در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، رجوع به متون ریشهدار و نجاتبخش، بیش از همیشه ضروری به نظر میرسد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان به سراغ علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث رفته است تا در بخش چهاردهم سلسله گفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به موضوع توازن خوف و رجا در انسان متقی و اوصاف عارفانه و معنوی متقین در عبادت، بهویژه رکوع و سجود و تلاوتهای ترتیلی علوی شبانه بپردازد. در ادامه، شماره چهاردهم گفتوگویی را میخوانیم که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
انسان متقی در مسیر تلاوت ترتیلی خود با آیات گوناگونی مواجه میشود. از نگاه امیرالمؤمنین(ع)، آیات به دو دسته تشویقی و تخویفی تقسیم میشود و میفرماید: «فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً»؛ یعنی وقتی به آیهای میرسند که در آن بشارت و تشویقی وجود دارد، با شوق و طمع به سمت آن میروند و روح و جانشان به سوی آن با اشتیاق خیره میشود و آن را همواره نصبالعین خود قرار میدهند؛ گویی نعمتهای بهشتی در برابر دیدگانشان قرار دارد و هرگز فراموش نمیشود و به عبارتی، از خدا میخواهند که مصادیق وعدهها، تشویقها و بشارتها و در رأس آنها مژده لقای محبوب، شامل حالشان شود. علامه طباطبایی(ره) میفرمود: «نعیم بهشت برای بنده عاشق و دلباخته آنچنان شوقی ندارد، آنچه مطرح است، تجلی جمال مُنعِم است.»
بیشتر بخوانید:
در ادامه میخوانیم: «وَتَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً وَظَنُّوا أَنَّهَا نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ؛ روح و جانشان به سوی آن با شوق بسیار خیره میشود و آن (آیه تشویق) را نصبالعین خود قرار میدهند»؛ یعنی گویی نعمتهای بهشت را به چشمشان میبینند. به آیاتی که در آنها، تشویق، بهشت و پاداش را متذکر میشود، «وعده» و آیاتی که در آن تخویف، جهنم و عذاب مطرح میشود، «وعید» میگویند.
در اینجا به تعریف چند واژه میپردازیم. «تشویق» به مفهوم آرزومندی یا آرزوکردن است. ریشه کلمه «رَكَنُوا»، رکن و به معنای پایه است. «رَكَنُوا إِلَيْهَا» یعنی به آن اعتماد میکنند و آن را رکن برای خودشان قرار میدهند و به عبارتی، وعده را باور میکنند؛ به همین دلیل با طمع به استقبالش میروند. «تَطَلَّعَتْ» یعنی نگاه خیره و پیوسته در چیزی نگریستن؛ این عبارت میرساند که آنها با شوق بسیار زیادی خیره میشوند و این خیرگی از سمت نفس یا جانشان است.
بله، میفرماید: «وَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ وَظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَشَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ؛ هرگاه به آیهای میرسند که در آن خوف یا ترس از خداست، گوش دل به مفهوم آن آیه میسپارند. گویا صدای زفیر جهنم و شهیقش را میشنوند.»
«زفیر» و «شهیق» به معنای دم و بازدم در تنفس است. در جهنم، وقتی آتشها حرکت میکنند، صدای برخورد شعلههای آتش یا نالههای اهل نار را در گوش دلشان میشنوند. این در لسان قرآن یعنی انذار، اعلام خطر، خشم، غضب و عذاب الهی که همهاش در کلمه «جهنم» مستتر و مجتمع است.
نکته قابل توجهی که شارحان خطبه به آن اشاره دارند، این است که حضرت درباره نعمتهای بهشتی میفرماید: «أَعْيُنِهِم»، چشمهایشان آن را میبیند و درباره عذاب جهنم هم میفرماید: «آذَانِهِم»، گوشهایشان آن را میشنود. هر دوی اینها از حواس ما هستند؛ ولی وقتی درباره شوق به رحمت الهی صحبت میکند، از «نُفُوسِهِم» یاد میکند؛ یعنی جانهایشان شوق الهی را درک میکند که این دیگر جزو حواس پنجگانه ما نیست و اوج فصاحت، بلاغت و حکمت در بیانات حضرت است. «أَصْغَوْا» ریشهاش «اصغاء» و به معنای گوشدادن عمیق و دقیق است.
در حالات معصومین(ع) و علمای ربانی میخوانیم که وقتی مهمان قرآن میشدند، از خوف پروردگار و عظمت آیاتش، لرزه بر اندامشان میافتاد و گوهر اشک از دیدگانشان جاری میشد. این خوف، خوف نفسی نیست، بلکه خوف عقلیست؛ یعنی این خوف را عقل احساس میکند و انسان متقی در برابر عظمت آیات الهی حریم میگیرد. این خوف در بدن بهصورت لرزش، در چشم بهصورت اشک، در دل بهصورت نرمی و لینت، در جان بهصورت خضوع و در روح بهصورت طیران، ظهور و بروز میکند.
بله، این فرازها معیار بسیار خوبی برای سنجش ادعای مدعیان در تقواست؛ برای نمونه میتوانیم بگوییم آیتالله حسنزاده آملی(ره) انسانی متقی بود، بهدلیل حالت کشف و شهودی که داشت و خود مرقوم فرموده بود: «در سوم شعبان سال ۱۴۰۹ هجری قمری در شهر مقدس قم در حال تلاوت سوره مبارکه واقعه بودم، وقتی به آیات جهنم رسیدم، زبانههای آتش جهنم را دیدم و گرمیاش را احساس کردم. البته گرمی آن به بدن من نمیرسید.»
توجه داشته باشید، گفتن اینگونه سخنان و بیان حالات معنوی از مصادیق ریا و خودستایی نیست. ایشان از این مراحل عبور کرده و مجاز بود که اینگونه سخنان را نقل کند، به این دلیل که وقتی ما خطبه همام را میخوانیم، تصور نکنیم چنین چیزی برای انسانهای غیرمعصوم امکان ندارد.
حضرت در فراز بعدی و پس از اینکه حالت متقین را در قیام نماز شب بیان میکند، به سراغ وصف رکوع میرود و میفرماید: «فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ؛ فرش میکنند پیشانیشان را بر روی خاک و کف دستهایشان را و محل اتصال ران و ساق پایشان را و کنارههای پایشان را.»
«حانون» از ریشه «حَنی» به معنای گوژپشتکردن و خمیدن است که نشانه خشوع محسوب میشود. «جباه»، جمع جبهه به معنای پیشانی، میان دو ابرو و جای سجده؛ «کف» به معنای سطح داخلی دست یا پا و «رکبه»، محل اتصال ساق و ران پا و جمع آن «رُکَب» است.
و ادامه میدهد: «يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ؛ از خداوند آزادی خودشان را از آتش جهنم میطلبند.» ریشه «فَكَاكِ»، «فک» است؛ یعنی آزادشدن، جداشدن و رهاشدن؛ برای نمونه وقتی میگوییم: «فک رهن خانه» یعنی اینکه خانهای از رهن آزاد شده است. ریشه «رِقَاب»، «رَقَبَ» و به معنای گردن است. «فک رقبة» اصطلاح عربی به معنای آزادشدن از عذاب است.
در رکوع، انسان باید کاملاً خم شود تا به حالتی برسد که به آن «تَسویَةُ الظَّهر» میگویند؛ یعنی پشت انسان یکسان شود، بهطوری که اگر قطرهای آب بر پشت انسان راکع بیفتد، روی زمین نریزد. مستحب است که گردن انسان به جلو کشیده شود. مفهومش این است که: «خدایا، من به تو ایمان آوردم، هرچند در این راه گردنم زده شود» و این، آخرین حد نمایش جسمانی تسلیم و بندگی است.
امام صادق(ع) میفرماید: «در رکوع، تسبیحة کبری، یعنی ۶۰ بار، سبحان ربی العظیم و بحمده بگویید.» نمونههای عینی اینگونه رکوعها را هم زیاد دیدهایم؛ برای نمونه مرحوم حاج شیخ حسنعلی نخودکی(ره) مدتی که در جوار صحن امام رضا(ع) در صحن انقلاب کنونی یا صحن عتیق پیشین حجره داشت، دیده شده که در حال بارش برف از آسمان، به پشتبام میرفت و نماز شب میخواند و آنقدر رکوع ایشان طول میکشید که برف روی کمرشان مینشست و ایشان به عبادتشان ادامه میداد.
واژه «مفترشون» که در خطبه آمده است، وضعیت سجده انسان متقی روی زمین را تصویر میکند. «افتراش»، غایت خشوع و عالیترین حد خاکساری و بندگی است. ریشهاش، «فرش» به معنای گستراندن و پهنکردن و حاکی از شکل بدن انسان به هنگام سجده است.
سجده، آخرین حد نمایش بندگی و غایت خشوع و قرب به پروردگار عالم است و در تهذیب اخلاق، عرفان و سیر و سلوک چه بسیار به انجام سجدههای طولانی سفارش شده است. یکی از صفات امام کاظم(ع)، «حلیفالسجدةالطویلة»، یعنی همپیمان با سجدههای طویل است. البته میدانیم آنچه در عبادات، مهم و اصل محسوب میشود، روح عبادت است و صرف طولانیکردن رکوع و سجده اگر فاقد آن باشد، بیفایده است.
امیرالمؤمنین(ع) فرمایشی دارد مبنی بر اینکه: «سجدههای شیطان هم چهار هزار سال طول میکشید.» اما میدانیم که چیزی از این سجدههای طویل عاید او نشد؛ چون عبادتش فاقد روح، بلکه همراه تکبر و خودبینی بود.
در یک عبارت، برای روح عبادت عاشقانه این تعریف را بیان میکنیم: «عبادتی که عبد، نه خودش را میبیند و نه عبادتش را، بلکه هرچه میبیند، فقط معبود است و معبود.»
زهراسادات محمدی
انتهای پیام