تعقل و خردمندی؛ اساس کرامت انسان / بی‌توجهی به کرامت انسانی ناشی از تعصب و ظاهرگرایی است
کد خبر: 3945271
تاریخ انتشار : ۱۴ دی ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۴
شانظری در گفت‌وگو با ایکنا:

تعقل و خردمندی؛ اساس کرامت انسان / بی‌توجهی به کرامت انسانی ناشی از تعصب و ظاهرگرایی است

عضو هیئت‌علمی دانشگاه اصفهان گفت: کرامت انسان به تعقل و خردمندی اوست و از این نظر، از کرامت ذاتی و اولیه برخوردار است که سلب شدنی نیست، ولی انسان براساس همین کرامت اولیه می‌تواند کرامت‌های ثانویه مثل علم، فضایل اخلاقی و عدالت‌خواهی را نیز کسب کند.

کرامت انسانکرامت انسان بیش از هر چیز منبع الهی دارد، یعنی خداوند بیش از تدوین و تصویب هر نوع اعلامیه و اسنادی با عنوان حقوق بشر آن هم از سوی انسان‌ها به تبیین اهمیت کرامت انسان در نظام آفرینش پرداخته و بر حفظ آن تأکید کرده است. انسان به تعبیر آموزه‌های قرآن، اشرف مخلوقات است که بر اساس آن باید حقوق طبیعی و انسانی‌اش محفوظ بماند که ‌نمونه بارز آن حفظ شأن و کرامت اوست.

خبرگزاری ایکنا اصفهان، درباره معنا و مفهوم کرامت انسان در قرآن گفت‌وگویی‌ با حجت‌الاسلام والمسلمین جعفر شانظری، عضو هیئت‌علمی گروه فلسفه و کلام دانشگاه اصفهان و معاون فرهنگی این دانشگاه داشته است که متن آن را در ادامه می‌خوانید:

ایکنا ـ منظور از کرامت انسان که در قرآن و متون دینی آمده، چیست؟ قرآن چه تعریفی از کرامت انسان به دست می‌دهد؟ کرامت انسان به چیست و چه مواردی را شامل می‌شود؟

کرامت، از اوصاف انسان در نظام ارزشی است. هر موجودی از جمله انسان را می‌توان در دو نظام تفسیر و تبیین و تحلیل کرد. در نظام ارزشی، انسان در قیاس با دیگر موجودات و گاهی در قیاس با خود سنجش می‌شود. نظام دیگر، وجودشناسی است که ساختار وجودی انسان را تبیین می‌کند. در حکمت اسلامی که قرآن نیز براساس حکمت الهی تبیین شده، نظام ارزشی مبتنی بر نظام وجودشناسی است. یعنی در نظام ارزشی، اگر موجودی را برتر یا دارای شاخصی بدانیم، مبتنی بر نظام وجودشناسی خواهد بود. در نظام وجودشناسی، به مقتضای ساختار وجودی، انسان را کامل‌ترین موجود تفسیر می‌کنیم، یا به عبارت دیگر، انسان را تعالی یافته دیگر موجودات می‌شناسیم. شعری به این مضمون نیز منسوب به مولا امیرالمؤمنین(ع) است که می‌فرماید: «وَ تَحْسَبُ [تزعم] أَنَّكَ‏ جِرْمٌ‏ صَغِيرٌ وَ فِيكَ انْطَوَى الْعَالَمُ الْأَكْبَرُ؛ آيا گمان می‏كنى كه تو موجود كوچكى هستى، در حالى‌كه دنیای بزرگی در تو نهفته است؟!» به تعبیر امروزی، انسان ساندویچ کل هستی است، به اضافه یک برتری. وقتی این‌گونه نگاه کنیم، شاخص متمایز و برتری انسان بر دیگر موجودات در تعقل، خردمندی و توانایی عقلانی اوست.

تعقل فقط به معنای فهم و شعورمندی نیست، چون همه موجودات آگاه و شعورمندند. تعقل، نوعی فهم عمیق آمیخته با تجزیه، تحلیل و منطق است، لذا نوعی تأمل عمیق محسوب می‌شود و پاسخ به چرایی‌هاست. انسان با تعقل و تفکر به چرایی می‌رسد، ولی دیگر موجودات پاسخ به چرایی را ندارند. آنها گرمایش، سرمایش و دیگر حرکت‌ها را مشاهده می‌کنند و می‌فهمند، در قبال اشیاء نیز کنش و واکنش دارند، ولی چرایی ندارند. چرایی باعث می‌شود که انسان به تفکر واداشته شود و فهم عمیق داشته باشد، مثلا قانون جاذبه را بفهمد و کشف کند. در یک کلام، شاخص ساختار وجودی انسان، توانایی برتر در فهم است که به آن، قوه عاقله یا تعقل می‌گوییم. بنابراین، کرامت انسان براساس تعقل است. چون خداوند این ویژگی را به انسان داده، در واقع او را کرامت داده است. آیه 70 سوره اسراء می‌فرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ...؛ و همانا فرزندان آدم را گرامى داشتيم». در این آیه، از بنی‌آدم سخن گفته شده است، نه فرد و صنف خاص.

ساختار انسانیت و انسان‌ها این‌گونه است که دارای قوه تعقل‌اند، لذا خداوند در پاسخ به ملائکه، انسان را به عنوان مظهر تام خودش یا همان خلیفه الله در ادبیات دینی معرفی می‌کند. خلیفه الله به لحاظ وجودشناسی یعنی موجود تمام‌نمای خداوند، چون انسان نیرویی به نام تعقل، خردمندی و توان فهم عمیق دارد که می‌تواند به نوعی آگاهی برتر از کل هستی برسد و براساس این آگاهی برتر است که توان تسخیر کل هستی را دارد. قرآن نیز خطاب به انسان می‌گوید که جهان در تسخیر توست. بنابراین، کرامت انسانی در تعقل و خردمندی است. در حدیثی از امام صادق(ع) در کتاب اصول کافی آمده که سه هدیه به آدم تقدیم شد، ولی فقط مجاز بود یکی از آنها را انتخاب کند، این هدیه‌ها عبارت بودند از عقل، دین و حیا. آدم عقل را انتخاب کرد. در واقع این حدیث می‌خواهد تکوین آدمی براساس عقل را نشان دهد. در روایات نیز آمده است: «اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛ همه خوبى‌ها با عقل شناخته مى‌شوند و كسى كه عقل ندارد، دين ندارد».


بیشتر بخوانید: 


اگر انسان عقل نداشته باشد، اصلا هیچ چیز ندارد. در یک کلام، کرامت انسان به عقل اوست و بر این اساس، کرامت پیدا کرده و چون این ویژگی را دارد، به تعبیر من، کرامت‌های ثانوی یا کسبی مثل علم، مسئولیت‌پذیری، عدالت‌خواهی، طرفدار عدالت بودن و ... براساس آن کرامت ذاتی و خدادادی در او شکل می‌گیرد؛ لذا انسان‌ها در اثر کسب کرامت ثانوی پیدا می‌کنند و اگر توانستند این کار را انجام دهند، آن وقت است که دارای کرامت می‌شوند. سخن قرآن مبنی بر «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ...» نیز براساس «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا...» است. علم انسان براساس تعقل بوده و تعقل، فصل متمم شاخص برتر انسان محسوب می‌شود.

ایکنا ـ پس می‌توان این‌طور نتیجه گرفت که انسان به صرف انسان بودن و اینکه از نعمت عقل برخوردار است، دارای کرامت ذاتی و اولیه بوده و کسی نمی‌تواند این کرامت را از او سلب کند، ولی نوعی کرامت ثانویه نیز وجود دارد که قابل تقویت یا تضعیف است.

بله دقیقا همین‌طور است، کمالات ثانویه قابلیت تشدید و تضعیف دارد، مثلا انسان براساس کرامت ذاتی خود یا همان عقل می‌تواند دانا شود و هر چه داناتر شود، کمال ثانویه‌ و کرامتش بیشتر می‌شود. هر چه در کسب فضائل بکوشد، از کرامت بیشتری برخوردار است. هر چه اخلاق‌ورز و اخلاق‌مند باشد، کرامت بیشتری دارد. نمونه‌اش، انسان کامل مثل پیامبر(ص) یا ائمه معصومین(ع) یا انسان‌های برتر در علم و اخلاق و ادب هستند. کرامت‌های ثانوی است که انسان‌ها را متفاوت می‌کند. کرامت اصلی انسان که براساس ساختار است، ذاتی او محسوب می‌شود، ولی کرامت ثانوی انسان اکتسابی است و بر این اساس، انسان‌ها متفاوت می‌شوند. در نهج‌البلاغه آمده است که «العقلُ عقلان: عقلُ الطبعِ و عقلُ التَّجرِبةِ و کِلاهُما یَؤَدّی المَنفَعَةَ؛ عقل دو گونه است: طبيعى و تجربى، و هر دو سودآورند». عقل طبیعی، خدادادی است و عقل تجربی را انسان در طول زندگی‌اش کسب می‌کند. البته هر دو مفیدند و به انسان تعالی می‌بخشند.

عبارت دیگری نیز به این مضمون منسوب به امیرالمؤمنین(ع) است که می‌فرماید: «العُقولُ أئِمَّةُ الأَفكارِ ، وَالأَفكارُ أئِمَّةُ القُلوبِ ، وَالقُلوبُ أئِمَّةُ الحَواسِّ ، وَالحَواسُّ أئِمَّةُ الأَعضاءِ؛ عقل‌ها پيشوايان انديشه‌اند و انديشه‌ها پيشوايان دل‌ها و دل‌ها پيشوايان حواس‌اند و حواس‌ها پيشوايان اعضا». ریشه آدمی، عقل است. عقل منشأ افکار و پیدایش بینش و جهان‌بینی است و اندیشه‌ها را شکل می‌دهد. این اندیشه‌ها هستند که به دل‌ها سمت‌وسو می‌دهند، دل‌های انسان‌ها براساس اندیشه‌هایشان سمت‌وسو می‌گیرد و این دل‌ها هستند که حواس آدمی را به حرکت درمی‌آورند و اعضا را به فعل می‌رسانند. هر چه عقل در کسب کرامت ثانوی تعالی پیدا کند، ظهورش در رفتار و گفتار نمایان می‌شود و اگر تعالی پیدا نکند، یا همان‌طور که در تعابیر قرآنی آمده است که «اکثرهم لا یعقلون»، انسان مثل چهارپایان زندگی کرده و کرامت‌های ثانوی را کسب نمی‌کند، لذا زندگی‌اش حیوانی خواهد بود، نه انسانی.

ایکنا ـ در فقه اسلامی تا چه اندازه به مقوله کرامت انسانی پرداخته شده؟ یعنی در استنباط‌های فقهی، تا چه انداره موضوع کرامت انسانی مورد توجه قرار گرفته است؟

اساس فقه باید آمیخته با حکمت و اخلاق دینی باشد. اصلاً تفاوت فقه با حقوق و قانون در همین است، یعنی اگر فقه با فلسفه، حکمت و اخلاق آمیخته نباشد، از رسالت خود دور می‌شود. فقه به معنای حقیقی و واقعی آن آمیخته با حکمت، کرامت انسان و اخلاق است. اگر به احکام نماز نگاه کنید، با اخلاق آمیخته است؛ مثلا وقتی گفته می‌شود لباس، آب برای وضو گرفتن و محل نماز خواندن نباید غصبی باشد، یعنی غصب به منزله پایمال کردن حقوق دیگری است. از طرف دیگر، این احکام آمیخته با حکمت است، یعنی عبادت و نیایش برای تعالی و آرامش روح است. بنابراین دو عنصر حکمت و اخلاق با فقه آمیخته‌اند. یا وقتی در احکام غیرعبادی مثل احکام خرید و فروش، معامله و ... گفته می‌شود زمانی که چیزی می‌فروشید، کم‌فروشی نکنید و سعی کنید وقتی چیزی را وزن می‌کنید، بر کمیت آن بیفزایید و یا اگر خریدار از خرید جنسی پشیمان شد، از او قبول کنید، این‌ها بیانگر آن است که اخلاق در احکام خرید و فروش با کرامت انسان آمیخته است.

اما هر جا حکم و فتوایی برخلاف اخلاق، کرامت انسانی و حکمت و آفرینش الهی باشد، این حکم از فقه اسلامی خارج می‌شود، زیرا دیگر توجهی به حکمت و اخلاق ندارد و آن حکم ناخواسته براساس تعصب و تعبد به ظواهر دین شکل گرفته و از اخلاق و حکمت دور شده است. هر کدام از احکام فقهی را که مورد توجه قرار دهیم، با حکمت و اخلاق آمیخته است. حتی در صحنه جنگ، وقتی شخصی از امام علی(ع) سؤال می‌کند، ایشان جنگ را متوقف می‌کنند، برخی به ایشان می‌گویند چرا توقف کردید، امام(ع) جواب می‌دهند ما برای هدایت انسان‌ها آمده‌ایم، نه برای جنگ. البته انسان در مقام دفاع، از خودش دفاع می‌کند.

همان‌طور که گفته شد، اگر حکم و فتوایی با اخلاق، حکمت و کرامت انسانی مخالف بود، این ناشی از تعصب و تعبد به ظواهر دینی است و به حقیقت و روح دین توجه نشده است.

انتهای پیام
captcha