حسین(ع) دردانه خلقت، تجلی شجاعت، فتوت و جوانمردی و تجسمی از عدالت و مهرورزی است، بهگونهای که همه تاریخ از اوج اخلاقمداری او در تعجباند. حسین(ع) سخاوتمندانه به قتلگاه خویش رفت تا به ذلت ماندن تن ندهد و برای همیشه، عزتمند، زنده بماند. او جان خود را به معبود خویش هدیه کرد تا در آزادی و آزادگی یگانه اعصار شود. او که وارث آدم بود، زیستی انسانگونه و شرافتمدارانه به انسانها آموخت تا آدمی با پانهادن در مسیر او، کوتاهترین راه را به بهشت بپیماید. در سومین روز از ماه مبارک شعبان، چنین شخصیتی پای در جهان هستی گذاشت و با قدوم خود، جهان و جهانیان را منور کرد. به همین مناسبت و بهمنظور آشنایی بیشتر با شخصیت این دردانه هستی، خبرنگار ایکنا از اصفهان گفتوگویی با علیرضا فرهنگ، مدرس دانشگاه و پژوهشگر حوزه ادیان و عرفان انجام داده است که در ادامه متن آن را میخوانیم.
اوج شخصیت و ایمان امام حسین(ع) در واقعه کربلا ظهور کرد؛ بنابراین این واقعه، بهمثابه نقطه عطفی در تاریخ اسلام، از ابعاد گوناگونی همچون شناخت حضرت سیدالشهدا(ع) قابل تحلیل و بررسی است. در هر دو مکتب سنی و شیعه، قیام امام حسین(ع) و واقعه کربلا، رخدادی سرنوشتساز شناخته میشود و نه فقط از جنبههای اجتماعی و سیاسی، بلکه از منظر تاریخی و مذهبی نیز قابل واکاوی است.
واقعه کربلا را میتوان عاملی مهم در سقوط حکومت اموی و ظهور حکومت عباسی دانست. حکومت اموی که به فرهنگ رومی متمایل بود، با شهادت امام حسین(ع) و قیام ایشان، بهتدریج تضعیف شد و جای خود را به حکومت عباسی داد که گرایش بیشتری به فرهنگ ایرانی داشت. هر یک از این حکومتها با اهداف و حکمتهای خاص به توسعه اسلام کمک کردند. گویی حکمتی در کار بود تا آنها خواسته و ناخواسته به دین خدمت کنند و جهان اسلام را انتظام بخشند. در دوره امویان، گسترش قلمرو اسلامی با توجه به خوی توسعهطلبانه آنها بهصورت چشمگیری اتفاق افتاد و در دوره عباسی، با تمرکز بیشتر بر توسعه علمی و فرهنگی، جهان اسلام پیشرفتی در این حوزه تجربه کرد.
با این حال، عامل اصلی سقوط امویها را میتوان در قیام امام حسین(ع) جستوجو کرد. این قیام نه تنها به سقوط امویان انجامید، بلکه نقطه آغاز شکلگیری تشیع امامیه نیز شناخته میشود. درست است که شیعیان را شیعه علوی مینامند، اما قیام امام حسین(ع) بود که به مکتب شیعه هویت و جانی دوباره بخشید. پیش از این واقعه، شیعیان کوفی حضرت علی(ع) با وجود آنکه از نظر تعداد قابل توجه بودند، اما موفق نشدند تشیع را بهمثابه جریان مذهبی و کلامی مستقل به منصه ظهور برسانند. آنها عملاً نتوانستند در واقعه کربلا جانب امام حسین(ع) را بگیرند. پس از شهادت ایشان و وقوع حادثه کربلا، پشیمانی و حسرت ناشی از این رویداد، موجب شکلگیری جنبشی بزرگ در میان شیعیان و سپس تثبیت این جریان فکری شد.
هر رخداد بزرگ دینی علاوه بر ابعاد ظاهری و احساسی، دارای لایههای عمیقتری است که میتواند از منظر اخلاقی، فلسفی و... مورد بررسی قرار گیرد، اما وجه مغفول وقایعی چون کربلا، بعد فرااخلاقی آن است که لایهای بسیار عمیق و درخور توجه به نظر میرسد. فرااخلاق به توضیح بیشتر نیاز دارد؛ برای مثال پدیدههای طبیعی مانند زلزله یا طوفان که به مرگ هزاران نفر منجر میشود، از منظر اخلاقی قابل قضاوت نیست؛ چون رویدادهایی که تحت اراده خدا رخ میدهد، فراتر از معیارهای اخلاقی انسان قرار دارد. زلزلهای میآید و هزاران انسان خوب و بد، جان خود را از دست میدهند. در ظاهر، این واقعه با معیارهای اخلاقی انسانی سازگار نیست، اما در نگاهی کلانتر و عمیقتر، این اتفاق با قوانین حقیقی منطبق است.
در قرآن نیز داستان حضرت خضر(ع) و موسی(ع) همین مفهوم فرااخلاق را بیان میکند. حضرت خضر(ع) براساس علم غیبی که داشت، به کشتن کودکی اقدام کرد که در نگاه اول، اخلاق و شرع مجوز انجام این عمل را صادر نمیکنند. چنین عملی از منظر اخلاقی قابل توجیه نبود؛ اما در سطحی عمیقتر و والاتر، ورای ابعاد مکان و زمان، حکمتی الهی در پشت آن نهفته بود.
همچنین، در داستان قربانیکردن اسماعیل(ع) به دست حضرت ابراهیم(ع) نیز با مفهومی فراتر از اخلاق مواجه میشویم. اخلاق هیچگاه به انسانی مجوز کشتن فرزندش را نمیدهد؛ پس موضوع دیگری با عنوان فرااخلاق وجود دارد و آن قاعده بسیار مهم قربانی برای تقرب است. قربانی به معنی کشتن نیست؛ قربانی از ریشه قرب و به مفهوم اهدای هدیهای برای تقرب به ذات باریتعالی است. قربانی یعنی اعطای باارزشترین دارایی زندگی؛ چه بسا این هدیه، جان شیرین خود یا فرزند باشد.
خداوند نیز در قرآن به این قاعده مهم و فرااخلاقی اشاره میکند: «لَنْ تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ؛ هرگز به نيكوكارى نخواهيد رسيد تا از آنچه دوست داريد، انفاق كنيد و از هر چه انفاق كنيد، قطعاً خدا به آن داناست.» (آلعمران، ۹۲)
در فرهنگهای باستانی، هدیهدادن به پادشاهان بهمثابه نشانهای از احترام و تقرب مرسوم بود. در این راستا، قربانیکردن نیز اهدای بهترین و ارزشمندترین داراییها برای تقرب به خداوند تعبیر میشود.
هم خودش به تقرب برسد و هم دیگران را از مهلکه گناه و خطا بیرون بکشد و به تقرب برساند. مگر یک پیامبر عمر شریف خود را تدریجاً صرف نجات امت نمیکند؟ گاه لازم میآید که این کار همانند شهادت، دفعتاً و با میل و رغبت و رضا انجام شود. گاهی اوقات پیشکشی که برای تقرب به خداوند عرضه میشود، جان انسان است. این پیشکش میتواند جان فرزند باشد، مانند داستان قربانیکردن حضرت ابراهیم(ع) که آماده بود فرزندش را برای خداوند قربانی کند و یا آنطور که امام حسین(ع) در واقعه کربلا جان خود، فرزندان و یارانش را فدا کرد، رقم بخورد.
نکته مهم این است که این قربانیها در مواجهه با ظلم و ستمی که از سوی حکومت اموی رقم خورد، انجام شد. حکومت اموی با سرکشی و بیتفاوتیهایی که از زمان عثمان آغاز شد و تا دوران خلافت حضرت علی(ع) و امامت امام حسن(ع) و امام حسین(ع) ادامه یافته بود، نشاندهنده بازگشت به خوی عربی قومیتگرایی و ثروتاندوزی بود، در حالی که رسولالله(ص) سالها برای ایجاد عدالت و تقویت ارزشهای اسلامی تلاش کرده بود.
اولیای خداوند مانند امام حسین(ع)، با رضایت جان خود را تقدیم میکنند. در نگاه سطحی، مردن و از دست رفتن جان، غمانگیز، اندوهبار و نوعی مجازات تلقی میشود، اما در نگاه عرفا تقدیم جان شعفانگیز و مسرتبخش است؛ برای مثال، روز وفات مولانا جلالالدین رومی را «یوم العرس» (روز عروسی) مینامند، چراکه مرگ برای اولیای خداوند، مانند عروسی و رسیدن به مقام قرب الهی است. این تقدیم جان پاک، فراتر از هر ارزش مادی محسوب میشود و راه تقرب به خداوند است.
واقعه کربلا فراتر از درسهای اجتماعی و اخلاقی، رویدادی فرااخلاقی است. امام حسین(ع) و یارانش در میدان جنگ، با اخلاق و شرافت رفتار کردند، در حالی که طرف مقابل با بیاخلاقی و خشونت عمل کرد. این واقعه نشان میدهد که چسبیدن به ظاهر شرع بدون درک عمیق از مفاهیم دینی، میتواند به ضددین تبدیل شود.
اگر امام حسین(ع) در آن واقعه پیروز میشد، شاید اثرگذاری ایشان در تغییر مسیر تاریخ به این اندازه نبود. شهادت امام حسین(ع) قلوب مردم را تکان داد و جهان اسلام را بیدار کرد. این تأثیر قلبی با سخنان حضرت مسیح(ع) نیز قابل مقایسه است که گفت: «ملکوت (پادشاهی) من از این جهان نیست»؛ همچنین فرمود: «اگر ملکوت خدا در آسمان بود، ماهیان بر شما سبقت میجستند، اگر ملکوت خدا در دریا بود، ماهیان بر شما سبقت میجستند؛ ملکوت خدا در درون شماست.» امام حسین(ع) نیز با شهادت خود، به درون قلوب مردم نفوذ کرد و تاریخ را تغییر داد. شهادت او جهان اسلام را تکان داد و آرامش را از امویان گرفت، تا جایی که الهامبخش جنبشهای عدالتخواهانه و مقاومتمدار در برابر ظلم و ستم شد و در نهایت نیز جنبشهایی مانند قیام سیاهپوشان خراسان به رهبری ابومسلم خراسانی، به سقوط بنیامیه انجامید.
واقعه کربلا، فراتر از هر تحلیل اجتماعی یا اخلاقی، رویدادی الهی است که تأثیرات آن تا به امروز ادامه دارد.
الههسادات بدیعزادگان
انتهای پیام