کد خبر: 4272468
تاریخ انتشار : ۳۰ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۴:۴۴
دنیای اسرارآمیز «ماء» و «دعاء»/ ۱۹

رازهای نهفته در آب و نیایش؛ از بینایی دوباره یعقوب تا نجات یوسف از چاه

یک پژوهشگر قرآنی گفت: آبِ چشمان و اشک‌های چندین ساله حضرت یعقوب(ع) در فراق حضرت یوسف(ع) تا حدی که به سفیدی چشمان ایشان منجر شد و همچنین انداختن حضرت یوسف(ع) در چاه آب، دو موضوعی‌ است که در خصوص ارتباط این دو پیامبر الهی با «آب و نیایش» قابل طرح است.

تابلوی مینیاتور بوی پیراهن یوسفبه‌مناسبت ماه مبارک رمضان، خبرنگار ایکنا از اصفهان در گفت‌وگو با علی‌اکبر توحیدیان، دکترای علوم قرآن و حدیث و پژوهشگر قرآن در سلسله گفت‌وگوهای قرآنی ویژه این ماه به موضوع «آب و نیایش» می‌پردازد. در ادامه، متن شماره نوزدهم این گفت‌وگو را می‌خوانیم.

ایکنا ـ لطفاً موضوع پیامبران الهی و آب را که در دو شماره گذشته نیز به آن پرداختیم، ادامه دهید.

در ادامه موضوع ارتباط پیامبران و اولیای الهی با آب به حضرات یعقوب و یوسف(ع) می‌رسیم. حضرت یعقوب(ع) که نام دیگرش، اسرائیل(ع) است، فرزند حضرت اسحاق (ع)، یعنی نوه حضرت ابراهیم(ع) بود؛ بنابراین حضرت یوسف(ع)، نواده حضرت ابراهیم(ع) محسوب می‌شود.


بیشتر بخوانید:


ایکنا ـ چه موضوعاتی درباره ارتباط حضرت یعقوب و یوسف(ع) با آب مطرح است؟ 

در خصوص حضرات یعقوب و یوسف(ع) در چارچوب بحث ما دو موضوع قابل طرح است؛ موضوع اول، آب چشمان و اشک‌های چندین ساله پدر در فراق پسر، تا حدی که به سفیدی چشمان حضرت یعقوب(ع) منجر شد: «وَتَوَلَّىٰ عَنْهُمْ وَقَالَ يَا أَسَفَىٰ عَلَىٰ يُوسُفَ وَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ؛ و از آنان کناره گرفت و گفت: دریغا بر یوسف! و در حالی که از غصه لبریز بود، دو چشمش از اندوه، سپید شد.» (یوسف/ ۸۴)

این سپیدی چشم که برخی به نابینایی و برخی به کم‌سویی تفسیر می‌کنند، با انداختن پیراهن حضرت یوسف(ع) بر صورت حضرت پدر برطرف شد: «اذْهَبُوا بِقَمِيصِي هَٰذَا فَأَلْقُوهُ عَلَىٰ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا...؛ این پیراهنم را ببرید و روی صورت پدرم بیندازید، او بینا می‌شود.» (یوسف/ ۹۳) و «فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَاهُ عَلَىٰ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيرًا...؛ پس هنگامی که مژده‌رسان آمد، پیراهن را بر صورت او افکند و او دوباره بینا شد.» (یوسف/ ۹۶)

از حضرت یعقوب(ع) در بعضی از منابع دعایی از جمله در «وسائل‌الشیعه» هم نقل شده است که برای بازگشت حضرت یوسف(ع) و بنیامین و همچنین کسب بینایی چشمانش می‌خوانده‌ است: «اللّهم انّی اسئلک بحقّ محمّد و علی و فاطمه و الحسن و الحسین ان تاتینی بیوسف و بنیامین جمیعاً و تردّ علی عینی؛ پروردگارا همانا من تو را به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین می‌خوانم و درخواست می‌کنم که یوسف و بنیامین را به من برگردانی و بینایی چشمم را به من بازگردانی.» 

این دعا نشان‌دهنده موضوع مهم توسل است که از سوی برخی تخطئه می‌شود. البته موضوع توسل، به حضرت یعقوب(ع) منحصر نمی‌شود. مطابق اسنادی که وجود دارد، تمام پیامبران از جمله حضرات آدم، نوح، ابراهیم، یونس، یوسف و... هم به خمسه آل‌عبا متوسل می‌شده و نتیجه هم می‌گرفته‌اند.

گریه‌های حضرت یعقوب(ع) در فراق دو فرزندش هم که بر اثر معرفت و محبت بوده، دلیل محکمی از قرآن برای گریه‌کردن‌های با معرفت و محبت برای نزدیکان و از همه بالاتر برای اهل بیت(ع)، مخصوصاً برای گریه بر حضرت سیدالشهدا(ع) است.

حال که بحث آب به حضرت یعقوب(ع) رسید، برای تذکر یک نکته مهم دیگر، یعنی استغفار و پاشیدن آب توبه بر روح، شست‌وشوی جان و قلب، تأیید دوباره موضوع توسل و همچنین موضوع شفا، اشاره‌ای به آیات ۹۷ و ۹۸ سوره یوسف(ع) داشته باشیم.

«قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ. قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي ۖ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ؛ گفتند: ای پدر! آمرزش گناهان‌مان را بخواه، بی‌تردید ما خطاکار بوده‌ایم. گفت: برای شما از پروردگارم درخواست آمرزش خواهم کرد؛ زیرا او بسیار آمرزنده و مهربان است.»

حضرت یوسف(ع) پس از آنکه برادرانش در مصر ایشان را به‌جا نیاوردند، پیراهن خود را به یک نفرشان، یعنی یهودا داد تا نزد حضرت یعقوب(ع) ببرد و با انداختنش بر صورت ایشان، بینایی چشمانش را بازگرداند. در این هنگام بود که آنان به گناه خود پی بردند و از پدر خواستند برای‌شان دعا کند و از خدا بخواهد تا گناهانشان را ببخشد. 

حضرت یعقوب(ع) هم وعده داد که به‌زودی برایشان دعا کند. گفته‌اند که ایشان صبر کرد تا شب جمعه فرا رسد، به این دلیل که زمان استجابت دعا باشد و سپس از پروردگار طلب مغفرت کند.

موضوع دوم، انداختن حضرت یوسف(ع) در چاه آب است: «قَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ لَا تَقْتُلُوا يُوسُفَ وَأَلْقُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ يَلْتَقِطْهُ بَعْضُ السَّيَّارَةِ إِنْ كُنْتُمْ فَاعِلِينَ؛ یکی از آنان گفت: یوسف را نکشید، اگر می‌خواهید کاری علیه او انجام دهید، وی را در مخفی‌گاه آن چاه اندازید که برخی رهگذران او را برگیرند.» (یوسف(ع)/ ۱۰)، «فَلَمَّا ذَهَبُوا بِهِ وَأَجْمَعُوا أَنْ يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَتِ الْجُبِّ...؛ پس هنگامی که وی را بردند و تصمیم گرفتند که او را در مخفی‌گاه آن چاه قرارش دهند...» (یوسف(ع)/ ۱۵) و «وَجَاءَتْ سَيَّارَةٌ فَأَرْسَلُوا وَارِدَهُمْ فَأَدْلَىٰ دَلْوَهُ قَالَ يَا بُشْرَىٰ هَٰذَا غُلَامٌ...؛ و کاروانی آمد، پس آب‌آورشان را فرستادند، او دلوش را به چاه انداخت، گفت: مژده! این پسری نورس است...» (یوسف(ع)/ ۱۹)

پس از آنکه برادران حضرت یوسف(ع)، او را به چاه آب افکندند، همان‌طور که پیش‌بینی کرده بودند، کاروانی که از آنجا عبور می‌کرد، برای برداشتن آب، دلوی به داخل چاه فرستاد و حضرت یوسف(ع) دستان خود را به دلو آویزان رساند و به بالای چاه آمد و نجات یافت. کاروان به دنبال آب ظاهری و نوشیدنی بود؛ ولی ناخواسته و نادانسته به آب حقیقی رسید.

ایکنا ـ توضیح دهید که موضوع افتادن حضرت یوسف(ع) به داخل چاه با موضوع کلی بحث، یعنی «آب و نیایش» چه ارتباطی دارد؟ 

در این ماجرا، ارتباط «آب و نیایش» قابل توجه است؛ یعنی نیایش‌های حضرت یوسف(ع) در چاه آب و نجات او به‌واسطه برداشتن آب. به بیان دیگر، علاوه بر اینکه آب، اسباب نجات پیامبر خدا(ص) را فراهم کرد، وسیله‌ای شد تا او را از قعر چاه به اوج جاه برساند. 

در روایات شیعه و سنی، دعایی از قول حضرت یوسف(ع) نقل شده که برای حل مشکلات و گرفتاری‌ها، سودمند و حتی به «ذکر یوسفیه» هم نامیده شده است. این دعا با عبارت‌های متفاوتی نقل شده؛ ولی شاکله اصلی آن یکسان است. 

در تفسیر علی بن‌ ابراهیم آمده که حضرت جبرئیل(ع) این دعا را به حضرت یوسف(ع)، آن‌گاه که در چاه بود، حالت اضطرار و تضرع داشت و امیدی به نجات به جز لطف و عنایت پروردگار نداشت، آموخت. ایشان چنین خواند: «اللّهم انّی اسئلک باَنّ لک الحمد، لااله الّا انت، بدیع السموات والارض یا ذاالجلال و الاکرام اَن تُصلّیَ علی محمّد و آل‌محمّد و اَن تجعل لی مِن امری فرجاً و مخرجاً و تَرزُقَنی مِن حیثُ اَحتسب و مِن حیثُ لااَحتسب، برحمتک یاارحم الراحمین... .»

ایکنا ـ در قرآن به روایت داستانی از حضرت شعیب(ع) هم اشاره شده است که حول محور چاه آب می‌چرخد. آیا می‌توان میان آن داستان و بحث ما ارتباطی قائل شد؟ 

بله. پیامبر دیگر، حضرت شعیب(ع) است که مرتبط با موضوع آب می‌توان به ماجرای شیرین و شنیدنی چاه مدین اشاره کرد: «وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِنَ النَّاسِ يَسْقُونَ...، فَسَقَىٰ لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّىٰ إِلَى الظِّلِّ ...، فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ...، قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ...، قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنْكِحَكَ...؛ هنگامی که به آب مدین رسید، گروهی از مردم را بر آن یافت که دام‌هایشان را آب می‌دادند...، پس موسی دام‌هایشان را آب داد، سپس به سوی سایه برگشت، پس یکی از آن دو زن در حالی که با حالت شرم و حیا گام برمی‌داشت، نزد او آمد، پس یکی از آن دو زن گفت: ای پدر! او را استخدام کن...، گفت: می‌خواهم یکی از این دو دخترم را به نکاح تو درآورم...» (قصص/۲۳ تا ۲۷)

این ماجرا با موضوع کشیدن آب از چاه آغاز و در فرایندی اخلاقی و آموزنده به ازدواجی خداپسندانه ختم می‌شود و یکی از پیامبران اولوالعزم، یعنی حضرت موسی(ع) به دامادی پیامبر دیگری درمی‌آید که حضرت شعیب(ع) است.

زهراسادات محمدی

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha