اخلاق، عشق و عقل گوهر اصلی سازنده وجود انسان است
کد خبر: 3590265
تاریخ انتشار : ۲۸ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۸:۱۳
میزگرد اخلاق در جامعه پسا سنتی/1

اخلاق، عشق و عقل گوهر اصلی سازنده وجود انسان است

گروه معارف: در میزگرد «اخلاق در جامعه پسا سنتی» مطرح شد که اخلاق، گوهر سازنده وجودی انسان است که در دین اسلام و در ذیل دین تعریف می‌شود.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از اصفهان، «اخلاق در جامعه پسا سنتی» عنوان میزگردی بود که خبرگزاری ایکنا شعبه اصفهان آن را با حضور محمود مراثی، رییس جهاد دانشگاهی واحد اصفهان، داریوش اسماعیلی، معاون فرهنگی جهاددانشگاهی واحد اصفهان و مرتضی فلاح، پژوهشگر اخلاق و عرفان اسلامی برگزار کرد. که متن این میزگرد دو ساعته از امروز طی چند روز آینده به صورت مستمر بر روی خروجی سایت ایکنا قرار خواهد گرفت. 
ایکنا: ضرورت پرداختن به اخلاق در عصر پساسنتی، دغدغه بیشتر اصحاب فرهنگ و اندیشه و کسانی است که دل در گرو معنویت و اخلاق دارند و این دغدغه‌ای بجا و ارزنده است. موضوعی که امروز می‌خواهیم درباره آن بحث کنیم، اخلاق است، اینکه چه تعریفی از اخلاق می‌توان ارائه داد؟ آن هم تعریفی جامع و کامل که در برگیرنده همه نیازهای آدمی دردوره‌های مختلف باشد و با توجه به اینکه موضوع بعدی، پرداختن به عصر پساسنتی است، می‌خواهیم به جامعه سنتی پرداخته و آن را واکاوی کنیم، اینکه جامعه سنتی به چه جامعه‌ای اطلاق می‌شود و چه ویژگی‌ها و خصوصیاتی دارد؟ اخلاق در جامعه سنتی چه جایگاهی داشته و چه تعریفی از آن مطرح بوده؟. سپس به این بحث می‌رسیم که امروز ما از جامعه سنتی گذر کرده و وارد جامعه‌ای مدرن شده‌ایم، این گذار چه تغییراتی در بحث اخلاق ایجاد کرده است؟، اینکه ما اکنون در چه شرایطی زندگی می‌کنیم؟، اخلاق در جامعه مدرن چه جایگاهی دارد و چه تعریفی می‌توان از آن ارائه داد و نسبت بین دینداری و اخلاق چیست؟. دیروز با آقای اسماعیلی در مورد سنت و تجدد صحبت می‌کردیم، اینکه وقتی از دوره سنت وارد دوره تجدد شدیم، جامعه ما جامعه‌ای در حال گذار است، هم یک سری از مولفه‌های زندگی سنتی را همچنان حفظ کرده‌ایم و هم وارد عالم مدرنیته شده‌ایم و در واقع بین این دو سیر می‌کنیم. انسان امروزی دچار یک هویت چند تکه بوده و انسانی آشفته و سرگشته در میان مکاتب و اندیشه‌های مختلف است؛ در واقع با نوعی پلورالیسم فرهنگی، دینی و فکری مواجه است، انسانی چند ساحتی و چند هویتی که خوب است در اینجا بحث افسون زدگی جدید را که دکتر شایگان مطرح کرد، یادآوری کنم. این بحث نیز به همین موضوع اشاره می‌کند که هویت انسان امروزی چند تکه و پاره پاره است و دیگر آن انسان گذشته سنتی که هویتی ثابت داشت، نیست و این به دلیل وارد شدن در یک فضای فکری جدید است. این طرح بحث بود. 
 سؤال اول اینکه اخلاق از منظر شما چیست؟ با توجه به مطالعات و پژوهش‌های خود، چه تعریف جامع و کاملی از اخلاق می‌توان مطرح کرد؟ با توجه به اینکه ما در یک جامعه اسلامی زندگی می‌کنیم و در متون دینی ما به بحث اخلاق توجه زیادی صورت گرفته است و بحث تقدم اخلاق بر دین که در بعضی از آموزه‌های دینی ما آمده، از جمله آیه دوم سوره بقره که می‌فرماید:«این کتاب بی هیچ شک راهنمایی برای پرهیزگاران است». علامه طباطبایی و بسیاری از اندیشمندان واژه پرهیزگاران را این‌گونه تفسیر کرده‌اند که قبل از اینکه انسان پرهیزگار باشد، یکسری صفات اخلاقی در وجود او بوده تا به این مرتبه رسیده و اینجاست که می‌گوید این کتاب راهنمایی است برای پرهیزگاران؛ مصداق بارزش در سخن امام حسین آمده که اگر دین ندارید، آزاده باشید، این نشان می‌دهد که در بعضی از موارد مسئله اخلاق فراتر از دین هم تعریف می‌شود، یعنی وجه مشترکی است میان همه انسان‌ها با اندیشه‌ها و مکاتب مختلف. حال می‌خواهیم تعریف شما را از اخلاق بشنویم که دربرگیرنده همه این مفاهیم و معیارها باشد. 

اخلاق در تمام ادیان محوریت دارد

فلاح: بسم الله الرحمن الرحیم. تعریف از اخلاق مستلزم پرداختن به این سوال است که اخلاق چیست و چیستی اخلاق نیز مقوله‌ای است که در کرسی‌های مختلف دانشگاهی تحت عناوین مختلف مثل فلسفه اخلاق یا روانشناسی اخلاق در مورد آن بحث می‌شود و ارائه یک تعریف جامع و کامل از اخلاق در یک زمان کوتاه شاید کار ساده‌ای نباشد. من تلاش خودم را می‌کنم. از نظر من اخلاق آن چیزی است که تمام پیامبران به خاطر آن مبعوث شده‌اند. پیامبر مکرم(ص) اسلام فرمودند:«اِنَّی بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَکارِمَ الاْ َخْلاقِ»: من برای اخلاق مبعوث شدم. این نشان دهنده آن است که اخلاق در دیانت اسلام چه جایگاهی دارد. در تمام ادیان، اخلاق محوریت دارد، منتها اخلاق در ادیان مختلف متفاوت است. این از حیث اهمیت و جایگاه اخلاق در ادیان.

اخلاق، عشق و عقل سه گوهر اصلی سازنده وجود انسان است

 اما اگر بخواهیم خود مقوله اخلاق را توضیح دهیم، به نظر من این‌گونه شاید صحیح‌تر باشد و تا حدودی به نگرش کانت نزدیک است، یعنی ما انسان‌ها سه حوزه‌ قضاوت داریم. یکی قضاوت‌های منطقی که با درست و غلط بیان می‌شود. دسته دوم، قضاوت‌های هنری است که راجع به زیبایی یا زشتی حکم می‌کنیم. نوع سوم، قضاوت‌های اخلاقی است که با استفاده از گزاره‌های خوب یا بد است، حکم می‌کنیم. به این ترتیب اخلاق در کنار عشق و عقل، سه گوهر اصلی سازنده وجود انسان است. اگر به آیه شریفه«إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا»رجوع کنیم، می‌بینیم مفسرین امانت را به سه شکل تفسیر کرده‌اند، هم از عقل نام برده‌اند، هم از عشق و هم از تکلیف و اختیار. اختیار، تکلیف و اخلاق در یک گروه قرار می‌گیرند، عشق زیر مجموعه حس و درک ما از زیبایی و عقل همان گوهر متمایز کننده ما از سایر موجودات است و این سه عنصر وجوه ممیزه ما از سایر جانداران هستند. فقط ماییم که این توانایی‌ها را داریم. فقط ما هستیم که حکم به زشتی و زیبایی، درست و غلط و خوبی و بدی می‌دهیم. بقیه جانداران چنین توانایی‌ای را در این سطح ندارند. به این ترتیب اخلاق، عقل و عشق سه وجه یک واقعیت هستند. یعنی اینها نمود یک حقیقت و جوهر هستند و آن، وجود الهی یا وجود متعالی انسان است که به شکل کاملا در هم تنیده‌ای با هم امتزاج دارند، با هم هستند و قابل جداسازی نیستند، به این مفهوم که مثلا ببینید آیا انسان‌های با اخلاق بیشتر حامل عشق نیکوکارانه و انسان‌گرایانه‌اند یا انسان‌های بی‌اخلاق. مشخص است. کسی که اخلاق دارد، این اخلاقی زیستن همان زمینه‌ای است که انسان می‌تواند دیگران را نیز دوست داشته باشد و به آنها عشق بورزد. از طرف دیگر اخلاق معمولاً در نزد کسانی است که خردمند، عاقل و فرهیخته هستند. اینها با هم در یک امتزاج خیلی عمیق فرو رفته‌اند. مثل تار و پودی در هم تنیده شده‌اند. به این ترتیب، اخلاق، گوهره وجود انسان و گوهره اخلاق نیز خیر و خیر آن نمود حقیقت متعالی یعنی خداوند است. یعنی ذات الهی با خیر، آگاهی و عشق برای ما معنی پیدا می‌کند. به صفات مختلف خداوند که نگاه می‌کنیم، شاید این صفات از همه برای ما شیرین‌تر و دلچسب‌تر باشد.

انسانیت انسان به اخلاق است

آگاهی، عشق و خیر خداوند، با یکدیگر وجوه مختلف یک حقیقت هستند. توجه یک شخص متعالی به انسان به این صورت است که گویی محض خیر است. ارزشمندترین کالایی که ما می‌توانیم به دیگران بدهیم، توجه و آگاهی ماست و این عین خیر است. زمانی که هدیه‌ای به شخصی می‌دهیم، شاید این هدیه خیلی ارزشمند نبوده و معمولی باشد، ولی با این کار به او می‌گوییم که به تو توجه داریم و این معنای خیر است. به این ترتیب، از آن جا که ما در حضرت علمیه خداوند زندگی می‌کنیم؛ یعنی حضور ما در محضر خداوند، به معنای حضور ما در حضرت علمیه خداوند است، یعنی خداوند نسبت به ما علم دائم و جاری و ساری دارد. خداوند هر لحظه ما را می‌شناسد و شما مجسم کنید که او ما را به اسم می‌شناسد. خداوند قبل از اینکه به دنیا بیاییم، ما را می‌شناخته و سلامت امروز ما مدیون و مرهون شناختی است که خداوند از ما دارد و بر اساس آن شناخت، لطفی که به ما نموده، محقق شده است و ما همانی هستیم که الان هستیم و این دقیقاً یعنی خود خیر. بنابراین زیستن در حضرت علمیه خداوند به معنای جذب خیر الهی است. لذا اینها وجوه مختلف یک پدیده هستند. وقتی شما توجه کسی را به خود می‌بینید، یعنی هم عشق او و هم خیرش را دارید. حتی آگاهی که عرض کردم، به مفهوم توجه، نه به مفهوم داشتن اطلاعات و محفوظات است. معنایی که من از اخلاق می‌فهمم، این است که عرض کردم. یعنی تمام وجود انسان و در اصل، انسانیت انسان به اخلاق است. اگر کسی از ابتدای زندگی خود، تنها در یک جزیره زندگی کند، هیچ وقت فرصت تجربه کردن عشق و به منصه ظهور رساندن و تجربه کردن اخلاق را ندارد و شما وقتی می‌بینید که اخلاق و عشق در زندگی یک انسان جایی ندارد، از خود می‌پرسید که آیا او یک انسان است، کسی که فرصت عشق و اخلاق را نداشته. اینها همه نشان دهنده این است که چقدر اخلاق در بن اندیشه ما و با انسانیت ما عجین است. 
اخلاق

متأسفانه در زندگی امروز، انسان اصلا ذاتی ندارد، یعنی ما در جهان امروز خیلی قائل به این نیستیم که انسان یک ذات الهی دارد. یعنی حقیقتی را برای انسان در نظر نمی‌گیریم و به قول هایدگر، انسان در ارتباط بودگی است. چیزی که هایدگر تحت این عنوان می‌گوید، بحث مثبتی است، شاید من استفاده منفی از آن می‌کنم، ولی واقعیت همین است. انسان امروز انسانی است که در ارتباط با دیگران معنا پیدا می‌کند و این به قدری پیش رفته که به Individuality  یعنی به هسته مرکزی و ذات و حقیقت وجودی خودش توجهی ندارد.
ایکنا: اشاره کردیم به اخلاق در جامعه سنتی و اخلاق در جامعه پساسنتی. برای ما بگویید که چه جامعه‌ای به عنوان جامعه سنتی مدنظر شماست؟ ویژگی‌ها و خصوصیات این جامعه سنتی چیست؟ کارکرد اخلاق در جامعه سنتی به چه صورت است؟ روابط میان انسان‌ها در جامعه سنتی بیشتر حول چه محوری است؟ در اینجا می‌خواهیم نسبت بین اخلاق و جامعه سنتی را روشن کنیم تا سپس به جامعه پساسنتی و مدرن بپردازیم. در واقع می‌خواهیم به صورت دنباله‌دار پیش برویم تا سیر اخلاق در جوامع مختلف روشن شود.

اخلاق در اسلام، ذیل دین تعریف می‌شود

فلاح: ببینید سنت خود بحثی دراز دامن است. من مواردی از سنت و مدرنیته را که به ذهنم می‌رسید، یادداشت کردم، ولی اگر بخواهیم زیاد وارد جزئیات سنت و مدرنیته و تقابل میان این دو شویم، شاید از بحث اصلی دور شویم. عجالتا اجازه دهید از جامعه سنتی، جامعه دیندار را مراد کنیم، یعنی موضوع، جامعه خودمان است، چون سنت ما سنت دینی است، پیش از اینکه سنت ملی باشد، سنت دینی است. ببینید در جامعه دینی، اخلاق ذیل دین قرار می‌گیرد، به این مفهوم که دین هم مبنای اخلاق قرار می‌گیرد و هم مافوق آن. دین برای اخلاق مبناسازی می‌کند، اما آن چیزی که واقعا در صدر می‌نشیند، خود دینداری است؛ یعنی در یک جامعه دینی، دغدغه اخلاقی دغدغه اولیه است. برای یک شخص مؤمن، دغدغه دینی اولین دغدغه است. یعنی دیندار بودن اولین مسأله است. اگر شخصی در هر نوع دینداری باشد، همین است، منتها اخلاقی که ذیل ادیان مختلف معنا و مفهوم پیدا می‌کند، متفاوت است؛ مثلاً شما به مسیحیت که نگاه کنید، می‌بینید اخلاق مسیحی بسیار اخلاق نوع دوستانه‌ای است، بسیار بر ستون محبت و مهر به دیگری تکیه دارد. بعد می‌بینیم این مسأله در اسلام متفاوت است. اخلاق در اسلام تکلیف‌گرا می‌شود؛ یعنی اگر در مسیحیت، اخلاق مبتنی بر این آموزه است که همسایه خود را دوست بدار و نسبت به او گذشت داشته باش، انجیل یوحنا را ببینید، بخش یازدهم آن دقیقا راجع به همین موضوع است. وقتی شما دیندار می‌شوید، اخلاق به نوعی در سایه قرار می‌گیرد. البته دین اسلام از این جهت دین پررنگ‌تری است و شاید در ادیان دیگر بتوانیم سراغ از این بگیریم که فضای مستقل برای اخلاق بیشتر باز شده است، ولی به نظر من، اسلام دینی است که در آن اخلاق کاملا ذیل دین قرار می‌گیرد.

 تمایز میان دینداری، دین‌باوری و دین‌آگاهی

 من سه واژه را مطرح می‌کنم. دینداری، دین‌باوری و دین‌آگاهی. میان اینها باید تمایز قائل شویم. وقتی می‌گوییم دیندار، دیندار کسی است که هویت دینی دارد. کسی است که بگوییم مسلمان است. مسلمان کسی است که هویت اسلامی و دینی دارد و آداب شریعت را به جا می‌آورد. یعنی از این دو حیث می‌توانیم بگوییم شخصی دیندار است. کسی که نماز می‌خواند، روزه می‌گیرد و مراقب واجبات دین خودش است، دیندار محسوب می‌شود. حال این سؤال مطرح می‌شود که آیا جامعه امروز ایران یک جامعه دیندار است. من پاسخ می‌دهم بله. احتمالا شما خواهید گفت که بسیاری از افراد در این جامعه حتی نماز هم نمی‌خوانند، چگونه شما اینها را در زمره دینداران به حساب می‌آورید. در پاسخ خواهم گفت حتی اینها هم دیندار هستند، به خاطر اینکه وقتی صدای اذان را می‌شنوند، خوشحال می‌شوند. زمانی که با انسان مؤمنی مراوده می‌کنند، خوشحال هستند؛ به عبارت دیگر، نه دین‌ستیز هستند و نه دین‌گریز. اینها به لحاظ هویتی، خود را یک مسلمان می‌دانند و در اسلام، کسی که شهادتین می‌گوید، مسلمان است. یعنی هیچ‌گاه برای مسلمان شدن نمی‌گویند اعمال عبادی را به جا بیاور تا برای ما مسلم شود که مسلمان هستی. شما همین که شهادتین را گفتید، شناسنامه اسلامی می‌گیرید و می‌شوید یک انسان دیندار و جامعه اسلامی شما را می‌پذیرد. بنابراین دیندار به هر دو مفهوم، هم به مفهوم انسان متشرع و به عنوان کسی که برای خودش هویت دینی قائل است، کسی که علاقه‌های دینی دارد که عرض کردم، شرطش البته این است که دین‌ستیز و دین‌گریز نباشد، این می‌شود دینداری، جامعه ما به این مفهوم جامعه‌ای دیندار است، حتی در شرایط فعلی. چون با این تعریف عمده جامعه دیندار هستند.

انسان آخرت‌اندیش یک انسان دین‌آگاه است 

 آیا جامعه امروز ایران جامعه‌ای دین‌آگاه است. پاسخ من این است که خیر. جامعه سنتی که منظور شماست، یعنی نوع دینداری ما در گذشته، دینداری دین‌آگاهانه بوده، یعنی مثلاً اگر پدربزرگ من خمس می‌پرداخته، به دلیل توجه به آخرت بوده، به دلیل ترس از عقاب بوده، یا اگر کار خیری انجام می‌داده، به دلیل ثوابی بوده که برایش منظور می‌شده، یعنی دین‌آگاه بوده است به مفهوم آخرت‌اندیش. به این ترتیب ما دو نوع دین‌آگاهی داریم. یک نوع دین‌آگاهی که معطوف به آخرت است، یعنی انسان آخرت‌اندیش یک انسان دین‌آگاه است و دوم، انسان خدا‌ آگاه یک انسان دین‌آگاه است. ما هر دوی اینها را داریم. یعنی زمانی که می‌گوییم دین‌آگاه، توجه شخص یا معطوف به آخرت است، به این شکل که در زندگی خود، آخرتش را لحاظ کرده و در حساب سود و زیان خودش می‌آورد و یا از طرف دیگر، خدا‌آگاه است توجهش به سمت خداوند است. خدا‌آگاهی بر دو نوع است. نوع اول خداآگاهی عرفانی که شخص مدام در حالت حضور است و حضور حضرت حق را برای خود ممارست کرده و تذکر می‌دهد. نوع دیگری از خدا‌آگاهی متوجه مسئولیت‌های انسانی و تکلیف است، یعنی در نوعی از دین‌آگاهی که اسمش را آخرت‌اندیشی یا عاقبت‌ترسی گذاشتیم، توجه شخص به سمت آخرت است، اما نوع دیگری که ذیل خداآگاهی قرار می‌گیرد، این است که انسان دغدغه‌ رضایت الهی را دارد و رضایت الهی به دلیلی برای تکلیف تبدیل می‌شود و به این ترتیب، تمرکز و توجهش نه ترس از آخرت است و نه حضور خداوند، بلکه مسئولیتی است که در مقابل خداوند دارد، یعنی به این صورت خداآگاهی را محقق می‌کند که برای خودش قائل به تکلیف و مسئولیت است و آن را در زندگی خودش محوریت می‌دهد. هر کدام از اینها را که در نظر بگیریم، دین‌آگاهی از زمین تا آسمان با دینداری تفاوت دارد. اگر کسی دین‌آگاه باشد، صد در صد دیندار و دین‌باور نیز هست. اینها سه واژه مختلف هستند. می‌توان دین‌باور بود، ولی دین‌آگاه نبود.

تفاوت دینداری هویتی و  دینداری آخرت اندیش

 من ممکن است با مطالعه و تحقیق، دین را به عنوان یک شیوه زندگی به حق بشناسم، اما به آن متعهد نباشم. باور دارم، قبول دارم، ولی در کانون توجه من نبوده و سکه رایج زندگی من نیست. آخرین چیزی که به آن فکر می‌کنم، ممکن است آخرت باشد یا خدا، به مفهوم دین‌آگاهی. تفاوتی که امروز در جامعه می‌بینیم، عرض کردم دیندار هستیم، اما دین‌آگاه نیستیم و چون دین آگاه نیستیم و به دلیل اینکه ۱۴۰۰ سال اخلاق ذیل دین مطرح شده، موضوعی مستقل در زندگی ایرانیان و مسلمانان نبوده است. امروز که دین از حوزه آگاهی من کنار رفته، دینداری من باقی مانده، ولی این نوع دینداری، دینداری هویتی و شناسنامه‌ای یا دینداری متشرعانه است. اسلام می‌گوید اگر کسی دین‌ستیز و دین‌گریز نباشد، مسلمان است. به این ترتیب وقتی ما با جامعه‌ای مواجه می‌شویم که تا دوره‌ای یک جامعه دین‌آگاه بوده و شما هر چه به عقب بروید، می‌بینید که جامعه دین‌آگاه‌تر بوده، یعنی خداوند، عاقبت و آخرت در زندگی ما واقعا حضور پررنگی داشته و در کانون توجه ما بوده است. امروز دیگر این‌گونه نیست. همیشه پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌ها برای ما دعا می‌کردند که انشاءالله عاقبت به خیر شوید. عاقبت به خیری از آن دیدگاه نشأت می‌گرفت. امروز اگر من به فرزندم بگویم الهی عاقبت به خیر شوی، او ممکن است از مادرش بپرسد که منظور پدر چیست، یعنی چی که عاقبت به خیر شوم، یعنی آخر ترم درس‌هایم را با موفقیت به پایان برسانم یا پولدار شوم، به عبارت دیگر عاقبت را در این دنیا می‌بیند، نه آن عاقبت و رستگاری که در دین تعریف شده. توضیح می‌دهم که چرا ما دیگر دین‌آگاه نیستیم. به هر ترتیب، امروز چون دین‌آگاه نیستیم و چون دین مبنای اخلاق است، بنابراین این ستون از زیر اخلاق کشیده شده، اخلاق ما نیز اخلاق دینی بوده و چون این ستون از زیر اخلاق کشیده شده، اخلاق بدون مبنا و ستون مانده است. اگر ضرورت پرداختن به مبانی اخلاق را در سطح جامعه نادیده گرفته و چاره‌ای برای آن نیاندیشیم، به نظر من آن را از دست دادیم و بعدتر از دست خواهیم داد. به نظر من متأسفانه جریان روشنفکری و علی‌الخصوص روشنفکری دینی در این قضیه مقصر هستند. به این دلیل که عمده جریانات روشنفکری ما دنبال این هستند که ببینند سیستم روحانیت و فقه چه مشکلی دارد، آن را نقد کنند، در حالی که این سیستم ۱۴۰۰ سال کار کرده است. 

روحانیت در ادوار تاریخ پرچمدار اخلاق بوده است

حال به زعم این افراد، دین سنگین است، باید سبک شود، همه اینها درست؛ اما ۱۴۰۰ سال نهاد و پرچم اخلاق به دست روحانیت بوده است. من این را با ضرس قاطع عرض می‌کنم. من نسبت به روحانیت و بدنه سنگین دینی انتقاد دارم، اما اینکه روحانیت در طول تاریخ پرچمدار اخلاق بوده، واقعیتی انکارنشدنی است. اخلاق و اخلاق‌داری ذیل نهاد دین و نهاد روحانیت معنا پیدا می‌کند. اینها در این زمینه سمبل بوده‌اند. توضیح خواهم داد که چه اتفاقی باعث شد که ما دین‌آگاهی را از دست دادیم یا حتی دین‌باوری ما ضعیف شده، اما می‌خواهم این را عرض کنم که روشنفکری ما به جای اینکه به جامعه بپردازد، جامعه‌ای که امروزه در آن اخلاق در حال نابودی است، یعنی ببینید کار روشنفکری نقد کردن و تشخیص بحران‌ها و مشکلاتی است که سایر گروه‌های جامعه آنها را نمی‌بینند. 

اخلاق مشکل درجه یک  جامعه ما که  جریان روشنفکری باید به آن بپردازد

شما ببینید روشنفکری مثل مرحوم شریعتی نوک‌تیز حملاتش به سمت نهاد حکومت و قدرت بود، الان این انتقادات به سمت دین یا روحانیت شیفت پیدا کرده است. البته می‌دانید که شریعتی اصلا به بخشی از  روحانیت نقد داشت، اما علی‌رغم این انتقادات، عمده حرف‌هایی که می‌زد، در جهت نفی حکومت و برانگیختن جامعه بود؛ اما امروز مشکل درجه یک ما که روشنفکری باید به آن بپردازد، مشکل خود جامعه است. اخلاق در جامعه ما مهجور، بی‌رنگ و بی‌معنا شده است، موضوعیت خودش را از دست داده و اساسا در حوزه آگاهی ما نیست. یعنی ما به دو مفهوم مشکل اخلاقی داریم. 

فقدان قضاوت، آگاهی اخلاقی و اخلاق آگاهی معضل امروز جامعه ماست

اول اینکه در جامعه امروز آگاهی اخلاقی نداریم و دوم، اخلاق‌آگاه نیستیم. اینها کاملا با هم متفاوت است. صورت ظاهر قضیه این است که آگاهی اخلاقی به مفهوم معرفت اخلاقی، یعنی اینکه چه چیز خوب و چه چیز بد است، این را همه داریم. اما اتفاقا در حال حاضر شرایطی که ما می‌بینیم، این‌گونه نیست. یعنی خود مفهوم آگاهی اخلاقی یکی از مسائل اصلی جامعه ماست، به این شکل که می‌بینید جامعه امروز ما نسبت به بسیاری از مسائل دچار یک نوع کوری شده است که من آن را نقطه کور فرهنگی و اخلاقی می‌نامم. ما در بسیاری از زمینه‌ها، قضاوت اخلاقی خود را از دست داده‌ایم. مثلا مسئله روابط دختر و پسر جوان قبل از ازدواج را در نظر بگیرید. دین کاملاً در مورد آن قضاوت واضح دارد مبنی بر اینکه این کار درست نیست و اشکال دارد. دین با دیدگاه فایده‌گرایانه، تکلیف‌گرایانه و فضیلت‌گرایانه راجع به این موضوع نظر داده است و می‌گوید این کار، کار مباحی نیست. به جامعه غربی نگاه می‌کنید، تکلیفشان با این مسئله روشن است و می‌گویند مهم نیست. حال در جامعه ما، اگر من نوعی پسر داشته باشم، با این مسئله کنار می‌آیم و می‌گویم مشکلی ندارد. اگر دختر داشته باشم، می‌گویم این کار اشکال دارد، ولی با این وجود، خودم نیز مردد هستم. یعنی اگر این کار را به عنوان یک کار دارای اشکال برای دخترم مطرح کنم، از من نمی‌پذیرد و می‌گوید ما در دانشگاه با هم درس می‌خوانیم و ممکن است با چند نفر از همکلاسی‌های پسر به جایی رفته و قهوه بخوریم. می‌بینم درست می‌گوید، الزاما کار بدی نیست و من مردد هستم. ببینید صحبت من بر سر آن تردید است، نه مصداق. می‌خواهم بگویم که ما دچار بی‌قضاوتی شدیم. 

اخلاق

این نمونه خوب آن است که عرض کردم. حتی یک عمل ناپسند می‌تواند موجه شود. می‌خواهم بگویم اخلاق چقدر از اصول فاصله گرفته است. کاری که مطلقا زشت و زننده است، کاری که در شرع برای آن حکم تعیین شده است. حتی در مورد چنین کاری، شخص می‌گوید که برای آن دلیل داشتم. بنابراین اخلاق در چنین جامعه‌ای به این وضعیت دچار شده که به یک تکنیک و روش تبدیل و توجیه‌پذیر شده و از حالت اصل خارج می‌شود. ما امروز به راحتی دروغ می‌گوییم و برایش توجیه داریم. توجیهمان این است که ضرری نمی‌رساند و می‌گوییم مگر چه اشکالی دارد. غیبت می‌کنیم. اینها جزء گناهان کبیره است و دینداری ما نیز مانع آن نمی‌شود، چون دینداری است، دین‌آگاهی نیست. نه اینکه بگوییم دین اینها را موجه می‌کند، در آن مورد چون اساساً توجهی به دین به عنوان ستون اخلاق نداریم و چون خود اخلاق نیز در حوزه آگاهی ما نیست، یعنی برای ما موضوعیت ندارد. ببینید این موضوع بسیار مهمی است. استدعا می‌کنم در مورد آن تأمل کنید. این دو بحث کاملا متفاوت است. آگاهی اخلاقی یعنی اینکه من بدانم چه کاری خوب و چه کاری بد است. اخلاق‌آگاهی یعنی توجه به امر اخلاق، توجه به اینکه من مسئولیت اخلاقی دارم و باید نسبت به این وظیفه خود متعهد باشم.
ادامه دارد......
ادامه مباحث این میزگرد در روزهای آینده بر روی خروجی سایت ایکنا اصفهان قرار خواهد گرفت. 
captcha