یکی از بهترین راههای پیبردن به اسرار تکالیف الهی، آشنایی با خویش است؛ انسان تا با خود آشنا نباشد، هیچچیز برایش قابل تعریف نیست؛ به همین دلیل گفتهاند: «هر کس خود را بشناسد، خدا را خواهد شناخت» در روایات نیز معرفت نفس از سودمندترین معرفتها معرفی شده است.
هر تکلیفی رابطه مستقیم با استعدادهای مکلف دارد؛ برای نمونه، اگر موجودی اعم از انسان یا حیوان استعدادی نداشته باشد، تکلیفی نیز برای او متصور نیست. موجودی که قابلیت رشد و تعالی ندارد، وظیفهای برای فراهمکردن ابزار رشد هم نخواهد داشت.
هر استحقاقی بهدلیل استعدادی در انسان بهوجود میآید. استعدادها برای انسان حق میسازند. اگر انسان استعداد فهمیدن دارد، استحقاق آموزش دارد و در نتیجه، وظیفه درسخواندن بر دوش اوست؛ پس تکالیف با استعدادهای انسان رابطه خویشاوندی دارند.
دلیل اول: بایدها و نبایدها متوجه استعدادی هستند که در موجود وجود دارد. از آنجا که در حیوان هیچ استعدادی از نوع انسانی نیست، تکلیفی نیز بر او متصور نخواهد بود؛ برای نمونه، چون در حیوانات عفت و پاکدامنی بیمعناست، امر به حجاب دستوری خارج از تکلیف او و در نهایت شبیه به تمسخر خواهد بود. اگر به حیوان بگوییم: «آیا از برهنگی شرم نمیکنی؟» در پاسخ خواهد گفت: «شرم دیگر چیست؟» اگر در حیوان استعدادی برای فهمیدن نیست، فراگیری آموزش برایش بیمعناست. اگر حیوانی به هزاران موضوع جاهل باشد، هرگز قابل سرزنش نیست؛ چراکه کوتاهی در او بیمعناست. همینطور صدها استعداد در حیوانات وجود ندارد، مانند میل به پرستش، جاودانگی، حقیقتجویی، کمالخواهی، زیباییطلبی و... .
دلیل دوم: حیوانات قابلیت پیشرفت، رشد و تعالی ندارند، همانطور که انحراف نیز برای آنها قابل تصور نیست. هیچ حیوانی نه صعود دارد، نه سقوط. هیچ حیوانی قابلیت از دست دادن هویت خود را ندارد. هیچ گرگی نیست که «گرگیت» نداشته باشد. هیچ سنگی نیست که «سنگیت» خود را از دست بدهد، برخلاف انسان که میتواند انسان باشد؛ ولی انسانیت نداشته باشد.
در نتیجه، حیوانات بهدلیل نداشتن استعداد هرگونه پیشرفتی، نیازی به تکلیف ندارند. به همین دلیل است که میتوانیم آنها را ذبح کنیم و از گوشتشان بهره ببریم، وگرنه اگر امیدی برای رشد فردای آنها میبود، دستور ذبح حیوان بزرگترین ظلم به او بود، چنانکه درباره انسان چنین است.
دلیل سوم: حیوانات به فرمان غریزه عمل میکنند و امر و نهیها در درون آنها نهفته است، نیازی به دستور بیرونی ندارند. در حقیقت، قابلیت صدور فرمان و پذیرش باید و نباید را ندارند.
دلیل چهارم: حیوانات از خود هیچگونه اختیاری ندارند. موجودی که اختیار ندارد، تکلیف برایش معنا ندارد. اگر هم تکلیفی صادر شود، اختیار انتخاب آن را نخواهد داشت؛ زیرا حیوانات فقط یک راه در زندگی دارند و انتخاب برای آنها بیمعناست. انتخاب مخصوص موجود مختار است.
از اینجا پاسخی نیز داده میشود به کسانی که میپرسند: «وقتی ما مختاریم، چرا باید به انجام تکالیف مجبور باشیم؟» پاسخ این است که دقیقاً چون مختاریم و هزاران راه پیشروی ماست، نیازمند راهنما و تکلیفیم تا با کمک راهنما، صحیحترین راه را انتخاب کنیم. موجودی که فقط یک راه دارد، نیازی به تکلیف ندارد، جز پیمودن همان راه.
با توجه به ویژگیهای حیوانات، اکنون به خصوصیات انسان پی میبریم: انسان موجودی سرشار از استعداد محسوب میشود که او را صاحب هزاران استحقاق کرده است. او استعداد صعود و سقوط دارد، توانایی رشد دارد و همواره در حرکت است تا خدای خود را ملاقات کند: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَىٰ رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ؛ ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد.» (سوره انشقاق، آیه ۶)
موجودی که در راه است، محتاج راهنماست. او مبدأ و مقصد دارد. بدون راهنما، به مقصد نخواهد رسید. انسان موجودی مختار است که هزاران راه برای او متصور است، قابلیت شدن دارد، هزاران حق دارد که این حقوق از قابلیتهایی ناشی میشود که در سرشت او نهاده شده. او مجبور است برای رسیدن به حقوقش، در مسیر تکلیف قدم بگذارد؛ چون راه رسیدن به حقوق، جز از طریق تکلیف، ممکن نیست؛ برای نمونه، اگر سلامتی جزو حقوق انسان است، رعایت بهداشت تکلیف اوست. بدون رعایت این تکلیف، حقوق انسان از بین خواهد رفت.
هنر انسان در انتخاب است، نه در انحراف. پذیرفتن تکالیف الهی، عالیترین نوع انتخاب بشر است. خداوند برای ابلاغ تکالیف خود، ابتدا عالیترین انتخاب را انجام داد؛ برگزیدن زیباترین موجود هستی (پیامبران) در مقام سفیران ابلاغ. اکنون نوبت ماست که این انتخاب الهی را انتخاب کنیم و دستوراتی را که به ما ابلاغ شده است، با دل و جان بپذیریم. کسی که زیر بار دستورات الهی نمیرود، هم از ناحیه اندیشه ضعف دارد و هم از ناحیه انگیزه ناتوان است.
حجاب یک وظیفه است، نه یک حق که در انتخاب آن آزاد باشیم. حجاب، «حق زوجین» نیست که با اجازه یکدیگر آن را بپذیرند یا رد کنند. برخی آقایان ابتدا حجاب را حق خود میدانند؛ سپس با دستودلبازی از آن چشمپوشی میکنند و وقتی به همسرشان درباره حجاب تذکر داده میشود، پاسخ میدهند: «من اجازه دادهام که او اینطور در جامعه ظاهر شود.» با کمال ادب، به ایشان عرض میشود: مگر شما چهکارهاید که در این تکلیف دخالت میکنید؟ حجاب یک تکلیف و تکلیف، حق خداوند است.
همیشه بیحجابی دلیل میخواهد، نه حجاب. ما باید دنبال دلیل بیحجابی باشیم. سرنخ بیحجابی، نوعی انحراف، جهل، تمرد، هوسبازی، سادهپنداشتن انسان، آزاددانستن عبد و سوءاستفاده یا سوءتعبیر از آزادی است. بیحجاب چنین تصور کرده که خداوند او را رها کرده است تا در میان انسانها و در جامعه، به هر صورتی که هوس کرد، زندگی کند.
بحث درباره بیحجابی و حساسیت در این موضوع، به نشاندادن چند تار مو برنمیگردد. مسئله، عقبرفتن چند سانت روسری یا مقنعه، یا پوشیدن لباسهای بدننما نیست. مسئله این است که حکم الهی نادیده گرفته شده، به دستور مولا نه گفته شده، در برابر فرمان خدا اظهار نظر شده، پرده حیا کنار زده شده، احساس رهایی و بیقیدی نسبت به احکام الهی پدید آمده و در نهایت، حرمت جامعه نادیده گرفته شده است.
سیدرضا واجدی، پژوهشگر قرآن
انتهای پیام