان» است. در این عبارت از واژه «مزج» استفاده کرده؛ «مزج» یعنی مخلوطکردن و درهم آمیختن و کنایه از این است که این دو مقوله (حلم و علم) باید با هم و ممزوج باشند، مثل اینکه علم نقش قوه مقننه را دارد و حلم، نقش قوه مجریه را. به عبارت دیگر، حلم مجری نیروی علم است. این نکته را هم برخی از بزرگان گفتهاند که علم و حلم در عبارات قبلی این خطبه در «تعلیم» و آموختن است و علم و حلم در این عبارت در «تعلم» و یاددادن.
در پایان عبارت به هماهنگی گفتار و کردار، «قول و عمل» اشاره میکند؛ یعنی انسان متقی برخلاف انسانهای منافق، «عالم عامل» است. انسان پرهیزکار حرف بدون ضمانت و پشتوانه اجرایی بر زبان نمیآورد، وعده بیجا نمیدهد؛ درواقع این فرمایش حضرت، ترجمان آیات دوم و سوم سوره مبارک صف است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ. کَبُرَ مَقْتًا عِندَاللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ؛ ای مؤمنان! چرا چیزی را میگویید که خود عمل نمیکنید؟ نزد خدا به شدت موجب خشم است که چیزی را بگویید که خود عمل نمیکنید.»
زهراسادات محمدی
انتهای پیام