در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، رجوع به متون ریشهدار و نجاتبخش، بیش از همیشه ضروری به نظر میرسد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان به سراغ علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث رفته است تا در بخش سیزدهم سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به موضوع نگاه متقین به دنیا و نقش شب و «تلاوت مرتّل» قرآن در سیر و سلوک معنوی ایشان بپردازد. در ادامه، شماره سیزدهم گفتوگویی را میخوانیم که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
بله، ریشه کلمه «فَدَوْا»، فداست. «فدا» یعنی آنچه اسیران برای آزادی خود میپردازند. «أَسَرَتْهُمْ» ریشهاش اسارت است. علامه مجلسی(ره) میفرماید: «اسارت در اینجا به معنای بردگی نیست، بلکه به معنای حبس و زندانیبودن است.» یعنی روح پاک و مقدس انسان متقی در کالبد جسمش اسیر است، مانند پرندهای که در قفس محبوس است و دائماً سعی میکند از این قفس رهایی یابد: «مرغ باغ ملکوتم، نیام از عالم خاک، چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم.» این شرح حال انسان متقی است. «چنین قفس نه سزای چو من خوشالحانی است؛ روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم.»
بیشتر بخوانید:
قبلاً هم اشاره کردیم که متقین به لحاظ جسمی نحیف و لاغر هستند. یکی از دلایل این ضعف جسمی به همین موضوع برمیگردد. جسم ظرفی برای روح است، وقتی روح انسان متقی در حالت حزن قرار داشته باشد، «قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ»، جسم هم تابع حالت روح است؛ یعنی اگر روح محزون باشد، جسم هم نحیف میشود و بالعکس؛ بنابراین تعبیر دیگر برای عبارت «أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ»، اضافه بر تعابیری که گفتیم، همین رابطه ظرف و مظروف جسم و روح است.
امیرالمؤمنین(ع) بعد از توصیف سیمای پرهیزکاران، به مبحث زیبای «شب متقین» وارد میشود و میفرماید: «أَمَّا اللَّيْلَ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَهَا تَرْتِيلًا؛ و اما در شب، پرهیزکاران بر پا ایستادهاند بهصورت دائمی و جزء جزء قرآن را به ترتیل تلاوت میکنند.»
اصطلاح «ترتیل» در قرائت، یعنی منظم، شمرده و با تدبر و تفکر خواندن قرآن؛ یعنی بهگونهای قرآن بخوانیم که از قلب قاری برخیزد و بر قلب و جان مستمع بنشیند و همه آداب ظاهری و باطنی تلاوت قرآن و هر چه به آن صحت و جمال و کمال میبخشد، رعایت شود. به فرموده پیامبر(ص)، خواندن قرآن با ترتیل، افضل قرائات است.
آنچه متأسفانه امروزه رایج شده، این است که هر کس قرآن را به سرعت بخواند، میگویند به ترتیل خوانده است. این نامگذاری اشتباه است. اگر یک جزء قرآن به شکل یکنواخت در حدود یک ساعت خوانده شود، «تدویر» نام دارد؛ البته بهترین روش خواندن قرآن از نظر صحت، سرعت، دقت تجویدی و جمال صوتی و لحنی، روش «تحقیق» است که در مجالس و محافل اجرا میشود، سرعتش کمتر از نصف تدویر است و با تکیه بر آواز خوانده میشود. مفهوم «ترتیل» مستقل از سبک خواندن و سرعت آن و درواقع، روح حاکم بر تلاوت در هر نوع سبک قرائت است.
بله، چنانکه خداوند در سوره فرقان، آیه ۳۲ میفرماید: «... كَذَٰلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِيلًا...» این آیه خطاب به پیامبر(ص) و منظور آن است که قرآن بر قلب مبارک او ترتیلگونه نازل و تثبیت شده است. نتیجه میگیریم که به وقت تلاوت هم باید شرایط ترتیل مراعات شود. ترتیل علاوه بر قلب، با «لیل» هم رابطه نزدیک و جالبی دارد. در سوره مزمل میخوانیم: «يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ، قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا، نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِيلًا، أَوْ زِدْ عَلَيْهِ وَرَتِّلِ الْقُرْآنَ تَرْتِيلًا.» در خطبه همّام نیز بحث لیل و ترتیل با هم آمده و چه زیباست که مطالب نهجالبلاغه اینگونه با قرآن هماهنگ است.
ریشه «صَافُّونَ» از صف است؛ یعنی انسان متقی وقتی میخواهد نماز بخواند، با حالتی منظم، مانند اینکه در صف ایستاده و پاها کنار هم جفت و اندام افتاده است، به نماز میایستد؛ همچنین میگویند وقتی پرندهای بالهای خود را باز میکند و میخواهد پرواز کند، کلمه «صَافُّونَ» به آن اطلاق میشود.
خداوند در آیه ۷۹ سوره اسرا میفرماید: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَىٰ أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا.» در اینجا نیز بحث لیل، تهجد و مقام محمود با هم است. مقام محمود یا ستوده، مقامی مورد ستایش حضرت رب است که البته فرمودهاند مقام شفاعت کبرای پیامبر(ص) است.
قبل از پاسخ به این سؤال، خوب است چند نکته درباره «لیل» عرض کنیم. شب جایگاه عجیبی در قرآن دارد و همه چیزهایی که دارای ملکوت فوقالعادهای هستند، با شب ارتباط دارند؛ برای مثال بزرگترین حادثه عالم یعنی نزول قرآن در لیلةالقدر بوده: «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» (قدر/ ۱) و «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةٍ مُبَارَكَةٍ...» (دخان/ ۳) گویا ظرف «لیل» عظمت و قداست بیشتری در مقایسه با ظرف «نهار» دارد که قرآن باید در شب قدر نازل شود یا معراج پیامبر اعظم(ص) در شب اتفاق افتاده است: «سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَى بِعَبْدِهِ لَيْلًا...» (اسراء/ ۱)
بنابراین لطافت عجیبی در شب ظلمانی موجود است که در روز، با وجود نورانیت ظاهریاش، وجود ندارد. شاید بتوان گفت از آنجایی که روح نیز دارای لطافت است، حرکت روحانی یعنی پرواز روح با شب نسبت بیشتری دارد. دلیل ظاهری آن هم این است که شب، آرامش و سکون دارد و اینکه انسان در روز در ارتباط با اغیار است؛ اما در شب فقط با خدا ارتباط دارد و از مشغلههای روز فاصله گرفته است؛ بنابراین ارتباط عرفانی روح انسان در شب بسیار زودتر و بهتر حاصل و شامل میشود.
اگر عاشقانه به قرآن و نماز نگاه کنیم، عاشقان همواره دوست دارند با معشوق خود در جایی تنها و خلوت سخن بگویند و دلبری و دلربایی کنند. در عشق حقیقی هم این واقعیت وجود دارد و انسان دوست دارد در شب و بهخصوص سحرگاهان با خدای خود خلوت کند. «سحر» یعنی اوج لحظات ملکوتی شب؛ بنابراین در قرآن، روایات و احادیث بر موضوع «سحر» که مقطعی از لیل است، تأکید بیشتری شده: «... وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ» (آلعمران/ ۱۷) و «وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ» (ذاریات/ ۱۸) مثال دیگر، میقات عارفانه کلیمالله(ع) است که در شب بوده: «وَ وَاعَدْنَا مُوسَىٰ ثَلَاثِينَ لَيْلَةً...» (اعراف/ ۱۴۲)
در پاسخ به پرسش بالا باید عرض کنم که «تَالِينَ» یعنی تلاوتکنندگان. بین تلاوت و قرائت تفاوت است. قرائت قرآن یعنی خواندن؛ اما در تلاوت قرآن، پیروی هم مستتر است. تلاوت درجهاش بسیار بالاتر از قرائت است. نمیتوانیم به هر قاری قرآن، تالی هم بگوییم؛ اما هر تالی قرآن، قاری هم هست. در ادامه میفرماید: «يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَيَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ؛ با آن جانشان را محزون میکنند و از آن دوای دردشان را مییابند.»
این حزن برخاسته از تلاوت ترتیلی قرآن است. در رابطه با حزن، به قاریان سفارش شده که قرآن را محزون تلاوت کنید. «يُحَزِّنُونَ» فعل مضارع است و بر دوام و استمرار دلالت دارد؛ یعنی حزنی که آنها از تلاوت قرآن برایشان حاصل میشود، مدام، مستمر و ماندگار است؛ حزنی مقطعی، موقتی و گذرا نیست و در وجودشان موج میزند.
ریشه «يَسْتَثِيرُونَ»، «استثار» و ریشه استثار، «ثار» است. «ثار» به معنای جوشش و انقلاب است، به خون هم «ثار» میگویند و دلیلش همین جوشش است. به انقلاب هم «ثورة» میگویند؛ چون با جوش و خروش همراه است. «لثارات الحسین» یعنی خونخواهان امام حسین(ع) یا انقلابیون حسینی.
«يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ» یعنی آنها با جوششی که دارند، به سراغ قرآن میروند و مثل بیماری هستند که دنبال دارو و درمان است؛ بنابراین ترجمه مشروح این فراز عبارت است از «تقواپیشگان قرآن را در راستای درمان درد و رنجشان قرار میدهند و با حالت برانگیختگی و هیجان آن را استقبال میکنند تا با سرعت هرچه بیشتر، درد خود را درمان کنند.» زیرا قرآن برای آنها شفاست: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ.» (اسراء/ ۸۲) امیرالمؤمنین(ع) درباره قرآن میفرماید: «وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ؛ به نور قرآن خود را شفا دهید، بهدرستی که قرآن شفای درد سینههاست.» (خطبه ۱۱۰)
«داء» چیست؟ دردهای جسمی و روحی و در اصطلاح عرفا، درد هجران محبوب یا وصال به معشوق. این درد، کی به سراغ آنها میآید؟ اگر در طول شبانهروز، فقط لحظهای از یاد محبوبشان غفلت کنند، آنگاه به دنبال دوای این درد هستند؛ به عبارت دیگر، اگر لحظهای انقطاع دائمی از دنیا به اتصال به دنیا تبدیل شود، درد تمام وجودشان را فرامیگیرد و ملتمسانه، دارو، درمان و شفا طلب میکنند و از این درد، لذتی میبرند که نپرس.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام