امام حسین(ع)؛ قله کرامت و اخلاق‌مداری
کد خبر: 4199595
تاریخ انتشار : ۲۴ بهمن ۱۴۰۲ - ۱۳:۱۶
به‌مناسبت میلاد قهرمان کربلا

امام حسین(ع)؛ قله کرامت و اخلاق‌مداری

امام حسین(ع) در رفتار و کردار بر قله‌ بزرگواری و اوج شخصیت تکیه زده بود و با سفارش‌های اخلاق‌مدارانه خود می‌کوشید تا بزرگواری و تشخص را به مردم بیاموزد؛ چنانکه می‌فرمود: «کسی که از دیگران عیب‌جویی نکند، مردم عیب‌های او را توجیه می‌کنند» و نیز سفارش می‌کرد: «چیزی را که برای خودت می‌پسندی، برای دین‌باوران دیگر هم بپسند.»

امام حسین(ع)هنگامی‌ که دومین شکوفه‌ درخت زندگی علی(ع) و فاطمه(س) در سوم شعبان سال سوم هجری در مدینه منوره متولد شد، جبرئیل بر پیامبر(ص) فرود آمد و از سوی خداوند پیام آورد که نام این نوزاد را حسین بگذارند. در حدیث آمده که حسن و حسین، دو اسم بهشتی است که اعراب تا پیش از این چنین نام‌هایی بر فرزندان خود ننهاده بودند. کنیه امام حسین(ع)، اباعبدالله بود، اما مردمان لقب‌های بسیاری به او دادند: رشید، طیب، زکی، مبارک، سبط، مطهر و... .

زمزمه اذان و اقامه در گوش نوزاد سبب می‌شود که نام خدا و رسول او در تار و پود وجودی طفل طنین افکند. از این‌رو، رسول مهربانی‌ها روز تولد نوزاد در گوشش اذان گفت و کام او را با خرما گشود و در هفتمین روز تولدش، دو گوسفند قربانی کرد، سر نوزاد را تراشید و هم‌وزن موهای او، نقره به بینوایان بخشید و این‌گونه دیگران را در شادی خود شریک کرد. در حدیثی قدسی چنین آمده که «خجسته باد نوزادی که برکت‌ها، درودها، آمرزش و خرسندی من برای اوست. او را مژده باد که پرچم هدایت، راهنمای دوستان من و نگاه‌دارنده دین من است. او گواه من بر آفریده‌ها، گنجور دانش و پیشوایم بر آسمانیان و زمینیان، جنیان و انسان‌هاست.» (بحارالانوار، ج ۴۴، ص ۴۳۸)

رفتار و تشخص امام حسین(ع)

در رفتار و کردار بر قله‌ بزرگواری و اوج شخصیت تکیه زده بود و با سفارش‌های اخلاق‌مدارانه خود می‌کوشید تا بزرگواری و تشخص را به مردم بیاموزد؛ می‌فرمود: «کسی که از دیگران عیب‌جویی نکند، مردم عیب‌های او را توجیه می‌کنند» و نیز سفارش می‌کرد: «چیزی را که برای خودت می‌پسندی، برای دین‌باوران دیگر هم بپسند.» امام می‌فرمود: «نه از انجام کار نیک خسته شو و نه تحمیلی بر دیگران باش؛ هرگاه به کسی نیکی کردی، بر او منت مگذار.»

امام حسین(ع) همنشینی با بدان را سبب تباهی، شتاب‌زدگی را نوعی بی‌خردی، کار را مایه کسب تجربه و بسیاری تجربه را نیز عامل افزایش عقل می‌دانست. همچنین قناعت و حریص نبودن را سبب آرامش بدنی و کاهش فشار روحی برمی‌شمرد. ایشان می‌فرمود: «سخت‌ترین کارها سه چیز است: پرداختن حق از طرف خود، به یاد خدا بودن در هر حال و سهیم کردن برادران دینی در اموال خود.» حسین بن علی(ع) از مردم می‌خواست که همواره به همنشینان خود از هر گروه فکری، نیکی کنند تا مسلمان و مؤمن به شمار آیند. ایشان توصیه می‌کرد: «با شنیدن سخن حق خشمگین نشوید و با خویشاوند و بیگانه نرم‌خو باشید.»

حسین بن علی(ع) برتری انسان‌ها را نسبت به یکدیگر در دو موضوع کنترل زبان و نیکی کردن به دیگران می‌دانست. درباره تأثیر پاک‌اندیشی و پاک‌رفتاری در آرامش روحی انسان و نقش گناه در به‌ هم ریختن این آرامش می‌فرمود: «درستکار در امان و بی‌گناه، شجاع است. خیانت‌گر می‌ترسد و بدکار هراسان است. خوشا به حال کسی که پرداختن به نقاط ضعفش، او را از پرداختن به نقاط ضعف مردم بازداشته است. خوشا به حال کسی که درآمدش را پاکیزه، دلش را از غیر خدا پاک و ظاهرش را نیکو کرده و در راه درست پایداری می‌ورزد. خوشا به حال کسی که به‌ خاطر خدا فروتن باشد و از درآمد حلالش ببخشد، همنشین فقیهان و حکیمان شود و با بینوایان مهربان باشد. خوشا به حال کسی که درآمد اضافه‌اش را ببخشد و سخن اضافه‌اش را نگه دارد.» (بحارالانوار، جلد ۷۸، ص ۲۶۸)

آداب سخن گفتن

امام حسین(ع)، فرزند امیر سخن، به راستگویی در کلام اهمیت بسیار می‌داد و می‌فرمود: «به زیاد نماز خواندن، روزه گرفتن، حج گزاردن، حتی کار نیک فراوان انجام دادن و آوای نیمه‌شب مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنها بنگرید.» ایشان دروغ‌گویی را ناشی از ضعف و ناتوانی و سکوت را باعث زینت انسان می‌دانست.

روزی مردی نزد ایشان از فردی بدگویی کرد. امام به او گفت: «دست از غیبت کردن بکش که خورشت دوزخیان است.» ایشان حرف‌هایی را که میان افراد رد و بدل می‌شود، راز و راز را امانت می‌شمرد. اجازه بدگویی از دیگران را به افراد نمی‌داد و اجازه طرح هر سخنی برای هر مخاطبی را نیز جایز نمی‌شمرد و می‌فرمود: «در سطح فکری مردم سخن بگویید و حرفی فراتر از درک آنان نزنید تا آفریدگار و رسول خدا را تکذیب نکنند.»

اباعبدالله(ع) همواره با ستیزه‌جویی در گفتار مخالفت می‌کرد. نقل است که فردی نزد او آمد و گفت: «بنشین درباره دین با هم جروبحث کنیم.» امام فرمود: «ای مرد، من به دینم آگاهم و راه هدایت بر من آشکار است. اگر تو از دینت آگاه نیستی، برو و پرس‌وجو کن. مرا با جروبحث چه کار. شیطان آدمی را وسوسه و در گوشش نجوا می‌کند که با مردم درباره مسائل دینی بحث کن تا در نظر آنان (از لحاظ علمی) نادان و ناتوان نباشی.»

ادب‌ورزی در کلام

امام تسلیت و تهنیت دادن را همچون رفتار پیامبر(ص) رعایت می‌کرد؛ به‌ هنگام تسلیت می‌فرمود: «یزدان پاداششان دهد و شما را بیامرزد» و چون تبریک می‌گفت، می‌فرمود: «خداوند برایتان خجسته گرداند و مبارکتان باد.»

ایشان در سفارشی دلسوزانه به ابن‌عباس، آداب حرف زدن را این‌چنین آموزش داده است: «در آنچه به کارت نمی‌آید، سخن مگو که من از گرانی بار آن بر تو می‌ترسم و در آنچه به کارت می‌آید هم سخن مگو تا اینکه برای سخنت جایی مناسب ببینی. بسی گوینده به‌حق را که چون نابجا گفت، عیب نمودند.»

سرور جوانان بهشت همچنین توصیه می‌کرد که با بردبار و نابخرد ستیزه مکن که بردبار تو را دشمن می‌دارد و نابخرد تو را به سقوط حتمی کشاند. امام می‌فرمود: «در پشت‌ سر برادر مؤمنت چیزی مگو جز مانند آنچه دوست داری او در پشت‌ سر تو بگوید و به گونه کسی عمل کن که می‌داند به‌ سبب جرم‌هایش، دستگیر و به‌دلیل نیکی‌هایش پاداش داده می‌شود.»

نظارت اجتماعی (امر به معروف و نهی از منکر)

مدرسه‌ حسینی، مدرسه‌ برپایی امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر بود. ایشان نهضت خود را این‌گونه معرفی کرده است: «همانا من به‌ منظور تباه‌گری، خودخواهی، فساد و ستمگری قیام نکردم و فقط برای اصلاح امت جدم، محمد(ص) قیام کرده‌ام. من می‌خواهم به‌ خوبی‌ها، سفارش و از زشتی‌ها جلوگیری کنم و به سیره جدم، محمد(ص) و پدرم، علی‌ بن‌ ابیطالب(ع) رفتار کنم» و این‌گونه ماهیت اصلاح‌گرانه‌ نهضت حسینی را مشخص کرد.

امام حسین(ع) راه نجات امت اسلامی و سیر به سوی سعادت همگانی را در رفع موانع هدایت و ایجاد مقتضیات آن می‌دانست. از این‌رو، در سال‌های آخر عمر معاویه برای تمام کسانی که رسول خدا(ص) را دیده بودند و افتخار مصاحبت آن حضرت را داشتند، نامه نوشت و آنها را دعوت کرد تا همگی در منا حاضر شوند. سپس در میان آنها خطبه ایراد کرد و پس‌ از بیان فضایل امیرالمؤمنین(ع) و خاندان پیامبر(ص) به ترغیب و تشویق آنان برای اقدام به امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر پرداخت و این موضوع را دعوتی عام مطرح و با بیان اهمیت آن، لزوم امر به معروف و نهی‌ از منکر را اعلام عمومی کرد. امام در این سخنرانی به تبیین مفهوم دقیق امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر پرداخت و آن را شامل دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ستمگر، تلاش برای توزیع عادلانه بیت‌المال و غنایم، گرفتن مالیات‌های شرعی و به‌ کار بستن آنها در اصلاح امور دانست و شعاع امر به‌ معروف و نهی‌ از منکر را گسترده‌تر از نصایح محدود و فراتر از معنای متداول آن ترسیم کرد.

تبیین علل پدیده‌های طبیعی

هر پدیده‌ای در این عالم بر اساس حکمت خدای تعالی روی داده است و با خود اهداف و وظایفی به دنبال دارد. حضرات معصومین(ع) بنا به مقتضای زمانی و میزان درک مخاطبان به تبیین علل وقوع پدیده‌های طبیعی می‌پرداختند. مثلاً امام حسین(ع) در بیان علل بیماری که ضرورت زندگی مادی است، چنین می‌فرماید: «بیماری پاداشی ندارد، اما هیچ گناهی از بنده را وانمی‌گذارند، جز آنکه آن را می‌زداید.» البته پاداش فقط در گفتن با زبان و عمل با اعضاست و خداوند با کرم و فضل خویش، بنده را به‌دلیل درستی نیت و باطن شایسته به بهشت درمی‌آورد.

ایشان فرموده است: «روزی پدرم از سلمان فارسی عیادت کرد و به او گفت: با بیماری چه کردی؟ سلمان گفت: ای امیرالمؤمنین، خداوند را فراوان می‌ستایم، اما رنج بیماری را به تو شکوه می‌برم. امام فرمود: ناراحتی مکن. هیچ‌ یک از پیروان ما نیست که دردی به او برسد، جز به‌ سبب گناهی که پیش‌تر از او سر زده است و این‌ همه، مایه پاک شدن اوست. سلمان گفت: اگر این‌گونه است که می‌گویی که قطعاً چنین است، پس ما پاداشی از این بیماری‌ها جز همان پاک شدن نداریم. علی(ع) پاسخ داد: «ای سلمان، شما با صبر بر آن و با گریه، زاری و دعا به پیشگاه خدای والامقام پاداش می‌برید. صبر و تضرع برایتان پاداش است و درجات شما را بالا می‌برد، اما خود درد فقط موجب طهارت و پاکی از گناه است.» امام حسین(ع) ادامه داد: «سلمان در این هنگام میان دو چشم علی(ع) را بوسید، گریست و گفت: «ای امیرالمؤمنین، اگر تو نبودی، چه کسی این حقایق را برایمان مشخص می‌کرد؟»

دستگیری از بینوایان

شعیب، پسر عبدالرحمن خزاعی می‌گوید: «در روز حادثه کربلا اثری بر بدن مطهر امام حسین(ع) دیده شد. از امام سجاد(ع) درباره‌ آن پرسیدند. امام پاسخ داد: این اثر کیسه‌ها و انبان‌های نان، غذا و لوازمی است که امام به خانه بیوه‌زنان، یتیمان و بینوایان می‌برد.»

روزی عربی بیابان‌نشین وارد مدینه شد و از مردم پرسید که باسخاوت‌ترین فرد این دیار کیست؟ مردم او را به سوی حسین(ع) راهنمایی کردند که در مسجد نماز می‌گزارد. عرب ایستاد و گفت: «آیا کسی که در خانه تو بیاید، ناامید می‌رود؟» امام به منزل رفت و چهار هزار دینار را در لباسی گذاشت و از لای شکاف در به وی داد و فرمود: «بگیر. از تو پوزش می‌طلبم. بدان من تو را دوست دارم. اگر قدرت دست ما بود، بر شما فزونی فرومی‌ریخت.» مرد گریست. حضرت علت را پرسید. عرب گفت: «بر این دست می‌گریم که چگونه زیر خاک دفن می‌شود.»

امام حسین(ع) این‌چنین انفاق همراه با پوزش‌خواهی را برای پیروان خود به تصویر کشید. این رفتار نشانگر باور به این حقیقت است که ثروت ملک ویژه افراد نیست، بلکه امانتی است از سوی آفریدگار در دست آنها. نگرش الهی به سرمایه، باعث فروتنی بخشندگی به بینوا می‌شود، اما در این روایت، اباعبدالله(ع) به‌ محض شنیدن صدای مرد عرب، نماز خود را کوتاه کرد که این نشانگر اهمیت یاری اقتصادی بر دیگران است. نماز و دیگر عبادات زمانی ارزش راستین خود را دارد که در مسیر خدمت به بندگان خدا باشد.

امام همواره تذکر می‌داد که نیازمند با خواهش از شما آبروی خود را نگه نداشته است، پس شما با برآوردن نیازش، آبروی خود را نگه دارید. ایشان بی‌نوایی را فقط فقر اقتصادی نمی‌دانست، بلکه حرص و آز را بی‌نوایی واقعی برمی‌شمرد.

اهمیت دادن به خانواده

خانواده از نظر امام حسین(ع)، شأن و جایگاهی ویژه داشت و پستی و فرومایگی را آن می‌دانست که آدمی خودش را حفظ کند و خانواده‌اش را وانهد. ایشان از زبان رسول خدا(ص) نقل می‌کند که هر چه بر ایمان شخصی افزوده شود، عشقش به زن و همسرش افزوده می‌شود. امام مهربان در حادثه کربلا پشت خیمه‌ها خندقی حفر کرد و در آن آتش افروخت تا از خانواده‌اش حراست کند و به یزیدیان فرمود: «به سراغ من بیایید، ولی خانواده‌ام را رها کنید.»

نقل است که یکی از مسلمانان با دیدن فرش‌ها و پرده‌های نو در منزل اباعبدالله(ع)، ایشان را نکوهش کرد و بر زهد آن حضرت خرده گرفت. امام فرمود: «ما مردمانی هستیم که هنگام ازدواج با زنان مهریه‌شان را می‌پردازیم، پس آنها با آن مهریه هر چه را که دوست داشته باشند، می‌خرند و ما دخالتی نمی‌کنیم» و این‌چنین هم بر آزادی اقتصادی بانوان تأکید کرد و هم بی‌توجهی خود را به زخارف دنیا نشان داد.

نقل است که ایشان زمانی‌ که همسرش رباب و دخترش سکینه برای دیدار خویشان خود راهی سفر شده بودند، در هجران آنان شعری عاشقانه سرود: «به جانت سوگند، من آن خانه‌ای را دوست دارم که سکینه و رباب در آن خانه پذیرایی کنند. آن دو را دوست می‌دارم و ثروتم را برایشان خرج می‌کنم و هیچ سرزنش‌کننده‌ای حق ندارد که مرا نکوهش کند، من ملامتگران را اگرچه مرا توبیخ کنند، فرمان نمی‌برم تا زمان مرگ که خاک مرا در خود پنهان کند.» (تاریخ مدینه دمشق، جلد ۶۹، ص ۱۲۰) اما این محبت بسیار مولا نسبت‌ به خانواده مانع از ایفای وظیفه تربیتی ایشان نمی‌شد. امام می‌فرمود: «باید خود، خانواده، بچه‌ها و همسایه‌‌ات را در حد توانت تربیت کنی.»

الهه‌سادات بدیع‌زادگان

انتهای پیام
captcha