در روزگاری که ذهنها از هیاهوی بیوقفه اطلاعات پراکنده آکنده شده است، رجوع به متون ریشهدار و نجاتبخش، بیش از همیشه ضروری به نظر میرسد و چه متنی گرانسنگتر از نهجالبلاغه که از سرچشمه حکمت امام علی(ع) جاری شده و قرنهاست که دلها و جانها را سیراب میکند؟ با تأکید دوباره رهبر معظم انقلاب بر اهمیت آشنایی با این میراث معرفتی، خبرنگار ایکنا از اصفهان به سراغ علیاکبر توحیدیان، پژوهشگر قرآن و دکترای علوم قرآن و حدیث رفته است تا در سلسلهگفتوگوهای «جرعهای از کوثر نهجالبلاغه»، به موضوع تفاوت ایمان و یقین، تعریف حالت خشوع و نوع هدایت انسانهای متقی بپردازد. در ادامه، شماره هفدهم گفتوگویی را میخوانیم که ما را از ظاهر واژگان عبور میدهد و به جان کلمات میبرد.
ایمان به معنای باور قلبی، تصدیق و اعتقاد؛ اما یقین به معنای ایمان در اوج کمال است تا جایی که هیچگونه شک و تردیدی برای انسان مؤمن وجود ندارد. گاهی ممکن است انسان ایمان داشته باشد، اما آنطور که باید به معاد، بهشت و جهنم، حساب و کتاب، حشر و نشر و... اعتقاد و باور نداشته باشد. ایمان وقتی به اوج خود رسید، به مرحله یقین میرسد و در آنجا هیچ شک و تردیدی نسبت به اعتقادات وجود ندارد.
بیشتر بخوانید:
ایمان ممکن است بدون علم، تحقیق و شناخت هم برای انسان حاصل شود و حتی تقلیدی و تعبدی باشد؛ یعنی فرد به چیزی مؤمن است؛ اما علم و استدلالی نسبت به آن ندارد؛ ولی یقین همراه علم و معرفت است و فردی که یقین دارد، میتواند وقتی با انسان منکری روبهرو شد، تمام اعتقاداتش را با برهان و استدلال ثابت کند. این مؤمن به حد یقین رسیده است.
یقین سه مرحله دارد؛ اگر در حد معرفت و استدلال باشد، به آن «علمالیقین» میگویند. اگر به درجه بالاتر و عمیقتر، یعنی شهود برسد، «عینالیقین» گفته میشود، بهگونهای که انگار انسان همه اعتقادات و باورهای خودش را میبیند. مرحله افزونتر، «حقالیقین» است که انسان موقن به حاق و ژرفای باورهایش میرسد، از شهود حقیقت هم عبور میکند و به جایگاهی میرسد که قابل وصف نیست؛ بنابراین وقتی حضرت درباره یقین انسان متقی صحبت میکند، میفرماید: «إِيمَاناً فِي يَقِينٍ» اعتقادات و باورهای ما اگر بخواهد درجهبندی شود، به ترتیب اسلام، ایمان، تقوا و یقین است و هرکدام مراتبی علیحده دارد.
بله، از عبارت «حِرْصاً فِي عِلْمٍ» میفهمیم که انسان پرهیزگار نسبت به آموزش و یادگیری علم حریص است. حریص، ضد قانع است. انسان در علم هرچه حرص داشته باشد، کم است. قناعت در علم پسندیده نیست؛ اما وقتی این صفت به مال متصل شود، حرصورزیدن در آن نکوهیده است. البته منظور از علم، علم نافع است. فراگیری هر علمی مورد تأیید اسلام نیست. خداوند در آیه ۶۶ سوره کهف میفرماید: «قَالَ لَهُ مُوسَىٰ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا» موسی به او (خضر نبی) گفت: آیا من از تو پیروی کنم از آنچه به تو آموختهاند تا بهره و مایه رشدی به من هم بیاموزی؟ منظور از علم در اینجا، علم لدنی است.
«وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ»؛ یعنی دانشمندان بردبارند. حلم در اینجا دو جنبه دارد؛ هم بردباری در یادگرفتن علم و هم بردباری در یاددادن علم. «وَ قَصْداً فِي غِنًى»؛ یعنی فرد متقی در موقعی که توانگر است، میانهروی را فراموش نمیکند؛ نه اسراف میکند و نه بخل میورزد؛ خرجی که میکند، با حساب و کتاب و اقتصاد است.
«وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ»؛ یعنی در عبادتش حالت ویژه فروتنی داشته باشد. عبادت بدون خشوع روح ندارد. در تعریف خشوع فرمودهاند: «حالت ویژه فروتنی است که مقهور در قبال قاهر برایش ایجاد میشود، بهطوری که با توجه به مقام والای قاهر از غیر او منقطع و تمام توجهش به سمت او معطوف میشود.» این حالت در حقیقت از صفات قلب بهشمار میآید و از آنجا به جوارح دیگر منتقل میشود؛ یعنی اول در قلب و سپس در دست و پا، چشم، حالت بیان و... انتقال مییابد. در مقایسه خشوع و خضوع فرمودند: «غایت خضوع، خشوع است؛ پس فروتنی در خشوع بسیار بیشتر از خضوع است؛ بنابراین گفتهاند: الخشوع، غایة الخضوع و التذلل.»
«وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ»؛ تجمل یعنی تظاهر به دارایی؛ به عبارتی شخص دارا نیست؛ اما بهگونهای که داراست جلوه میکند. در قرآن کریم نیز همین مفهوم با همین معنا در آیه ۲۷۳ سوره بقره آمده است: «... يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا...؛ فرد ناآگاه آنان را از شدت پارسایی و عفتی که دارند، توانگر و بینیاز میپندارد. تو ای رسول من، آنان را از سیمایشان میشناسی. آنان از مردم به اصرار چیزی نمیخواهند.»
کلمه «تعفف» در این آیه یعنی فرد جاهل و بیاطلاع وقتی به این افراد نگاه میکند، با خود میاندیشد که اینها توانگر هستند؛ چون به ظاهرشان که نگاه میکند، اینها خود را طوری پرداختهاند که در عفافی پدیدار میشوند که درویشگونه نیست؛ پس در عین فقر و نداری، آبروداری میکنند. هویت انسانی خود را بهدلیل درخواست مادی زیر پا نمیگذارند و در اصطلاح، صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند. شأن نزول این آیه با اصحاب صفه مرتبط است؛ ۴۰۰ نفر از مهاجرانی که به مدینه آمدند و در شرایط سخت زندگی کردند؛ اما حاضر نبودند گدایی کنند، برعکس با ظاهری خوب و آراسته و با عزت و مناعت طبع (با تعفف) در جامعه ظاهر میشدند.
بله، حضرت در آن صحنه عجیب که چشمها را حیران و دلها را نگران کرده، همچنان به تبیین صفات پرهیزکاران حقیقی مشغول است: «وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ» مشابه این عبارت را پیش از این هم داشتیم: «صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً» اما در اینجا، شاید به این دلیل دوباره آمده که صبر در یک حالت ممکن است در شرایط عادی باشد؛ ولی گاهی آنقدر فشارها بر انسان زیاد است که ممکن است استقامت معمولی و متداول را درهم بشکند. با این حال، انسان متقی در این مرحله نیز همچنان صبر و شکیبایی و تحمل میکند. این نوع صبر که با شدت همراه است، از نوع اول ارزشمندتر است. امام(ع) در ادامه میفرماید: «وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ»؛ یعنی آنها به دنبال آن نوع روزی هستند که محصول کسبوکار حلال باشد. «حلال» یعنی آنچه مطابق احکام شرعی برای ما جایز است. بزرگان گفتهاند: ریشه مال و روزی حرام، شتابزدگی خود انسان است. خداوند در آیه ششم سوره هود میفرماید: «... وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا...؛ و هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر اینکه روزی او بر خداست» ما اگر زندگی عادی خودمان را داشته باشیم، خداوند همان رزقی را که برایمان مقدر کرده است، به ما میرساند و جای هیچ نگرانی نیست.
«وَ نَشَاطاً فِي هُدًى»؛ «نشاط» یعنی خوشحالی، شادمانی و خرسندی. «هُدی» هم به معنی هدایت و راهنمایی است؛ به عبارتی، انسان متقی در امر هدایت و راهنمایی جامعه با نشاط و خرسندی عمل میکند. برای نشاط، معنی لغوی دیگری هم وجود دارد که با توجه به آن معنا، این جمله به شکل زیباتری تفسیر میشود: نشاط یعنی شما گرهای را به نرمی باز کنید. با این ترجمه یعنی شما در امر گرهگشایی کار مردم با نشاط، چابکی و سرعت و در عین حال، با نرمی و روی خوش عمل میکنید.
«هُدی» را هم در این عبارت به دو شکل میتوان معنا کرد؛ یک شکلش مأخوذ از کلمه «هدایت» است؛ یعنی انسان متقی در هدایت دیگران و گرهگشایی از مشکلات مردم با چابکی عمل میکند و شکل دوم، مأخوذ از «اهتدی» است؛ یعنی انسان متقی در هدایت خودش با نشاط عمل میکند. هر دو شکل را هم توأمان میتوان پذیرفت؛ سپس میفرماید: «وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ»؛ «تحرج» یعنی پرهیز کردن؛ یعنی انسان متقی به مال و دارایی مردم نظری ندارد. در تعریف طمع گفتهاند: «توقعداشتن از مال مردم که از رذائل حب دنیا محسوب میشود و از صفتهای مهلک بهشمار میآید.» امیرالمؤمنین(ع) در حکمت ۲۱۹ نهجالبلاغه نیز درباره نقش طمع در زندگی انسانها میفرماید: «أَكْثَرُ مَصَارِعِ الْعُقُولِ، تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ»، بیشتر جاهایی که عقلها بر زمین میافتد و خردها قربانی میشود، زیر برق خیرهکننده و فریبنده طمعها و آرزوها قرار میگیرد.
زهراسادات محمدی
انتهای پیام