رجب، ماه بشارت و سرشار از فضایل الماسگون، مهمان ثانیههای عمرمان شده است. پنجرههایی رو به بیکران احدیت گشوده شده و دستهای نیازمندان، آستانی لبریز از استجابت یافته است. در سیزدهمین روز از این ماه مبارک با یک گل، بهار میآید و سرسبزی فراگیر میشود. حضرت امیرالمؤمنین(ع) قدم بر زمین میگذارد و دنیا میزبان ماه درخشان، دریای دانش و کشتی نجات میشود.
در گفتوگوی خبرنگار ایکنا از اصفهان با علیاکبر توحیدیان، دکترای علوم قرآن و حدیث بهمناسبت سالروز میلاد امیرالمؤمنین علی(ع)، بعد از پرداختن به فضیلت این ماه، تشابه آن با ماه رمضان، دلیل نامگذاری سیزدهمین روز رجب به «روز پدر» و پاسخ به این پرسش که آیا نام امام علی(ع) در قرآن آمده است یا خیر، به بررسی جایگاه ایشان براساس حدیث منزلت و قرائت سوره مؤمنون از سوی امیرالمؤمنین(ع) در حالی که طفلی کوچک بودند و قرآن هنوز نازل نشده بود، میپردازیم.
ایکنا ـ جایگاه امیرالمؤمنین(ع) را براساس حدیث منزلت تبیین کنید.
آیات ۲۵ تا ۳۲ سوره مبارک طه را که درباره حضرت موسی(ع) و برادرشان حضرت هارون(ع) است، با آیات سوره انشراح مقایسه میکنیم و بر اساس این تحقیق به نتایج جالب توجهی میرسیم.
۱ ـ «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي» (طه، ۲۵) در مقایسه با «أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ» (انشراح، ۱)؛ موضوع مشترک هر دو آیه، شرح صدر برای تحمل مشکلات و ایجاد قابلیت دریافت وحی الهی و فیوضات ربانی است. حضرت موسی(ع) این نعمت را از پروردگار میطلبد، ولی خداوند خطاب به پیامبر اکرم(ص) میفرماید: «مگر ما شرح صدر را به تو ندادیم؟» (یعنی بدون اینکه طلب کنی، آن را عطا کردیم.)
۲ ـ «وَيَسِّرْ لِي أَمْرِي» (طه، ۲۶) حضرت موسی(ع) از خداوند درخواست آسانی را در امر خطیر رسالت مطرح میکند، ولی خداوند بدون درخواست پیامبر اسلام(ص)، این نعمت را با تأکید، تکرار و حتی بهصورت قاعدهای کلی به ایشان عطا میکند و میفرماید: «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا» (انشراح، ۵ و ۶)
۳ ـ «وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي، هَارُونَ أَخِي، اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي، وَأَشْرِكْهُ فِي أَمْرِي» (طه، ۲۹ و ۳۰ و ۳۱ و ۳۲) در اینجا حضرت موسی(ع) از خداوند میخواهد که برادرش حضرت هارون(ع) را وزیر و کمککار او قرار دهد تا بتواند بار رسالت را بردارد و در این امر خطیر با او مشارکت کند، اما در سوره انشراح، خطاب به حبیبش میفرماید: «وَ وَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ، الَّذِي أَنْقَضَ ظَهْرَكَ» (انشراح، ۳ و ۴) یعنی ما بار سنگین رسالت را که از فرط ثقالت، کمرشکن بود، از دوش تو برداشتیم که به استناد روایات شیعه و سنی، تحقق این امور بهواسطه وجود و حضور امیرالمؤمنین امام علی(ع) در کنار رسول خدا(ص) بوده است.
البته در سوره مبارک اعراف هم این ماجرا بهصورت دیگری آمده است. در آیه ۱۴۲ این سوره میفرماید: «...وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي...» به این معنا که حضرت موسی(ع) خطاب به برادرش حضرت هارون(ع) میگوید: «تو خلیفه و جانشین من در قوم هستی...»، اما در سوره مبارک انشراح، خداوند به پیامبر خاتم(ص) دستور میدهد که «فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ» (انشراح، ۷) یعنی بعد از فراغت از امر رسالت، آن کار سخت را که نصب امیرالمؤمنین علی(ع) به خلافت و جانشینی اوست، انجام دهد و آنگاه به سوی پروردگارش عروج کند. «وَإِلَى رَبِّكَ فَارْغَبْ» (انشراح، ۸). قال الصادق(ع): «فاذا فرغت من اکمال الشریعه، فانصِب لهم علیّاً اماماً...»
مقوم و مؤید این بحث، حدیث والا منزلتی است که به حدیث منزلت نامبردار است و در مناسبتهای گوناگون که مهمترین آن در جریان جنگ تبوک رخ داد، خاتم الانبیا(ص) خطاب به امیرالمؤمنین علی(ع) میفرماید: «انت منّی بمنزلت هارون مِن موسی، الّا انّه لا نبیّ بعدی.» این حدیث، صراحت در عمومیت دارد، شامل قبل و بعد از حیات ظاهری پیامبر(ص)، محور اصلی آن، شأن خلافت و موضوع جانشینی خاتمالنبیین(ص) و نمایانگر فضیلت، افضلیت، عصمت، اخوت، اهلیت، خلافت، امامت و واجبالاطاعه بودن امام علی(ع) است.
البته وجه تشابه دیگری هم در این مقایسه وجود دارد که ذکر آن خالی از لطف نیست و آن اتفاقات بعد از جانشینی حضرت هارون(ع) است که در غیاب حضرت موسی(ع)، امت به سمت گوسالهپرستی و تبعیت از سامری رفت؛ همانطور که متأسفانه بعد از اعلام جانشینی امام علی(ع)، وصی بحق پیامبر(ص) نیز امت به راه دیگری رفتند و در چاه ضلالت سقوط کردند.
ایکنا ـ در کتب دینی و روایی ما مشهور است که هنگام تولد امیرالمؤمنین(ع)، زمانی که قنداقه حضرت بر روی دستان مبارک پیامبر(ص) بود، طفل تازه به دنیا آمده شروع به خواندن سوره مبارک مؤمنون کرد. چگونه ممکن است قرآنی که هنوز نازل نشده، از زبان طفل خوانده شود؟ در حالی که در زمان شروع نزول قرآن، حضرت علی(ع) حدود ۱۰ سال داشت؟
در پاسخ به این سؤال که درواقع حاوی دو پرسش هم است، باید عرض کنم که طفل بودن حضرت و سخن گفتن ایشان از نوع اعجاز و باذنالله بوده است، همانگونه که حضرت عیسی(ع) در گهواره سخن گفت: «فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمُ مَنْ كَانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيًّا ،قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا...» (مریم، ۲۹ تا ۳۴). درباره سؤال دوم که چگونه قبل از نزول قرآن، حضرت علی(ع) قرآن را خوانده است، ابتدا مقدمهای کوتاه درباره موضوع به اصطلاح «تاریخ قرآن» عرض میکنم. این مقدمه هم به پاسخ این پرسش کمک میکند و هم بعضی از شبهات و ابهامات دیگر را در مباحث قرآنی بهطور کلی برطرف میکند.
در تحقیقات و مطالعات قرآنی باید به دو جنبه این کتاب بیبدیل آسمانی توجه شود، چراکه غفلت از هر جنبه، موجب نقصان در تحقیق و انحراف در نتیجهگیری خواهد شد. آن دو جنبه عبارتند از متن ظاهری و تجلی ملکوتی. اغلب محققان بهویژه مستشرقان و قرآنشناسان غیرمسلمان غربی با روشهای تعریف شدهای که با آنها به بررسی سایر متون میپردازند، به بررسی متن قرآن نیز پرداختهاند. همچنین به پیشینه، شرایط و ویژگیهای ایجاد متن و نیز مقایسههای لغوی، زمانی، مکانی، محیط و فرهنگ حاکم بر جامعه عصر نزول در محدوده ۲۳ سال نزول تدریجی قرآن پرداخته و نام این تحقیق را «تاریخ قرآن» گذاشتهاند؛ یعنی مشابه همان کاری که برای تورات و انجیل انجام دادند، غافل از اینکه بر فرض صحت و کمال این بخش از تحقیق، بیتوجهی به وجه دیگر که اساسیتر، اصیلتر و مهمتر است، هرگز به نتیجه مطلوب و حقیقی منجر نخواهد شد.
تحقیق در قرآن بدون توجه به وجه تجلی ملکوتی آن که عبارت اخرای تجلی الله است، حتماً ناقص و ابتر خواهد بود. به نظر من تجلی ملکوتی قرآن، حداقل ۱۴ مؤلفه دارد. مؤلفه اول، خالق و متکلم این کتاب محسوب میشود که خداوند باری تعالی یعنی خالق هستی است. به عبارت دیگر، این کتاب کلام الله است. مؤلفه دوم، به نوع متن آن برمیگردد که حتی در ظاهر بینظیر است. لذا، با روشهای رایج، قابل بررسی دقیق و جامع نخواهد بود.
مؤلفه سوم، حقیقت این کتاب قبل از نزول است؛ یعنی متن ظاهری، نسخه تنزلیافته آن حقیقت محسوب میشود. امام خمینی(ره) قرآن موجود را که در خدمت آن هستیم، هفت مرتبه نازلتر از حقیقت قرآن میداند و درواقع از درجه اول حضرت علمی حق (یعنی قرآن در علم خداوند) تا درجه هفتم شهود مطلق (یعنی در قالب الفاظ و کلمات که قابل قرائت و استماع است) نازلیافته میشمارد. البته انتظار این نیست که بشر بتواند قرآن را در تمامی این درجات ملکوتی درک کند، بلکه انتظار بحق آن است که محقق به این جنبه مهم از کتاب آسمانی قرآن توجه داشته باشد و در تحلیلها و تحقیقهایش، این ویژگی منحصربهفرد را همواره نصبالعین خود قرار دهد.
مؤلفه چهارم، زنده بودن قرآن است. این مؤلفه را محقق غربی اصلاً نمیفهمد. قرآن کتابی نیست که بر چند صد صفحه نوشته و تمام شده باشد، بلکه قرآن موجودی زنده است؛ زندگیبخش، احیاگر، راهنما و راهبر زندگی محسوب میشود.
مؤلفه پنجم، رسالت قرآن را شامل میشود که همانا هدایت نوع بشر است. این رسالت، بینظیر و منحصربهفرد محسوب میشود. مؤلفه ششم، جاودانگی قرآن است که لازم و ملزوم مؤلفههای پیشین به شمار میرود. مؤلفه هفتم، شامل اعجاز چندجانبه قرآن میشود و هرگز یک محقق نمیتواند آن را با شیوه غیراعجاز تحلیل کند.
مؤلفه هشتم، نقش قرآن بعد از این عالم و درواقع در قیامت است که در نقش شافع مشفع حاضر میشود. مؤلفه نهم، به ارتباط بین قرآن و عترت برمیگردد و تحلیل قرآن بدون توجه به این حقیقت که عترت، عِدل و همتای قرآن است، تحلیلی عقیم و سقیم به شمار میرود. مؤلفه دهم، نقش معنوی، اثرگذار، شفابخش و مقدس قرآن در زندگی بشر و مؤلفه یازدهم، مخاطب دوگونه قرآن است. مخاطب قرآن، جن و انس (ثقلان) هر دو را شامل میشود «فَبِأَيِّ آلَاءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ».
مؤلفه دوازدهم، استفاده نکردن محقق از روایات و احادیث ائمه معصومین(ع) بهشمار میرود که درواقع محرومیت از گنجینه بیبدیلی است که بالاترین کمک را به او در فهم و درک مراد صاحب کلام میکند. مؤلفه سیزدهم، تقدم قرائت بر کتابت در ایجاد این کتاب است، چراکه نام قرآن برگرفته از قرائت است. مؤلفه چهاردهم، بهرهمندی محقق از علم موهبت به شمار میرود. این علم، اکتسابی نیست، بلکه علمی الهامبخش بهشمار میرود که در اثر تقوای الهی از طرف خداوند به محقق هبه میشود و نمونهای از فرقان است «...إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقَانًا...». (انفال، ۲۹)
با این توضیح کوتاه که واقعاً نیازمند شرح موسع و همهجانبه است، ملاحظه میکنید که اگر پژوهشگر قرآنی به مؤلفههای یادشده، توجه تام و تمام نداشته باشد، به بیراهه میرود و نمیتواند قرآن را بفهمد، چه برسد به اینکه بخواهد به دیگران بفهماند. بر همین اساس است که بنده عرض میکنم کاربرد اصطلاح «تاریخ قرآن» نوعی مسامحه است و متأسفانه محققان و قرآنپژوهان مسلمان ما هم در آثار خودشان در مجامع علمی آن را رواج دادهاند. اینک با این مقدمه به پاسخ سؤال مطرحشده میرسیم. با این نگاه به قرآن، دیگر جای سؤال و تعجبی باقی نمیماند که چرا و چگونه ممکن است امیرالمؤمنین امام علی(ع) قبل از نزول متن ظاهری قرآن، آن را میداند، میشناسد و میخواند.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام