در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، بازگشت به متون ریشهدار و نجاتبخش بیش از هر زمان دیگری ضرورت دارد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان در گفتوگو با علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث در قالب سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به بررسی حکمت در کلام و تبسم در رفتار، صبر در برابر ظلم، آرامشبخشی به مردم و اوج جهاد اکبر انسان متقی با زهد و صداقت میپردازد. آنچه در ادامه میخوانیم، شماره بیستویکم این گفتوگوهاست که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) در این فراز نورانی میفرماید: «إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ؛ اگر انسان باتقوا خاموش باشد، سکوتش او را اندوهگین نمیکند و اگر بخندد، صدای خندهاش بلند نمیشود.» این جمله حکمت بزرگی در خود دارد. انسان باتقوا در جمع، تصمیمگیر است؛ اگر مصلحت باشد، سخن میگوید و اگر نه، زبان در کام میگیرد و هرگز افسوس نمیخورد که چرا سخن نگفت. سکوتش از سر ضعف نیست، بلکه انجام وظیفه و براساس مصلحت بزرگتری است که بر تکلم ترجیح دارد. این همان است که «حکمت در کلام» گفته میشود.
بیشتر بخوانید:
در ادامه نیز حضرت تأکید میفرماید که خنده این انسان با قهقهه و بیحد و اندازه نیست. خنده بلند، وقار و شخصیت انسان را از میان میبرد و نشانه غفلت و جهالت است. در سیره اهل بیت(ع)، خنده آرام، تبسم و مزاح نیکو جایگاه ویژهای داشت؛ آنان هم خوشرو و اهل تبسم بودند و هم از عبوسبودن پرهیز میکردند.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ، نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ؛ اگر بر او ستمی شود، صبر میکند و انتقام را به خدا میسپارد. جان او در رنج است، ولی مردم از دست او در آسایشاند.»
«بَغی» یعنی طغیان و سرکشی، ظلم و کینهورزی؛ این اوج اخلاق نیکو و حسنه است؛ انسان باتقوا اگر از نزدیکان و دوستان ظلم ببیند، صبر میکند و دلشکستگی را به شکایت نمیکشاند. عارفان گفتهاند: اولین پله صبر، ترک شکایت است. سعدی هم چه نیکو فرموده: «منشین تُرش از گردش ایام که صبر/ تلخ است ولیکن بَرِ شیرین دارد.»
البته اگر ظلم از سوی حاکمان باشد، تکلیف تغییر میکند؛ در برابر حاکم ظالم باید ایستاد؛ اما در روابط فردی، تقوا ایجاب میکند که اولاً انسان گذشت و عفو پیشه کند، ثانیاً اگر خود انسان توان مقابله با ظالم را ندارد، انتقام را به خدا واگذار کند.
«عَنَاء» یعنی رنج و زحمت، مشقت و دشواری، غم و غصه. نفس انسان متقی از جانب او در عَنَاء است؛ ولی مردم از دست او در راحتی، آسایش و امنیت هستند. متأسفانه برخی از ما گاهی درست برعکس این توصیه رفتار میکنیم؛ یعنی دیگران را اذیت میکنیم تا خودمان راحت باشیم.
ایشان میفرماید: «أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ؛ انسان باتقوا خود را برای آخرت در زحمت میافکند و مردم را از ناحیه خود در آرامش قرار میدهد.» اینجا از خود گذشتگی کامل در حد اوج جهاد اکبر متبلور میشود. او زحمت و ریاضت را میپذیرد تا در آخرت کامیاب باشد و دنیا را صرفاً گذرگاه میداند. «أَتْعَبَ» از «تَعَب» میآید و به معنای مشقت شدید و از عناء هم شدیدتر است. این جمله درواقع توضیح جمله قبلی محسوب میشود، با این اضافه که جهت تحمل رنج و مشقت را مشخص میکند و آن جهت، توجه و تمرکز بر آخرت است.
انسان متقی چون دنیا در نظرش کوچک شمرده میشود و درواقع از دنیا بریده است و نگاهش به افق آخرت دوخته شده و به معنای دقیقتر، جهاننگری او فقط به آن جهان ابدی، جاویدان و دائمی است، به مسائل اینجهانی اهمیتی نمیدهد تا آنجا که برای خود اینجاییاش هم اهمیتی قائل نیست و فقط به خود آخرتیاش توجه دارد. این عبارتی دیگر از کمالالانقطاع است که در مناجات عارفانه شعبانیه آمده است.
بر این اساس، پرسش این است که انسانهای متقی در این جامعه با چه کسانی ارتباط دارند و با چه کسانی ارتباط ندارند؟ دوری آنان از برخی مردم (مردم بیتقوا) بهدلیل زهد، نزاهت و پارسایی و نزدیکشدنشان به برخی دیگر از مردم (مردم عادی) از سر مهربانی و نرمی است.
«زهد» یعنی بیرونآمدن از دنیا و آرزوهای دنیوی و نزاهت یعنی دورشدن از بدیها و با تنزیه به معنای پاک و منزهبودن از یک ریشه است. انسان متقی وقتی از مردم فاصله میگیرد، دو دلیل دارد؛ اول اینکه از دنیا و آرزوهای دنیایی فاصله بگیرد و دوم اینکه پاک و به دور از گناه، فساد و آلودگی بماند.
او از کسانی دوری میکند که او را به دنیا و گناه بکشانند و به کسانی نزدیک میشود که به تقوا و رشد او کمک کنند. این مرز دوستیابی اوست که انسانی پرهیزگار با انسانها تباعد یا تقارب دارد.
نکته بسیار دقیقی است. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ وَ لَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ؛ دوریاش از سر تکبر و خودبزرگبینی و نزدیکیاش از سر مکر و نیرنگ نیست.» در اینجا دو مفهوم مهم «مکر» و «خدعه» مطرح میشود. پرسشی که بهوجود میآید، این است که آیا مکر و خدعه با هم فرق دارند؟ حضرت، امیر بیان است و از تک تک کلماتی که استفاده میکند، حسابشده بهره میبرد. مکر یعنی منصرفکردن کسی از آنچه خواهان آن است، همراه فکر و اندیشه. این صفت میتواند هم ممدوح و هم مذموم باشد. اگر شخصی فکر شخص دیگر را عوض کند و خواستهاش را تغییر دهد، بهگونهای که در راستای صلاح و مصلحتش باشد، این مکر خوب و ممدوح محسوب میشود. مکر خوب برای خدا هم مصداق دارد، چنانکه در آیه ۵۴ سوره مبارکه آلعمران میخوانیم: «وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّهُ وَاللَّهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ.»
در مقابل، مکر بد و مذموم هم وجود دارد؛ برای نمونه وقتی دوست ما برای کاری مثبت، تصمیم درستی گرفته است، فردی او را منصرف میکند تا خواسته بدی را مدنظر خود قرار دهد و حقیقت را وارونه ببیند و درواقع، حقیقت را از او پنهان میکند؛ این «خدعه» است.
«خدعه» یا «خدیعه» یا «خداع» یعنی حقیقت را وارونه جلوهدادن و پنهانکردن؛ کاری که اهل تقوا هرگز نمیکنند؛ بنابراین جاذبه و دافعه انسان متقی در جامعه و در میان مردم، نوعی تکامل تقوایی و برای طیکردن مراتب و مدارج تقوای الهی و با نیت تقرب الیالله و امید به کسب ثواب، جذب پاداش و جلب رضای پروردگار است.
ظاهراً ایراد خطبه در اینجا تمام میشود و امام(ع) به همین مقدار اکتفا میکند. از اینجا به بعد، در مجلس خطابه اتفاقی نادر میافتد که اگر آن اتفاق نمیافتاد، چه بسا صفات و علائم بیشتری از متقین را از امامالمتقین(ع) میشنیدیم و مستفیض و مست فیض میشدیم. در شماره بعد، انشاءالله آن اتفاق را شرح خواهیم داد و در حد بضاعتمان نتیجهگیری خواهیم کرد.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام