در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده، بازگشت به متون ریشهدار و نجاتبخش بیش از هر زمان دیگری ضروری است و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان در گفتوگو با علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث در قالب سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به بررسی هماهنگی علم و حلم و قول و عمل تا ضرورت کوتاهی آرزو، کظم غیظ و نقش تغذیه متعادل در پرورش تقوا در بیان امیرالمؤمنین(ع) میپردازد. آنچه در ادامه میخوانیم، شماره نوزدهم این گفتوگوهاست که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
«يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ»؛ بردباری را با علم و سخن را با عمل درمیآمیزد. پیشتر درباره حلم و علم بهطور مفصل صحبت کردیم؛ اما در اینجا حضرت دوباره بر آن تأکید میکند؛ زیرا با بهکارگیری واژه «يَمْزُجُ» به مفهوم ترکیب و همافزایی عمیقتری اشاره دارد. انسان متقی باید در دانش خود بردبار و در بردباری خود عالم باشد؛ علم و حلم در او از یکدیگر جدا نیستند.
بیشتر بخوانید:
برای درک بهتر میتوان علم را به قوه مقننه و حلم را به قوه مجریه تشبیه کرد؛ علم یکسری دانستههاست و یکسری مجهولات را برای ما کشف میکند؛ پس همان قوه مقننه است؛ اما حلم، مجری نیروی علم است. اگر جامعهای فقط قوه مقننه داشته باشد، هیچ تحولی رخ نمیدهد؛ مجریه باید پای کار باشد. انسان متقی نیز اگر صرفاً عالم باشد، اما بردباری نداشته باشد، بهرهای از دانش او نصیب کسی نخواهد شد.
در ادامه، «الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ» به معنای هماهنگی سخن با عمل است که اگر نباشد، یکی از مظاهر نفاق محسوب میشود. در اخلاق اسلامی، «عالم بیعمل» و «عامل بدون علم» هر دو نکوهش شدهاند و هرکدام میتوانند آسیبی جدی به جامعه وارد کنند. خداوند در آیه دوم سوره صف میفرماید: «... لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ؟» و در ادامه میفرماید: «كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ...»؛ پس نزد خداوند بسیار ناپسند است که انسان چیزی بگوید که خود به آن عمل نمیکند؛ بنابراین هماهنگی قول و فعل، لازمه تقواست.
امام میفرماید: «قَرِيباً أَمَلُهُ»؛ یعنی انسان متقی آرزوهایی کوتاه و نزدیک دارد. پرهیزکاری با آرزوهای دور و دراز سازگار نیست؛ البته منظور امام(ع) این نیست که انسان متقی نباید هیچ آرزویی داشته باشد؛ انسان بدون آرزو، نشاط زندگی را از دست میدهد؛ اما اگر آرزو از حد معقول فراتر رود، همه فکر و انرژی او را صرف خود میکند.
برای نمونه، فردی با درآمد مشخص میتواند با چند سال پسانداز، خانهای تهیه کند؛ اما اگر بخواهد خانهای بسیار بزرگتر از توانش داشته باشد، باید چند برابر کار کند و ممکن است حلال و حرام را از هم تمیز ندهد؛ در نتیجه، فرصت عبادت، معرفت و خدمت را از دست میدهد. تجربه هم نشان داده است کسانی که آرزوهایی بزرگتر از شأن واقعیشان در ذهن میپرورانند، اغلب به آن نمیرسند. چهبسا در میانه راه با بیماری یا مرگ روبهرو شوند؛ پس آرزو باید در حد شأن انسان و معقول باشد.
برای نمونه، فردی بود که در محله ما زندگی میکرد. وی در نتیجه اتفاقاتی توانست در مکانی مرغوب در شهرستان، قطعه زمینی بخرد و در آن ساختوساز و خانه زیبایی بنا کند. در نزدیکی زمان تکمیل خانه بود که به سرطان مبتلا شد. 20 روز بیشتر طول نکشید از اینکه متوجه شد به این بیماری دچار شده است تا اینکه در همان خانه نو، مراسم عزاداریاش برگزار شد. نمونههای اینچنینی زیاد است. افرادی با آرزوی بزرگ، با وجود تمام تلاشی که میکنند، به آن نمیرسند؛ پس آرزو باید در حد شأن انسان و عقلایی باشد.
امام(ع) در عبارت «قَلِيلاً زَلَلُهُ» میفرماید لغزش انسان متقی اندک است؛ یعنی لغزش برای غیرمعصوم امری طبیعی است؛ حتی پیامبران الهی در بعضی مواضع گرفتار ترک اولی شدهاند. در قرآن موارد متعددی از این دست وجود دارد، مانند داستان حضرات آدم(ع)، یونس(ع)، یوسف(ع) و ایوب(ع).
بنابراین لغزش کم، طبیعی است؛ اما شرط اصلی این است که فرد متقی با مراقبت نفس، لغزشهایش را به حداقل ممکن برساند. توجه داشته باشید؛ «زَلّ» لغزش در عمل و راهرفتن است؛ به اصطلاح، «قدماً» و به مفهوم پا را از حدود بیرون گذاشتن؛ اما «ضَلّ» به معنای لغزش در فکر و اندیشه و درواقع، گمراهی است.
بله، از مصادیق فصاحت و بلاغت امام(ع)، پرداختن به جنبههای مختلف وجودی انسان متقی، اعم از نوع تفکر و عملکرد اوست. بعضی به درون و باطن انسان مربوط میشود و بعضی به ظاهر و امور اجتماعی او؛ زیرا این دو وجه از اخلاقیات انسان کاملاً به یکدیگر مرتبط و بر هم تأثیرگذار هستند. میفرماید: «خاشِعاً قَلبُهُ، قانِعَةً نَفسُهُ»؛ یعنی قلبش فروتن و نفسش قانع است. قلب و نفس از مقوله باطن و درون انسان هستند که همراه تفکر، نوع جهانبینی انسان را شکل میدهند.
«مَنْزُوراً أَكْلُهُ»؛ یعنی خوراک انسان متقی اندک است و در حد «سدِّ جوع»، رفع نیاز جسمی میخورد. «نَزر» یعنی کم. پرخوری از منظر پزشکی و اخلاقی، زیانبار و ریشه بسیاری از بیماریهای جسمی و رذایل اخلاقی است. پرخوری سبب قساوت قلب، تنبلی و کسالت در عبادت میشود؛ اما کمخوری موجب رقت قلب، سرعت ادراک و نشاط در مناجات است.
گرسنگی باعث فروتنی انسان در مقابل خداوند و یادآوری حال فقرا، همدردی، نوعدوستی، محبت و مهربانی با انسانهاست که تکتک اینها اثر وضعی بر انسان دارد؛ همچنین یادآور گرسنگی و تشنگی روز قیامت است؛ یعنی دیدگاهی معادمحور برای انسان ایجاد میکند و این خودش اثرات وضعی زیادی به دنبال دارد.
گرسنگی، شهوتکش است؛ چون نفس به دنبال پرخوری و نتیجه پرخوری، شدت در شهوات است. گرسنگی باعث کاهش خواب میشود؛ بنابراین وقتی خواب انسان کم و بهاندازه شد، راحتتر میتواند تهجد و شبزندهداری داشته باشد.
یکی از مضرات پرخوری این است که فرد هم بسیار و هم متنوع تناول میکند؛ بنابراین زمان زیادی را در زندگی در پی تهیه غذاست. از منظر اجتماعی و اقتصادی نیز کمخوری به حلالشدن رزق کمک میکند؛ زیرا پرخوربودن هزینهها را افزایش و انسان را به سمت درآمدهای ناپاک سوق میدهد. از امام صادق(ع) نقل شده: «مردن بسیاری از مردم در اثر پرخوری است.»
یعنی انسان متقی در امور زندگی اهل سادهزیستی و آسانگیری است؛ اهل تکلف، تجملگرایی و تشریفات نیست و در ارتباط با دیگران، سختگیری بیجا ندارد. این سادگی در سبک زندگی، آرامش و طهارت قلبی همراه میآورد.
«حرز» به معنای پناهگاه و جای استوار است؛ همچنین به دعایی که بر چیزی مینویسند و بر بازو میبندند تا از شرور در امان باشند نیز حرز میگویند. «حَرِيزاً دِينُهُ» یعنی انسان پرهیزکار دین خود را چون دژی مستحکم پاسداری میکند. او اجازه نمیدهد دینش در اثر تشکیک، شبهات، بیمبالاتی یا وساوس نفسانی در عقیده و عمل آسیب ببیند.
شهوت به معنای تمایلات افراطی نفس است، نه صرفاً غریزه جنسی. میل بیحد به مال، مقام، لذت و برتریطلبی همه ذیل شهوت قرار میگیرد. انسان متقی این زیادهخواهیها را در نفس خود میمیراند و آن را مهار میکند. در آیه ۱۴ سوره آلعمران، مصادیق شهوت بهوضوح بیان شده: «زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ...؛ محبت افراطی به خواستنیها از زنان و فرزندان و اموال فراوان از طلا و نقره و اسبان نشاندار و چهارپایان و زراعت برای مردم از سوی شیطان آراسته شده است.»
«مَكْظُوماً غَيْظُهُ»؛ غیظ و غضب هر دو به معنای خشم، اما شدت خشم در غیظ بیشتر است. وقتی خشم انسان از ناتوانیاش نشئت بگیرد، به غیظ تبدیل میشود. کظم غیظ یعنی این خشم شدید را فروبخوریم. غضب صفتی دووجهی محسوب میشود؛ در مقابل ظالم ممدوح و در جامعه مذموم است.
در آخر این بخش داریم: «الْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ»؛ یعنی مردم به خیر انسان متقی امیدوارند و از شرّ او در امانند. اینگونه است که تقوا بزرگترین ضامن امنیت اجتماعی میشود و هرچه تقوا در میان مردم بیشتر باشد، بستر آرامش و همزیستی مسالمتآمیز گستردهتر خواهد شد. «خیر» معانی و مصادیق فراوانی در مقابل «شر» دارد؛ فیض، برکت، نیکویی، اجر و پاداش از جمله آنهاست.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام